سید
محمد حسین بهجت تبریزی
(۱۲۸۵
- ۱۳۶۷)
تحلیلی از شین میم شین
بجز
از علی که آرد پسری ابوالعجائب
که
علم کند به عالم، شهدای کربلا را
·
معنی تحت اللفظی:
·
غیر از علی چه کسی می تواند پسری
حیرت انگیز بپرورد که شهدای کربلا را علم کند!
·
این بیت شهریار بلحاظ معنوی و
منطقی، تق و لق است.
·
اصولا کسی نمی تواند «شهدای کربلا
را علم کند.»
·
«مفهوم» «علم کردن شهدا» انعکاس هیچ واقعیت
امر روشنی نیست.
·
شهریار احتمالا به علت آشفتگی فکری
معنی حرف دهنش را حتی نمی داند.
1
بجز
از علی که آرد پسری ابوالعجائب
که
علم کند به عالم، شهدای کربلا را
·
اگر منظور شهریار واقعه کربلا باشد،
باید گفت که ماجرای کربلا اولا خواست ابوالعجایب نبوده است.
·
او می خواست برگردد.
·
ولی سپاه یزید جلوی شان را می گیرد
و مانع برگشت شان می شود و در نبردی نابرابر همه از دم یا کشته می شوند و یا اسیر
می گردند.
·
ابوالعجایب که شق القمر نکرده تا
پدرش به خاطر آن به عرش اعلی برده شود.
·
ابوالعجایب به دعوت سکنه کوفه قصد
قیام بر ضد رژیم یزید را داشته و به دلیل عدم حمایت مردم کوفه ناکام شده است.
·
حتی قیام او بر ضد رژیم یزید به
معنی گشودن در بهشت برین به روی مردم که نبوده است.
·
مگر در دوره خلافت پدرش حلوا قسمت
می کردند که پس از روی کار آمدن او قسمت کنند.
2
چو
به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان
چو
علی که می تواند که به سر برد وفا را
·
معنی تحت اللفظی:
·
کسی از میان پاکبازان نمی تواند
بسان علی به عهد خود با دوست وفا کند.
·
منظور شهریار از دوست به احتمال
قوی پیامبر اسلام است.
·
از دید شهریار، علی یار با وفای
پیامبر اسلام بوده است.
·
نمی توان به شهریار حق نداد.
·
اگر چنین نبود، پیامبر دخترش را به
عقد او در نمی آورد.
3
·
دیالک تیک عهد و وفا از دیالک تیک
های معروف سعدی است.
·
در این دیالک تیک مناسبات تولیدی بنده
داری و فئودالی انعکاس می یابند:
·
بنده و غلام و رعیت با ارباب عهد
می بندند و باید به عهد خود وفا کنند.
·
این دیالک تیک از مناسبات تولیدی بنده
داری و فئودالی به مناسبات زناشوئی و غیره منتقل شده است.
·
شعری از قرون وسطی وجود ندارد که
در آن از عهد و وفا میان دوستان ویا میان عاشق و معشوق کذائی سخنی نرفته باشد.
·
وقتی رابطه به معنی اصیل کلمه وجود
نداشته باشد، پیوند انسان ها بر اساس عهد و وفا و امثالهم برقرار می شود.
4
·
در اشعار هوشنگ ابتهاج (سایه) نیز
همین دیالک تیک عهد و پیمان و دیگر دیالک تیک های قرون وسطائی به خدمت گرفته می شوند.
·
با این تفاوت که سایه این دیالک
تیک را بلحاظ مضمون و محتوا، مدرنیزه و هومانیزه می کند:
·
در شعر سایه مبارز انقلابی با حزب
توده عهد و یا پیمان می بندد و تا آخرین نفس به عهد خود وفا می کند.
·
دلیل این مسئله هم فقدان شعور
انقلابی اصیل در اعضای حزب باید باشد.
·
اعضای حزب با رشته های عمدتا سنتی،
عاطفی، اخلاقی ـ فئودالی با حزب پیوند می یابند و نه با شناخت و شعور مارکسیستی ـ
لنینیستی.
·
به همین دلیل اکنون، توده ای به
وفور یافت می شود، ولی کشف مارکسیست ـ لنینیستی درمیان آنان بسیار دشوار است.
5
نه
خدا توانمش خواند، نه بشر توانمش گفت
متحیرم
چه نامم شه ملک لافتی را!
·
معنی تحت اللفظی:
·
علی را نه، می توان خدا نامید و نه،
می توان بشر تلقی کرد.
·
در حیرتم که چه نامی به شاه کشور
لافتی بدهم.
·
·
شهریار در این بیت، حدیثی را در
نظر دارد که از قرار زیر است:
لافتی
الاعلی لاسیف الا ذو الفقار
جز
علی جوانمردی
و
جز
ذوالفقار شمسیری
وجود
ندارد.
6
نه
خدا توانمش خواند، نه بشر توانمش گفت
متحیرم
چه نامم شه ملک لافتی را!
·
تشیع آیینی مبتنی بر تردید است:
·
بزعم اهل تشیع، علی نه خدا ست و نه
بشر.
·
چیزی در میان خدا و انسان است.
·
در اساطیر یونان، پرومته را نیمه خدا
ـ نیمه انسان تلقی می کردند.
·
ظاهرا علی هم در ذهن پریشان اهل
تشیع، چیزی از این قماش است.
7
·
بی پرنسیپ تر از آیین تشیع، شاید آیینی
در جهان نباشد.
·
در جریان قیام بر ضد سلطنت، عکس خمینی
را در کره ماه می دیدند.
·
موی خمینی را لای قرآن پیدا می
کردند.
·
خمینی را در کوچه و خیابان، روح
خدا قلمداد می کردند.
·
خدا در همه ادیان آسمانی روح مطلق
است.
·
از این رو، روحی برای خدا اختراع
کردن نه مجاز است و نه حتی بلحاظ تئولوژیکی منطقی و مقبول.
·
خمینی نمی تواند روح روح مطلق
باشد.
8
·
دلیل این کرد و کار های ایراسیونالیستی
(خردستیز) در خود آیین تشیع است.
·
اهل تشیع نظر روشنی حتی راجع به
خود خدا ندارند.
·
گاهی طبیعت را خدا جا می زنند، گه
علی را، گاه انرژی را.
·
تا دل تان بخواهد بی پرنسیپی.
·
حالا نوبت به شهریار رسیده است:
·
داماد پیامبر اسلام نه خدا ست و نه
بشر.
·
هم خدا ست و هم بشر.
·
یکی نیست بپرسد که بالاخره علی
پیرو محمد است و یا برعکس، محمد پیرو علی است.
9
نه
خدا توانمش خواند، نه بشر توانمش گفت
متحیرم
چه نامم شه ملک لافتی را!
·
در همین بیت شهریار تئوری شناخت آیین
تشیع با وضوح تمام تبیین می یابد:
·
شهریار در این بیت، عملا
اگنوستیسیسم (ندانمگرائی) را و در بهترین حالت، اسکپتیسیسم (شکاکیت، تردیدگرائی)
را نمایندگی می کند و هر دو را از خواجه شیراز آموخته است.
·
خواجه شیراز نماینده ارتجاعی ترین تئوری
شناخت است.
·
خواجه به همین دلیل مورد پسند
لاشخورانی از قبیل نیچه است.
·
شهریار معلوم نیست که به چه دلیل
تجربی و یا منطقی، نمی تواند به شناخت علی نایل آید.
·
معلوم نیست چرا نمی تواند او را نه،
خدا و نه، بشر بنامد.
·
دلایلی که شهریار تا کنون برشمرده،
هیچکدام دال بر ماورای طبیعی، ماورای اجتماعی و ماورای انسانی بودن علی نبوده اند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر