محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون
ربابه نون
در سکوت اتاق من، که در آن
جز
هیاهوی باد و باران نیست،
«باز کن!»
ناگهان
صدا برخاست.
دل
فرو ریخت:
«پشت
این در کیست؟!»
·
معنی تحت اللفظی:
·
در سکوت اتاق من
که جز هیاهوی باد و باران، صدائی نیست، ناگهان صدائی به گوش رسید:
·
صدای کسی که می گفت:
·
«در را
باز کن!»
·
دلم از ترس فرو ریخت و پرسیدم:
·
«پشت در
کیست؟»
1
در
سکوت اتاق من، که در آن
جز
هیاهوی باد و باران نیست،
·
شاعر دوباره دیالک
تیک صاحب خانه و خانه را به خاطر خواننده و شنونده شعر می آورد:
·
خانه در سکوت مطلق است و صاحبخانه فرو رفته در خویش و خاموش.
2
در
سکوت اتاق من، که در آن
جز
هیاهوی باد و باران نیست،
·
خودویژگی آثار هنری را می توان در همین بند شعر، تجربه کرد:
·
سکوت خانه و صاحب خانه فقط حاکی از سکوت خانه و صاحب خانه نیست.
·
هنر محصول و مولود تخیل و فانتزی انسانی است.
·
ولی ضمنا پر و بال دهنده به تخیل و فانتزی انسانی است.
3
در
سکوت اتاق من، که در آن
جز
هیاهوی باد و باران نیست،
·
گفتن جمله ای
خبری، مبنی بر سکوت خانه و صاحب خانه، با تبیین همین محتوا و معنا به مدد آثار
هنری از شعر تا نقاشی و موسیقی و تندیس، یکسان نیست.
·
خواننده و شنونده همین بند شعر، با اندکی فراست
و فهم می اندیشد که این شعر دو سال پس از کودتای خونین سروده شده و منظور شاعر از
مفهوم «خانه» می تواند کشوری باشد.
·
کشوری که ساده
ترین حقوق و آزادی ها از سکنه اش سلب شده اند.
·
هر نفسکشی در
شکنجه گاه است تا سکوت را بشکند و «اسرار» رهایش اجتماعی را «هویدا کند.» (حافظ)
4
در
سکوت اتاق من، که در آن
جز
هیاهوی باد و باران نیست،
·
دیالک تیک کودتای
فاشیستی از همین قرار است:
·
دیالک تیک سکوت و شکست سکوت است:
·
سیطره سکوت در تار و پود جامعه و شکست سکوت در شکنجه گاه ها.
·
حق تکلم مختص و منحصر به عناصر طبیعی از جماد تا جانور است که خطری برای منافع
طبقه حاکمه ندارند.
·
دد و دام و باد
و باران آزاد و مجاز به راه اندازی هیاهو هستند.
·
در این واویلای
پسیکولوژیکی در خانه شاعر تنها و فرو رفته در خود، به صدا در می آید:
5
«باز کن!»
ناگهان
صدا برخاست.
دل
فرو ریخت:
«پشت
این در کیست؟!»
·
دلیل دلهره شاعر
در خود شرایط سوسیولوژیکی و پسیکولوژیکی حاکم بر خانه و یا کشور است:
·
تحت این شرایط، کسی از کسی سراغی نمی گیرد:
·
سرها در گریبان اند و حتی یارای دادن جوابی به سلام همدیگر ندارند. (اخوان
ثالث)
6
پاک
کردم سرشک و پنجره، چون
باز
شد، خیس شد، سر و مویم
گفتم
ـ آشفته ـ :
«پشت
این در کیست؟!»
گفت:
«خود
را، من و تو را، اویم»
·
معنی تحت اللفظی:
·
اشک از چشم
ستردم.
·
وقتی پنجره را
گشودم، سر و مویم خیس شدند.
·
در نهایت پریشانی
و آشفتگی پرسیدم:
·
«پشت این در کیست؟»
·
گفت:
·
«برای خودم، یعنی برای من و تو،
او هستم.»
7
پاک
کردم سرشک و پنجره، چون
باز
شد، خیس شد، سر و مویم
·
صاحب خانه به جای
باز کردن در خانه، پنجره را باز می کند.
·
تحت این شرایط جز
این هم نمی توان کرد.
·
او قبل از گشودن
در، می خواهد بداند که پشت در کیست.
·
خواننده و شنونده شعر، ضمنا متوجه می شود که صاحب خانه اشک در چشم
داشته است و بیشک از خود می پرسد که او چرا و به چه دلیل، باید بگرید.
·
خانه که شکنجه گاه نیست تا اسیر نگون بخت را تحت عذاب الیم به زاری وادارند.
8
گفت:
«خود
را، من و تو را، اویم»
·
از این پاسخ
مخاطب، اطلاعات زیادی در اختیار خواننده و شنونده ی شعر قرار ی گیرد:
الف
«خود
را، من و تو را، اویم»
·
مخاطب خود را دیالک تیکی از من و تو معرفی می کند:
·
دیالک تیکی از شاعر و خویشتن.
·
این بدان معنی است که شاعر دچار دوگانگی است:
·
بخشی از او ست که از او بدر و در بدر شده و در می زند.
·
نتیجه ضمنی تنهائی، بی کسی و بی پناهی هم همین دوگانگی شخصیت است:
·
دوگانگی ترفند غریزه بقا برای تداوم زیست ذلت بار تحت شرایط ذلت بار است.
·
حداقل کسی هست که خانه نشین تنها ببرکت حضور او رفع تنهائی کند.
·
مثلا با او درد دل کند تا حرف زدن حداقل از یادش نرود و به درجه جمادیت و حیوانیت
(حیوان وارگی) سقوط نکند.
ب
«خود
را، من و تو را، اویم»
·
مخاطب نسبت به شاعر و خویشتن، او ست.
·
شخص ثالث است.
·
شاعر بدین طریق از بیگانگی با خویشتن پرده برمی دارد:
·
شاعر از از
خودبیگانگی خبر می دهد.
·
دلیل شنیدن دق الباب توهم آمیز هم همین از خودبیگانگی از سوئی و دوگانگی شخصیت
از سوی دیگر است.
9
گفت:
«خود
را، من و تو را، اویم»
·
می توان گفت که شاعر
سلب هویت و شخصیت شده است.
·
در نتیجه به تجسم دیالک تیکی از دوگانگی و از خودبیگانگی تنزل یافته است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر