اثری از بهمن محصص
تحلیلی
از
شین میم شین
ساقیا
باده که اکسیر حیات است بیار
تا
تن خاکی من عین بقا گردانی
·
معنی تحت اللفظی:
·
ساقیا باده بیاور که آب حیات است و
می تواند تن خاکی مرا نامیرا سازد.
·
ساقی در این بیت، مخاطب حافظ است.
·
فونکسیون ساقی ـ اصولا ـ حمل باده
است.
·
اگر دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت را
به شکل دیالک تیک ساقی و باده بسط و تعمیم دهیم، نقش تعیین کننده در قاموس خواجه
نه از آن سوبژکت (ساقی)، بلکه از آن اوبژکت
(باده) است.
1
ساقیا
باده که اکسیر حیات است بیار
تا
تن خاکی من عین بقا گردانی
·
باده در قاموس خواجه، آب حیات است
و عمر ابدی به باده خوار می بخشد.
·
سؤالی که ما را عمری به خود مشغول
داشته، این است که چرا باده در ایده ئولوژی طبقه حاکمه (اشرافیت بنده دار و فئودال
و روحانی) در قرون وسطی ایران، تا این حد
و اندازه، ایدئالیزه می شود؟
2
چشم،
بر دور قدح دارم و جان، بر کف دست
به
سر خواجه که تا آن ندهی، نستانی
·
معنی تحت اللفظی:
·
چشمم بر دور قدح است و جانم بر کف دستم.
·
سوگند به سر خواجه، که اگر باده
ندهی، جانم را نمی ستانی.
·
خواجه در این بیت، دیالک تیک داد و
ستد را به شکل دوئالیسم باده و جان بسط و تعمیم می دهد و ساقی را به عنوان عمله عزرائیل
تصور و تصویر می کند.
·
معلوم نیست که جان خواجه به چه درد
ساقی می خورد.
3
چشم،
بر دور قدح دارم و جان، بر کف دست
به
سر خواجه که تا آن ندهی، نستانی
·
برای درک منظور حافظ، باید به نقش
سکس در ایده ئولوژی طبقات اجتماعی واپسین اندیشید:
·
در ایده ئولوژی طبقات اجتماعی واپسین،
سکس خواهر مرگ است.
·
سکسی که اراذل به عنوان عشق جا می
زنند.
·
مرگ در روند عملیات جنسی، برای حضرات
به آرزویی بدل می شود.
·
فیلم هائی نیز در این زمینه تهیه و
عرضه شده اند:
·
زن و مرد به هنگام ارگاسم، دشنه بر
سینه یکدیگر می فشارند و «در نهایت رضایت خاطر می میرند.»
·
(به نقل از فیلمی از اسپانیا در این زمینه)
4
·
ساقی در این بیت به عنوان وسیله
ارضای حوایج جنسی تصور و تصویر می شود که جانستان عیاشان فئودالی است.
·
ساقیان باده عمدتا زنان و دختران نوجوان
اقلیت مذهبی زرتشتی در خطه فارس باید باشند که از طریق باده فروشی و غیره در
خرابات امرار معاش ذلتبار می کردند.
5
همچو
گل بر چمن از باد میفشان دامن
زانکه
در پای تو دارم سر جان افشانی
·
معنی تحت اللفظی:
·
ساقیا بسان گل که در اثر باد دامن
افشانی می کند، دامن افشانی مکن.
·
برای اینکه سودای جان افشانی در
پای تو دارم.
·
خواجه و عیاشان دیگر در این شعر چشم
بر گردش قدح دوخته اند و به قول ساقی ئی از یکی از فیلم های فرانسوی، کودک واره
گشته اند.
·
میان همه اعضای همه طبقات اجتماعی واپسین
وجوه تشابه چشمگیری به چشم می خورد:
·
مردان بزرگ سیاست و فلسفه و علم و
هنر و جنگ و گریز، در پای ساقیان عهد قدیم و جدید، جوجه واره می شوند و حتی زار می
زنند تا آن گمشده رهائی بخش را پیدا کنند.
·
به قول خواجه جان در پای ساقی گل
پیکر می افشانند.
·
احمد شاملو این جنبه از ایده
ئولوژی طبقات اجتماعی واپسین را در شعری به شرح زیر نمایندگی می کند:
آمد
شبی برهنه ام از در
چو روح آب
چو روح آب
در سینه اش دو ماهی و در دستش آینه
گیسوی خیس او خزه بو، چون خزه به هم.
من بانگ بر کشیدم از آستان یاس:
«آه ای یقین یافته، بازت نمی نهم»
·
معنی تحت اللفظی:
·
شبی بسان روح آب، برهنه از در وارد
شد.
·
در سینه اش دو پستان ماهی وار و در
دستش آئینه بود و گیسوی خیسش بوی خزه می داد و بسان خزه درهم برهم بود.
·
من از آستانه یأس، با دیدنش فریاد
برکشیدم:
·
«تو همان یقین گمشده منی و من از تو دست
برنمی دارم.»
·
این همان ایده ئولوژی طبقات اجتماعی
واپسین است:
·
سکس برای اراذل، نه سکس صرف، بلکه
معنای زندگی است.
·
سکس برای حضرات آلترناتیو امید
است.
·
آلترناتیو یقین است.
·
ساز و برگی برای غلبه بر تزلزل و یدس
و نیهلیسم و تردید است.
6
بر
مثانی و مثالث بنواز ای مطرب
وصف
آن ماه که در حسن ندارد ثانی
·
معنی تحت اللفظی:
·
مطرب بر تارهای مثانی و مثالث عود وصف
آن ماه زیبای بی همتا را بنواز.
·
خواجه اکنون ساقی را به مثابه
زیبای بی نظیر تصور و تصویر می کند.
·
این زیبائی شناسی خواجه، ربط تعیین
کننده ای به چند و چون ساقی ندارد.
·
در اوج مستی و بوالهوسی حتی سوسکی
می تواند ماه بی همتائی تصور شود.
·
کاری یافت نمی شود که غریزه حیوانی
از انجام آن عاجز باشد.
ادامه دارد.
ویرایش:
پاسخحذفساز و برگی برای غلبه بر تزلزل و یأس و نیهلیسم و تردید است.