محمد
زهری
با سپاس از
مسعود
·
دوک
·
می چرخد.
·
خیش
·
می بندد شیاری بر جبین خاک.
·
روستا
·
اندیشمند روزگار سخت آینده است.
*****
·
ز بوی بادِ رهگذر،
·
بهار را شناختم.
·
چو خواستم که پنجره گشایم و
·
درود گویمش،
·
بهار رفته بود.
*****
·
قمری
·
از شاخهٔ آرام
·
پرید.
·
شاخه
·
از تنهایی،
·
لرزید.
·
کی دگر باره،
·
این شاخهٔ تنها،
·
روزی،
·
طوق چنگ مرغی را، بر گردن خود،
خواهد دید؟
*****
·
چنته ی درویش
·
خالی نیست.
·
- با
کرامت -
·
خوان رنگین گسترد پیش مرید.
·
با مرید خویش،
·
- ای
مراد من، -
·
چرا، بس بی گشایش مانده ای؟
·
سراغ او را
·
ز رود عابر
·
گرفتم و گفت:
·
«ز
رد پایی،
·
به سینهٔ من،
·
اثر نماند.»
·
چه شادکامی، تو را ست،
·
ای رود!
ادامه دارد.
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر