عبدالکریم
سروش
(حسین حاج فرج دبّاغ)
(۱۳۲۴)
نواندیش
دینی،
فیلسوف
مولوی شناس
نظریه پرداز
متکلم
فعال حقوق بشر
مدرس دانشگاه
شاعر
مترجم
تحصیلات:
داروسازی،
شیمی و فلسفه
رهبر
جریان روشنفکری اصلاح طلب
متأثر
از کارل پوپر
از
منتقدان مارکسیسم
مهاجر
در آمریکا
مشغول
تدریس اسلام و اندیشه سیاسی در «دانشگاه جورج تاون» آمریکا
در
سال ۲۰۰۹، مجلهٔ فارین پالیسی وی را هفتمین روشنفکر مردمی جهان معرفی کرد.
تحلیلی از
شین میم شین
حریف
ممنون
میشم نظر شما را درباره این مطلب بدونم
عبدالکریم
سروش
چالش
اسلام با لیبرالیسم
نکته
اول که می خواهم عرض کنم نکته یی فلسفی ومعرفت شناسانه است
و
آن عبارت است از مساله یقین .
ببینید
معرفت شناسی لیبرالیستی
یک معرفت شناسی خطا انگار است
یعنی دگماتیک نیست
کسب
یقین و جزم در روزگار ما آنقدر دور از دسترس شده است
که دیگر کسی به دنبالش نمی رود
مگر
در ریاضیات و منطق.
در
علوم و در فلسفه، به دنبال یک نظر قطعی وصد در صد یقینی گردیدن رؤیایی ست
تعبیرناشدنی.
واین
البته به دلیل بالا بودن استاندارد قطعیت و یقینیّت در دوران حاضر است.
به
قول یک فیلسوف،
ما
یقین داریم که به یقین نمی رسیم.
امروز شما در علوم می بینید که تئوری ها میآیند
و می روند،
در
فلسفه میبینید ۲۰ سال از عمر مکتبی نگذشته رخت بر میبندد
و
در گرد و غبار تاریخ نهان می شود
و
مکاتب جدید از راه می رسند
تا
دوباره آنها هم رهسپار تاریخ بشوند
و
بر این قرار
اساسا
این که کسی با قطعیت تمام بگوید که حق فقط همین است
و باطل فقط آن است، چنین چیزی در اندیشه جدید و
مخصوصا در لیبرالیسم جایگاهی ندارد.
درحالی
که مارکسیسم اتفاقا با جزم و یقین پیوند ناگسستنی دارد.
دگماتیسمی
که در مارکسیسم است، حقیقتاً دیدنی است.
ماتریالیسم
تاریخی را "علمی" می خوانند اما آن را چون وحی منزل می شمارند!
پلورالیسم
در مارکسیسم جایی ندارد.
مارکسیست ها حق اند وبقیه بطور مطلق باطل.
عین
این دگماتیسم، عین این یقین فروشی و باطل انگاریِ دیگران
در اندیشه دینی روحانیون ما هم حضور دارد.
در این جا هم می بینید که خیلی راحت حکم می کنند
به این که
دگراندیشان
هیچ حظّیّ از نجات، از سعادت و از حقانیت ندارند
و
تمام از آن خود آنها ست.
روحانیت
شیعه را در نظر بگیرید که بر ایران حاکمند،
اینان
بی تعارف وبی خجلت معتقد اند که از این ۶ میلیارد انسان روی زمین فقط ۱۰۰ میلیون
شیعه بهشتی هستند، آن هم با ارفاق،
وگرنه
خیلی از این شیعیان هم که گنه کارند و عقایدشان اشکال دارد.
روحانیون ما واقعا معتقد هستند که اهل سنت به
بهشت نمی روند.
(نامسلمانان
را که مپرس)
طاعاتی
که می کنند همه بر باد است، هیچ کدام را خداوند قبول نمی کند،
چون
ولایت ندارند.
امروزه
هم در ایران شما اگراعتقاد به ولایت فقیه نداشته باشید
( که آقای بازرگان نداشت)
هر
چه بکنید و هر چه بگویید بر باد است،
نماز
شب بخوانید، انفاق کنید، حج بروید، کتاب بنویسید، مسلمان تربیت کنید، هیچ فایده
ندارد و دست شما را نخواهد گرفت
آنچه
اصل ومهم است عقیده جزمی شما ست که شمارا خودی وبهشتی می کند
نه
انسانیت وکارهای نیک تان.
اینان
می گویند همه جهان مسلمان شوند، تا سعادتمند شوند
آنها
هم می گویند همه باید کمونیست شوند.
آنها
می گویند خدا با ما ست
اینها می گویند تاریخ با ماست الخ .
این دگما تیسم به نظر من یکی از آن نقاط اصلی
پیوند بین بینش مارکسیستی و تفسیر روحانیت بقدرت رسیده از اسلام است
وهمین است سبب آشتی نهایی ونهانی روحانیان با
مارکسیسم
وقهر
آشکارشان با لیبرالیسم، ت
فسیری
که اکنون حاکمیت دارد .
پایان
ادامه دارد.
حیف وقت که برای این موجود دو پا بگذاری .
پاسخحذفما که هنوز شروع به تحلیل نکرده ایم.
پاسخحذفباید ببینیم منظورش چیست.