محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون
این منم
- در پیش رویت –
بسته لب،
لیک با من،
شوق بسیاری سخن.
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون
این منم
- در پیش رویت –
بسته لب،
لیک با من،
شوق بسیاری سخن.
·
معنی تحت اللفظی:
·
من با اینکه در پیش
روی تو، بی سخنم، سخن بسیار دارم.
·
محمد زهری در این
بند شعر، دیالک تیک پدیده و ماهیت (نمود و بود، ظاهر و ذات) را به شکل دیالک تیک
خموشی و شوق سخنوری بسط و تعمیم می دهد و بر نقش تعیین کننده ماهیت (شوق سخنوری) تأکید
می ورزد.
·
دلیل این خموشی ـ
علیرغم شوق سخنوری ـ اما چه می تواند باشد؟
1
این منم
- در پیش رویت –
بسته لب،
لیک با من،
شوق بسیاری سخن.
این منم
- در پیش رویت –
بسته لب،
لیک با من،
شوق بسیاری سخن.
·
خموشی اصولا و
کلا می تواند به دلایل اوبژکتیو و سوبژکتیو بیشماری باشد:
2
·
یکی از دلایل اوبژکتیو
(عینی) خموشی، سیطره اختناق و سرکوب می تواند باشد.
·
وقتی که زبان سرخ، سر سبز می دهد بر باد، سوبژکت صاحبنظر ترجیح
می دهد که «بسته لب» باشد.
3
·
یکی دیگر از
دلایل اوبژکتیو (عینی) خموشی، می تواند نامناسب بودن زمان و مکان برای تبیین سخن
باشد.
·
چون هر حرفی را همیشه و همه جا نمی توان تبیین داشت.
·
هرگز عاقلی در حین اسباب کشی به حریفی که در زیر بار و بنه له له می زند، اظهار عشق نمی
کند.
·
هر سخن جائی و هر نکته، مقامی دارد.
4
·
یکی از دلایل سوبژکتیو
خموشی، شرم صاحب سخن است.
·
دلیل خموشی محمد زهری هم احتمالا همین است.
·
محمد زهری مظهر بی بدیل شرم مندی بوده است.
·
برخی از ساده لوحان همین شرم مندی او را با تواضع و فروتنی فئودالی ـ روحانی عوضی
گرفته اند.
·
«شرم کردن
خصلت و خصیصه ای انقلابی است.» (کارل مارکس)
5
·
یکی دیگر از
دلایل سوبژکتیو خموشی، عظمت مضمونی (محتوائی) اندیشه، ژرفا و غنای نظری و معنوی اندیشه
است.
·
آن سان که صاحب
سخن، با کمبود واژه درخور و قابل فهم برای مستمع مواجه می شود و در نتیجه، لب بر
لب می نهد و خاموش می ماند، اگرچه «شوق بسیار سخن» دارد.
6
·
یکی دیگر از
دلایل سوبژکتیو خموشی، تفاوت سطح توسعه فکری مستمع و صاحب سخن است.
·
وقتی مستمع بلحاظ توسعه فکری عقب مانده و خرفت و کودن باشد، صاحب سخن مستأصل
می شود و لب بر لب می نهد.
·
چون هوده ای در تبیین اندیشه دشوار نمی بیند.
·
یکی از دلایل پناه بردن بعضی ها و ضمنا محمد زهری به فرم تبیینی شعر نیز
احتمالا همین است.
·
مسائلی که بسادگی ـ به هر دلیلی ـ قابل طرح و تبیین نیستند، می توانند در
فرم شعر تبیین یابند.
·
شعر چه بسا ابزاری، پاره سنگی برای شکست «سکوت» است، علیرغم وجود
شرایط اوبژکتیو و سوبژکتیو فوق الذکر.
·
فرم تبیینی شعر،
به ناوهای یخ ضخیم و هنگفت شکن شباهت دارد.
·
فرم تبیینی شعر، شکننده یخبندان سکوت است.
7
آمدم، تا باز گویم راز خویش،
آه،
حرفم را بخوان از چشم من.
آمدم، تا باز گویم راز خویش،
آه،
حرفم را بخوان از چشم من.
·
معنی تحت اللفظی:
·
نیت من از آمدن
به نزد تو، تبیین راز خویش بوده است.
·
اکنون که «بسته لب» هستم، راز مرا از لوح نگاهم، بخوان.
·
این بند واپسین شعر، خیلی غنی و زیبا ست.
آمدم، تا باز گویم راز خویش،
آه،
حرفم را بخوان از چشم من.
آه،
حرفم را بخوان از چشم من.
·
راز یکی از
مقولات فلسفی مهم محمد زهری است که باید مستقلا مورد بررسی قرار گیرد.
·
محمد زهری، اگر اشتباه نکنیم، دیالک تیک نیاز و ناز و راز
را توسعه داده است.
·
نیاز در فلسفه او، منبع و سرچشمه راز است و ناز سدی در راه ارضای
نیاز از طریق ابراز راز.
9
آمدم، تا باز گویم راز خویش،
آه،
حرفم را بخوان از چشم من.
آمدم، تا باز گویم راز خویش،
آه،
حرفم را بخوان از چشم من.
·
محمد زهری در این
بند شعر، اولا دیالک تیک پدیده و ماهیت (دیالک
تیک ظاهر و ذات، ظاهر و باطن) را، ثانیا دیالک تیک ابزار و آماج را به شکل دیالک
تیک حرف و راز بسط و تعمیم می دهد.
·
حرف ابزاری برای
افشای راز است.
·
مسئله و معضل
شاعر اما «لب بسته بودن در برابر یار» است.
·
ابزار تبیین حرف
برای افشای راز (آماج) از کار افتاده است.
·
با بسته ماندن لب،
زبان قادر به تبیین چیزی نیست.
10
آمدم، تا باز گویم راز خویش،
آه،
حرفم را بخوان از چشم من.
آمدم، تا باز گویم راز خویش،
آه،
حرفم را بخوان از چشم من.
·
شاعر به دنبال چاره این درد می گردد و بدیلی برای زبان می یابد.
·
بدین طریق جای خالی زبان را، چشم می گیرد و
جای خالی لب را پلک چشم.
·
شوق بی پایان بسیار سخن، از طریق چشم به افشای راز می پردازد:
·
شاعر نگاه را به
لوحی از سخن تشبیه می کند و از مستمع کلافه و مستأصل می خواهد که راز درون او را
از لوح نگاهش بخواند.
·
این تصور و تصویر استه تیکی ـ پوئه تیکی، فوق العاده
زیبا و ضمنا رئالیستی است.
·
حالا نظری به
جفنگ محمود کیانوش می اندازیم:
محمود کیانوش
زهری در این گونه تجربه ها
بیشتر هنگامی تـوفیق یـافته اسـت
که قالب نو از شکل غزل تاثیر پذیرفته اسـت
و قـافیه ها در پیوند دادن معانی به یکدیگر تنوع مثنوی دارد:
این منم
- در پیش رویت -
بسته لب
لیک با من شوق بسیاری سخن.
آمدم تا باز گویم راز خویش،
آه،
حرفم را بـخوان از چـشم من.
زهری در این گونه تجربه ها
بیشتر هنگامی تـوفیق یـافته اسـت
که قالب نو از شکل غزل تاثیر پذیرفته اسـت
و قـافیه ها در پیوند دادن معانی به یکدیگر تنوع مثنوی دارد:
این منم
- در پیش رویت -
بسته لب
لیک با من شوق بسیاری سخن.
آمدم تا باز گویم راز خویش،
آه،
حرفم را بـخوان از چـشم من.
·
تمام فکر و ذکر
محمود کیانوش معطوف به چیزهای سطحی و چه بسا بی اهمیت فرمال است و بس.
پایان
ادامه دارد.
کلاس آنلاین گویندگی و فن بیان
پاسخحذفتبلیغات رایگان