محمد
زهری
(
۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون
ربابه نون
به یاد
مادر و محسن
می
جوشد از نهادم،
آتشفشانِ
آواز.
می
تابد از نگاهم،
خورشید
بسته ی راز.
·
معنی تحت اللفظی:
·
از ذاتم، آتشفشان
آواز غلیان دارد و از نگاهم، خورشید مهر و موم شده راز در تابش است.
·
این شعر محمد زهری، شعری اوتوبیوگرافیک است.
·
او در این شعر، خویشتن خویش را موضوع (اوبژکت) شناخت قرار
داده است.
·
یعنی خود را در آئینه
ضمیر خود منعکس کرده است.
·
به زبان فلسفی، سوبژکت
شناخت، خویشتن خویش را به مثابه اوبژکت شناخت توصیف می کند.
·
در این شعر، دیالک تیک خودشناسی، دیالک تیک سوبژکت شناخت ـ
اوبژکت شناخت تجسم می یابد.
1
می
جوشد از نهادم،
آتشفشانِ
آواز.
می
تابد از نگاهم،
خورشید
بسته ی راز.
·
نقاشی از اروپا
از موضع طبقاتی و ایده ئولوژیکی دیگری، در تابلوئی تحت عنوان خود شیفتگی و یا
اگوئیسم (منگرائی) همین پدیده را نقاشی
کرده است:
·
نوجوانی خم شده و در آئینه آب به تماشای خویشتن خویش پرداخته است.
·
شاعر این شعر اما نه خودشیفته است و نه خود پرست (اگوئیست)
2
می
جوشد از نهادم،
آتشفشانِ
آواز.
می
تابد از نگاهم،
خورشید
بسته ی راز.
·
از اعماق وجود شاعر،
در اثر انفجاری عظیم، مذاب آواز بیرون می زند و از نگاهش خورشید بسته راز می تابد.
·
می توان گفت که شاعر در این بند شعر از سوئی دیالک تیک ماهیت و پدیده را به
شکل دیالک تیک نهاد و آواز بسط و تعمیم می دهد و از سوی دیگر به شکل دیالک تیک راز
درون و نگاه.
·
همیشه هم قضیه از همین قرار است:
·
ذات در ظاهر منعکس می شود.
·
ماهیت در پدیده نمایان می گردد.
·
بود در نمود خودنمایی می کند.
·
در این بند شعر نیز نهاد مذاب شاعر در آوازش عرض اندام می کند و خورشید در
بسته ی رازش در نگاهش.
3
می
جوشد از نهادم،
آتشفشانِ
آواز.
می
تابد از نگاهم،
خورشید
بسته ی راز.
·
خواننده بی کمترین
درنگ اولا درمی یابد که شاعر درونی آتشین دارد و شعرش بارقه های آتش درون او ست و
از سوی دیگر متوجه می شود که شاعر رازی سربسته در دل دارد که در خورشید نگاهش ـ بیش
و کم ـ خودنمائی می کند.
·
راز یکی از
مقولات استه تیکی ـ هنری ـ فلسفی محمد زهری است.
·
او مقوله راز را
در دیالک تیک سه عضوی نیاز ـ ناز ـ راز تبیین می دارد.
·
محتوای مقولات این
دیالک تیک را باید در روند تحلیل اشعار شاعرحتی المقدور کشف کنیم.
·
سؤال اما این است
که راز شاعر از چه رو ست و محتوای راز شاعر از چه قرار است؟
4
تا
یک ستاره سوزد،
بر
طاق لاجوردین،
تاریک
نیست این شب.
تا
یک شکسته، بندد،
بر
سنگ، چشم نفرین،
خاموش
نیست این لب.
·
معنی تحت اللفظی:
·
تا زمانی که در
سقف آبی گنبد آسمان، ستاره ای روشن باشد، این شب، تاریک نخواهد بود.
·
تا زمانی که مغلوبی چشم نفرین را بر سنگ ببندد، این لب خاموش
نخواهد ماند.
·
دشواری تحلیل اشعار محمد زهری در درک محتوای مفاهیم و تصاویر او ست که بر
باورهای دیرین ملی (و گاه بین المللی) مبتنی اند:
5
تا
یک ستاره سوزد،
بر
طاق لاجوردین،
تاریک
نیست این شب.
·
در این جمله شعر،
رد پای نیما به چشم می خورد:
·
کرم شبتاب نیما
جای خود را به تک ستاره سوزان در آبی آسمان داده است.
·
تا زمانی روشنگر تک و تنهایی پاره سنگ انتقاد بر شیشه سکوت حاکم می زند، شب، سلب ظلمت
می شود.
·
تشکیل نطفه
روشنگری در فلسفه زهری به معنی آغاز «افتادن آتش بر گریبان شب قیرگون» (برزین
اذرمهر) است.
·
امید قانونمند
همین است.
6
تا
یک شکسته، بندد،
بر
سنگ، چشم نفرین،
خاموش
نیست این لب.
·
معنی کردن این
جمله شعر آسان نیست:
·
مفهوم «بر سنگ بستن چشم نفرین» احتمالا ریشه در باور خرافی ـ خلقی دیرین در جامعه
دارد و به معنی خنثی سازی چشم زخم و باورهای مشابه با آن است.
·
تا زمانی که ستمدیده ای چشم زخم دشمن را بی اثر سازد، این لب از سخن خاموش
نخواهد ماند.
·
شاعر در این مفهوم وجود نطفه های مقاومت را برای روشنگری خویش کافی می داند.
·
تا زمانی که احدی بر ضد وضع موجود می شورد، روشنگری شاعر
نیز ادامه خواهد داشت.
اثری از حسین رزاقی
·
دیالک تیک غریبی در این سخن شاعر است که نیما در شعری و سیاوش در تفسیر آن شعر، از دیالک تیک طلب
یاری و یاری سخن می گویند:
·
در این شعر نیما و تفسیر سیاوش، طلب یاری از همنوع در عین حال به معنی یاری به
همنوع تئوریزه می شود:
فریاد
می زنم
من چهره ام گرفته
من قایقم نشسته به خشکی
مقصود من ز حرفم معلوم بر
شما ست
یک دست بی صدا ست
من، دست من کمک ز دست شما می کند، طلب
فریاد من شکسته اگر در گلو، وگر
فریاد من رسا
من از برای راه خلاص خود و شما
فریاد می زنم
من چهره ام گرفته
من قایقم نشسته به خشکی
مقصود من ز حرفم معلوم بر
شما ست
یک دست بی صدا ست
من، دست من کمک ز دست شما می کند، طلب
فریاد من شکسته اگر در گلو، وگر
فریاد من رسا
من از برای راه خلاص خود و شما
فریاد می زنم
7
تا
یک ستاره سوزد،
بر
طاق لاجوردین،
تاریک
نیست این شب.
تا
یک شکسته، بندد،
بر
سنگ، چشم نفرین،
خاموش
نیست این لب.
·
در این بند شعر
زهری نیز دیالک تیک روشنگری ـ مقاومت و مبارزه به شکل دیالک تیک سوزش تک ستاره و
بر سنگ بستن چشم نفرین توسط شکسته ای بسط و تعمیم می یابد.
·
شاعر روشنگری خود
در اثر روشنگری بذر مقاومت و مبارزه را در دل ها می افشاند و ضمنا خود از مقاومت و
مبارزه همنوعان انرژی و نیرو می گیرد.
·
دیالک تیک طلب یاری و یاری هم همین است که فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک داد
و ستد متقابل است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر