تحلیلی
از
مسعود
بهبودی
پیشکش به بهترین دوست
فاطمه
کاشی
من می خواهم
بی تکرار باشم و نامیرا
یا هستی ام باشد چنان بودنی
که حلول کنم در رگ های گردنی
که حلول کنم در رگ های گردنی
یا حریر رؤیا ی نیستی بر تن
بپوشانم
و اوج لذت
هیچ بودن را دریابم
و این نیز بی همتا ست
آری، من همان زنی هستم
که می خواهد خدا باشد.
·
معنی تحت اللفظی:
·
می خواهم بی تکرار و نامیرا باشم.
·
یا هستی ام، چنان باشد که در رگ
های گردنی نفوذ کنم.
·
یا بر تن خود حریر مرگ بپوشانم و
نهایت لذت هیچی و پوچی را دریابم.
·
این نیز بی نظیر است.
·
من همان زنی ام که می خواهد خدا باشد.
·
این بند پایانی این شعر فریماه شکوهی
است و حرف آخر راوی این شعر است.
1
یا هستی ام باشد چنان بودنی
که حلول کنم در رگ های گردنی
که حلول کنم در رگ های گردنی
·
یکی دیگر از آرزو های راوی شعر،
بدل شدن به چیزی است که بتواند در رگ های گردنی نفوذ کند.
·
سؤال این است که دلیل این آرزوی راوی
چیست؟
·
نفوذ در رگ های گردن چه محسناتی
دارد که به آرزوی او ارتقا می یابد؟
2
یا هستی ام باشد چنان بودنی
که حلول کنم در رگ های گردنی
که حلول کنم در رگ های گردنی
·
فونکسیون رگ های گردن بنا بر بیتی
از شیخ شیراز، تحمیل اراده و اندیشه ی خود به حریف است:
بوستان
دلایل، قوی باید و معنوی
نه، رگ های گردن به حجت، قوی
·
معنی تحت اللفظی:
·
برای اثبات نظر، دلایل باید قوی
باشند و نه، رگ های گردن.
·
شاید دلیل نفوذ راوی به رگ های
گردن، کسب اوتوریته برای اعمال اراده و اندیشه ر باشد.
·
شاید هم شاعر می خواهد که بدین
طریق از پریشانفکری اعضای جامعه بی سامان خویش پرده بردارد.
·
از سقوط دهشتناک فکری و فرهنگی آنها.
3
سقراط و شوکران
یا حریر رؤیا ی نیستی بر تن
بپوشانم
و اوج لذت
هیچ بودن را دریابم
·
آرزوی دیگر راوی هراسان از مرگ،
مرگ است.
·
تشتت فکری هم همین است.
·
کسی که از مرگ هراس داشته، اکنون
کسب جسارت کرده و به استقبال مرگ رفتن را به آرزویی بدل کرده است.
·
دلیل این جسارت و جرئت راوی، تجربه
کردن لذت نیستی است.
4
و اوج لذت
هیچ بودن را دریابم
·
ایدئالیزه کردن مرگ و تجلیل از آن،
یکی از کسب و کار های اصلی فلاسفه امپریالیسم، فاشیسم و فوندامنتالیسم است.
·
در این زمینه رمان های متعدد نوشته
اند و فیلم های متعدد ساخته اند.
·
در فیلم ایراسیونالیستی ئی از
اسپانیا، پس از تزریق خرافات متنوع در رگ روح بیننده، زن و مردی در اوج لذت از
عملیات جنسی، همزمان، دشنه در ستون فقرات یکدیگر فرو می کنند و لذت جنسی را با «لذت
نیستی» تکمیل می سازند.
5
یا حریر رؤیا ی نیستی بر تن
بپوشانم
و اوج لذت
هیچ بودن را دریابم
و این نیز بی همتا ست
·
اینکه شاعر چگونه به مفهوم «بی
همتائی لذت نیستی» دست یافته، خود سؤال هراس انگیزی است.
·
بذرهای ایده ئولوژیکی زهراگین فاشیسم
که پهلوی پدر و پسر در حکومت 50 ساله خود بر مزرع روح جامعه افشانده بودند، پس از
روی کار آمدن عجوزه های عهد عتیق، با تمام قوت و قوا آبیاری شده اند و به بار
نشسته اند.
·
در هر گوشه ی این ویرانه کفتار
مخوف فاشیسم زیر عبای فوندامنتالیسم خرناسه می کشد.
·
چنین سقوطی را خدا نصیب هیچ ملتی
نکند.
·
هر هومانیست شرافتمندی از مشاهده
این وضع اسفناک، پریشان می شود.
6
آری، من همان زنی هستم
که می خواهد خدا باشد.
·
این آخرین آرزوی راوی این شعر است.
·
زنی که در کنار آرزو های متنوع و
متناقض، آرزوی خدا شدن را هم در دل می پرورد.
·
منظور راوی از مفهوم «خدا شدن» و نیت
و آماج او از خدا شدن چیست؟
7
·
در تئولوژی (فقه، شریعت) بطور کلی، خدا ضد دوئالیستی انسان است.
·
می توان گفت که در تئولوژی، دیالک
تیکی ماده و روح به شکل دوئالیسم انسان و خدا بسط و تعمیم می یابد و بلافاصله
وارونه می شود.
·
یعنی نقش تعیین کننده در دیالک تیک
ماده و روح و یا در دیالک تیک انسان و خدا از آن روح و یا خدا جا زده می شود.
·
وارونگی به همین دلیل است.
·
راوی آرزوی آدمیت زدائی از خویشتن خویش
و اعتلا و یا سقوط به خطه خدا را در دل دارد.
·
گذار از خطه ماده به عالم روح.
·
این به معنی ترک داوطلبانه عالم آدمیت
توسط راوی و سقوط به قهقرای الهیت (خدائی) است.
·
این به معنی مادیت زدائی داوطلبانه
راوی از خویشتن خویش و سقوط به اسفل السافلین تصاویر (روح) است.
·
چون روح و خدا، چیزی جز انعکاس
ماده و انسان نیست.
·
اگر امپراطوران نبودند، خدایان
واحد هم در ادیان مختلف پدید نمی آمدند.
·
خدایان واهی و آسمانی ـ در تحلیل
نهائی ـ تصاویر آسمانی ـ انتزاعی خدایان واقعی و زمینی اند.
·
دیالک تیک انسان و تصویر انسان بسط
و تعمیم دیالک تیک هیئت های حاکمه و خدایان آسمانی است.
اشعار قابل تحلیلی نبود
پاسخحذفمهم اين است كه هر موضوعى را به بهترين شكل تجزيه وتحليل مى كنند
پاسخحذفممنون از ناهید و اعظم
پاسخحذفحق با اعظم کاشی است:
برای روشنگری
(نقد خویشتن خویش و همنوعان و یا جامعه خویش)
بدیلی و آلترناتیوی وجود ندارد.
انسان ها یا باید مسلسل بردارند و شقیقه یکدیگر را به رگبار بندند و یا باید در برابری و برادری و آزادی و خودمختاری (استقلال نظری و عملی) به چالش فکری با یکدیگر خطر کند.