پروفسور
دکتر هانس یورگ سندکولر
فصل هفتم
ماتریالیسم
برگردان
شین میم شین
پیشکش
به
عبدالصمد
کامبخش
( ۱۲۸۲
ـ ۱۳۵۰ )
بخش
نهم
ماتریالیسم و دیالک تیک از زمان لنین.
نقد ماتریالیسم به مثابه نقد مارکسیسم
تئودور آدورنو (1903 ـ 1969)
فیلسوف، جامعه شناس، تئوریسین موسیقی و آهنگساز
از سردمداران مکتب فرانکفورت
از آثار اصلی او
دیالک تیک روشنگری
دیالک تیک منفی
تئوری استه تیکی
3
·
به نظر آدورنو، ماتریالیسم از همان
آغاز پیدایش، حاوی «دوپهلوئیت» میان «اصل اجتماعی ـ متافیزیکی و اصل پوزیتیویستی ـ
ساینتیستی» بوده است.
·
(واژه
دوپهلوئیت را به تقلید از واژه خریت می سازیم.
·
از خری، خریت و از دو پهلوئی،
دوپهلوئیت، دومعنائیت.
·
ساینس یعنی علم.
·
ساینتیسم یعنی علمگرائی. مترجم)
4
·
این دوپهلوئیت را بنظر آدورنو،
ضمنا می توان در مارکس هم شاهد بود.
·
آنجا که مفهوم معینی از علمیت با
حمله بر جامعه مرتبط است.
·
بدون اینکه از آن، نتیجه گیری
کاملی به عمل آید.
·
در نتیجه گیری نهائی مارکس، فرم
علم نیز به نوبه خود، تماشا و تحلیل شده است.
·
آن سان که گاهی حامل آن، همین
جامعه است که توسط مارکس مورد حمله قرار می گیرد.
·
در هر صورت، مارکس، تا آنجا که معلوم
است، هرگز این قدم را نسبت به علوم طبیعی و نسبت به علوم به اصطلاح مثبته
(پوزیتیو) برنداشته است.»
·
(تئودور
آدورنو، «ترمینولوژی فلسفی»، 1973، ص 172)
5
·
فرمول های مبتنی بر نفهمی که نقد
ضد مارکسیستی از ماتریالیسم، با سبک های فکری متفاوت از ژان پل سارتر تا تئودور
آدورنو، به خدمت گرفته می شوند، از وجه مشترک آنها پرده برمی دارند:
·
مخرج مشترک همه آنها، بی دورنمائی تاریخی
دوره رستاوراسیون (احیای جامعه بورژوائی) است.
6
·
آدورنو، مسئله ماتریالیسم را ساده
می کند و به ابتذال می کشد:
·
«ماتریالیسم،
آموزشی است که بنا بر آن، آنچه که حقیقتا هست، مواد (اشتوف) است و از مواد می توان
چیزی استخراج کرد و یا با تخیل به هم بافت و بدان نام روحی و یا معنوی داد.»
·
(همانجا،
ص 168)
·
(طرز
توضیح ماتریالیسم توسط تئودور آدورنو، شباهت غریبی به طرز توضیح معلمین تعلیمات
دینی در برهوت عه هورا و عاشورا دارد که پای تخته ی سیاه سیاه تر از ارتجاع سیاه تشیع
می ایستادند، تکه گچی را نشان خلایق می دادند و ادعا می کردند:
·
ماتریالیسم بر آن است که جهان و
مافیها از این تکه گچ تشکیل یافته است. مترجم)
7
·
تئودور آدورنو با این ساده سازی
مسئله ماتریالیسم می کوشد تا توضیح دهد «که ماتریالیسم به دلیل رابطه اش با لایه فاقد
تصمیمگیری و نیت دانش تجربی، یعنی با واقعیت، یعنی لایه مادی، از ماهیت خود که
اشیاء است، از مفهوم خود، فاصله می گیرد.»
·
(همانجاپف
ص 183)
8
·
برای ژان پل سارتر و تئودور آدورنو
روشن است که «ماتریالیسم در واقع همان پراتیک (تجربه، عمل، آزمون، آزمایش) است که ضمنا ضایع کننده ی خود ماتریالیسم است.»
·
(همانجا،
ص 277)
9
·
تئوری انتقادی مکتب فرانکفورت که
با از سر گرفتن مجدد بحث مارکسیسم در آلمان (پس از شکست فاشیسم) سهم خود را ادا
کرده، سهمی در زمنیه تغییر تاریخ فلسفه ی آنتی فاشیستی انتقادی، نظری ـ ماتریالیستی
و سیاسی ادا نکرده است.
10
·
حکم قطعی مکتب فرانکفورت راجع به تئوری
شناخت که برایش در جوار «مضامین اقتصاد سیاسی و تاریخ»، «رشته علمی» وجود ندارد،
که با «منابع، پیدایش و اعتبارمندی شناخت سر و کار دارد»، باعث آن شد که تداوم جدی
سنت ماکس رافائل، امکان ناپذیر گردد.
·
(الف.
اشمیت، «مطالبی راجع به تئوری شناخت مارکسیستی»، 1969، ص 7)
11
·
از دید ماکس رافائل در «تئوری شناخت
دیالک تیک مشخص» (1934)، «بهانه مستدلی بر ضد گزینش مارکسیسم به نفع ماتریالیسم»
وجود ندارد.
·
(ماکس
رافائل، «راجع به تئوری شناخت دیالک تیک مشخص» (1934)، ص 19)
12
·
به قول ماکس رافائل، «تضاد مطلق
میان ماده و روح»، در گذار از مفهوم مکانیکی ماده به مفهوم دیالک تیکی ماده نفی
شده است.
·
«ضمنا،
با نفوذ ماتریالیسم در دیالک تیک، این تضاد مطلق میان ماده و روح، در روند حرکت
بطور ماورای تجربی استنتاج پذیر روح در مفاهیم و مقولات محض، پایان می یابد.
·
دیالک تیک، امپیریکی (تجربی) و تاریخی
گشته است.»
·
(همانجا،
ص 10)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر