محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون
ربابه نون
و چه خنده دار است
که بعضی از شاعران مـعاصر در ایـن شیوه حماسه هم می سرایند.
اما زهری گاه از وزن و قافیه
برای قدرت بخشیدن به معانی خود یاری میجوید
و در این هنگام است
که وزن های متنوع، مصراع های
کوتاه یا مصراع های بلند
اما بریده یا گـسترده،
قافیه های مـیانی و قـافیه های متفاوت
اما همجوش،
همخوانی وزن کـلمات بـا مـعانی،
تلفیق شکل های مثنوی و غزل و ترجیع بند
از حیث قافیه بندی در بند های
یک شعر،
جناس ها و تضادهای لفظی و معنوی،
در اشعار او پدیدار میشود.
در این گونه تجربه ها بیشتر هنگامی تـوفیق یـافته اسـت
که قالب نو از شکل غزل تاثیر
پذیرفته اسـت
و قـافیه ها در پیوند دادن
معانی به یکدیگر تنوع مثنوی دارد:
این منم
-
در پیش رویت -
بسته لب
لیک با من شوق بسیاری سخن.
آمدم تا باز گویم راز خویش،
آه،
حرفم را بـخوان از چـشم من.
1
اما زهری گاه از وزن و قافیه
برای قدرت بخشیدن به معانی خود یاری می جوید
·
طرز «تحلیل» محمود
کیانوش (و نه فقط او) مبتنی بر قیاس به
نفس است:
·
ما هنوز اشعار خود او را نخوانده ایم، ولی او به احتمال
قوی، شاعر به معنی حقیقی کلمه نیست.
·
در کشور عه هورا به اندازه سکنه آن شاعر هست.
·
حدیث شعرای کشور عه هورا، همان حدیث 124 هزار پیامبر است.
·
از این 124 هزار پیامبر، حتی 24 نفر نام و نشان ندارند.
·
ولی به قول حریف متدینی بخش اعظم آنها برای زن و بچه شان پیام اورده اند.
·
70 میلیون
شاعر عیرانی نیز در حقیقت عیاشند، اگر علاف
نباشند.
2
اما زهری گاه از وزن و قافیه
برای قدرت بخشیدن به معانی خود یاری می جوید
·
در قاموس محمود کیانوش، شاعر به همان سان شعر می سازد که شالیکار،
شالیزار، عمله، دیوار.
·
بزعم او شعر در نهایت آگاهی سرهم بندی می شود.
·
زهری قبل از شروع به سرودن شعر، دنبال وسیله ای
برای معانی پیش اندیشیده و حی و حاضر خود می گردد و وزن و قافیه را کشف می کند تا
بعد به کار بندد.
3
·
از کیانوش چه پنهان که اصلا از این خبر ها نیست.
·
حتی شالیزار شالیکار و دیوار عمله در دیالک تیکی از خودپوئی و آگاهی ساخته می
شوند، چه رسد به تشکیل آثار هنری.
·
اگر در دیالک تیک شالیکار و شالیزار و عمله و دیوار نقش تعیین کننده از
آن آگاهی باشد، در دیالک تیک شاعر و شعر نقش تعیین کننده از آن خودپوئی است.
4
·
شعر به معنی حقیقی کلمه به شاعر حقیقی و نه قلابی دیکته و تحمیل می شود.
·
شعر همیشه خودجوش است، اگر شعر باشد.
·
روح شعله ور شاعر
است که به صورت شعر تجسم می یابد.
5
·
نقش تعیین کننده خودپوئی حتی در عشعار عیاشان، حتی در عشعار شعرای طبقات اجتماعی
واپسین برقرار است.
·
عشعار عیاشان نیز تحت فشار غریزه جنسی و دیگر غرایز بهیمی سرهم بندی می شوند.
·
مثلا عشعار شعرای فاشیسم و فوندامنتالیسم.
6
·
تور شعری عیاشان، قابل مقایسه با تور صید صیادان نیست.
·
شعر عیاشان نیز در دیالک تیکی از خودپوئی و آگاهی سرهم بندی می شوند.
·
«استاد ازلی»
که فرمان به سرهمبندی کردن شعر می دهد، غریزه جنسی و حفظ نفس و غیره است و نه آگاهی.
7
·
فروید هم در همین زمینه تئوری خاصی را سرهمبندی کرده است.
·
بنظر او آثار هنری نه منشاء اجتماعی، بلکه منشاء غریزی ـ جنسی دارند.
·
ذراتی از حقیقت در این جفنگ او نیز هست.
·
اگرچه فروید عاجز تمیز هنرمند از هنربند و شاعر از عیاش بوده است.
8
در این گونه تجربه ها بیشتر هنگامی تـوفیق یـافته اسـت
که قالب نو از شکل غزل تاثیر
پذیرفته اسـت
·
کیانوش عاجز از
تفکر مفهومی است:
·
بزعم او فرم شعر نوی محمد زهری از فرم غزل تأثیر گرفته
است.
·
مثال هم آورده:
این منم
-
در پیش رویت -
بسته لب
لیک با من شوق بسیاری سخن.
آمدم تا باز گویم راز خویش،
آه،
حرفم را بـخوان از چـشم من.
·
خواننده بخت
برگشته اکنون از کیانوش انتظار دارد که دست به استدلال منطقی و تجربی بزند و ادعای
خود را اثبات کند.
·
کیانوش اما از آن بیدها نیسست که به این انتظارات بلرزد.
·
کسب و کار او و نه فقط او، صدور حکمی
تصادفی و زدن مثالی چه بسا بی ربط و رفتن به پی کار خویش است.
·
شیوع وسیع خریت در کشور عه هورا به همین دلیل نیز است.
·
کیانوش ها فرق ماهوی با آخوند ها ندارند.
·
اگر بدتر از آنها هم نباشند، بهتر از آنها نیستند.
9
و قـافیه ها در پیوند دادن معانی به یکدیگر تنوع مثنوی دارد:
·
تنوع مثنوی دیگر
به چه معنی است؟
·
از کی تا حالا قافیه ها پل پیوند معانی شده اند و نه مثلا واژه های همقافیه؟
·
کیانوش همان مثال را برای همین ادعا نیز ذکرمی کند:
این منم
-
در پیش رویت -
بسته لب
لیک با من شوق بسیاری سخن.
آمدم تا باز گویم راز خویش،
آه،
حرفم را بـخوان از چـشم من.
الف
·
محمد زهری در این
بند از شعر ـ قبل از همه ـ تحت تاثیر فروغ
فرخزاد بوده است:
نیست
یاری، تا بگویم راز خویش
ناله
پنهان کرده ام در ساز خویش
چنگ
اندوه ام (هستم)، خدا را زخمه ای
زخمه ای،
تا برکشم آواز خویش
ب
·
هم فروغ فرخزاد و
هم محمد زهری در این بند از شعر، بلحاظ فرم هر دو تحت تأثیر مولانا بوده اند.
·
این جور پدیده ها اما عادی و طبیعی اند.
·
شاعری نیست که از شعرای سابق و یا معاصر تأثیر بر ندارد.
·
عناصر فرمال از همه رنگ، همیشه کم و بیش ادامه حیات می دهند، آنچه تحول می
یابد و تعیین کننده است، محتوا ست.
·
کیانوش اما فردی فرمالیست است و کمترین اعتنائی به محتوای معنوی و ایده
ئولوژیکی شعر زهری و هر شاعر دیگر ندارد.
·
البته او در این زمینه و از این بابت تنها نیست.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر