از مجموعه برای هر ستاره
(آذر 1336)
با سپاس از
مسعود
۲۸
·
بی تباران انبوه اند
·
مگر از کومه بر آید دودی،
·
گیرد و آتش ژرفی گردد
·
·
ور نه چشمم نخورد آب ز «من»
·
- یا
«من» ها -
·
کآب مان، سرد
·
نان مان، گرم
·
مشت مان در جیب است.
·
حرف مان امّا از آتش و خون است
مدام.
۲۹
·
قاصدک ایستاد و
·
پروا کرد.
·
گرچه آزاد بود،
·
می ترسید
·
که همه دشت، غرق آتش بود.
۳۰
·
سال بدی است،
·
بی برکت.
·
«ابر،
آب داد بیخ درختان میوه را»
·
اما
·
نه بوی سیب سرخ
·
نه طعم شاهمیوه:
·
جالیز و باغ و مزرعهٔ روستای ما
·
خاکسترِ تطاولِ آفت
ویرایش از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر