تحلیلی
از
ربابه نون
سابير هاكا
هرچند خيلي وقت ها
گرسنه مانده ام
دروغ و ناسزا شنيده ام
بيكار بوده ام
اما هرگز حاضر نيستم
در ساختماني كار كنم كه قرار است
روزي بر سر در آن بنويسند:
«زندان مركزي»
·
از همین بند شعر سابیر هاکا خیلی
چیزها راجع به هویت راوی و یا شاعر این شعر آشکار می گردد:
·
راوی و یا شاعر این شعر ظاهرا نمی
داند که گرسنگی به چه معنی است.
1
هرچند خيلي وقت ها
گرسنه مانده ام
دروغ و ناسزا شنيده ام
بيكار بوده ام
اما هرگز حاضر نيستم
در ساختماني كار كنم كه قرار است
روزي بر سر در آن بنويسند:
«زندان مركزي»
·
گرسنگی به معنی وجود ضرورت بی چون
و چرای بر آورده ساختن یکی از حیاتی ترین نیازها ست.
·
به هنگام گرسنگی غریزه قدر قدرت
بقاء وارد عرصه می شود و هر نفسکشی را از عرصه بدر می راند تا بر گرسنگی غلبه کند
و بقای موجود زنده را تضمین کند.
2
·
اتفاقا اولین مزاحمی که به جاروب غریزه
بقا جارو می شود، خرد اندیشنده و همراه با آن هنجارها و موازین اخلاقی است.
·
آن سان که مغز اندیشنده فلج می شود
و عاجز از تفکر و تمیز خیر از شر می گردد:
الف
·
آنگاه موجود زنده از جانور تا انسان
به هر ذلتی تن در می دهد تا از مرگ حتمی رهائی یابد.
ب
·
آنگاه موجود زنده به دنبال غذا به
سطل های زباله حتی سر می کشد.
ت
·
به گدائی از این و آن حتی تن در می
دهد.
پ
·
به خودفروشی در فرم های مختلف حتی
حاضر می گردد.
ث
·
به دزدی و جیب بری حتی مجبور می
شود.
ج
·
به اجاره دادن همسر و دختر و مادر
و خواهر خویش حتی راضی می شود.
ح
·
به جنگ شیر و پلنگ و اژدها حتی می
رود تا لقمه ای به هزار زحمت و ذلت و دهشت به دست آورد.
خ
·
سعدی در این زمینه اندیشه ها و
اندرز های رئالیستی ارجمندی توسعه داده است:
تشنهٔ
سوخته در چشمهٔ روشن چو رسید
تو
مپندار که از پیل دمان اندیشد
·
سعدی در این بیت از قدر قدرتی
غریزه بقا و افلاج عقل اندیشنده پرده برمی دارد.
3
هرچند خيلي وقت ها
گرسنه مانده ام
دروغ و ناسزا شنيده ام
بيكار بوده ام
اما هرگز حاضر نيستم
در ساختماني كار كنم كه قرار است
روزي بر سر در آن بنويسند:
«زندان مركزي»
·
کسی که خودش و زن و بچه اش گرسنه
اند، هرگز از این هارت و پورت ها نمی کند و چه بسا حتی در چاه مستراح این و آن اندر
می شود تا با تحمل مسمومیت عمیق و مرگ تدریجی از کمند مرگ رهائی یابد.
4
·
بیگانگی سابیر هاکا و یا راوی خالی
بند از کار و کارگر همین جا آشکار می گردد:
·
در جامعه طبقاتی، کسی کارگر را آدم
حساب نمی کند تا او هم جرئت و جسارت به خرج دهد و قبل از شروع به کار، چند و چون
تابلوئی را بپرسد که بر سر بنای هنوز ساخته نشده، زده خواهد شد.
5
·
علاوه بر اینها کارگر باید برای
پیدا کردن هر کار نان آوری از روی جنازه امثال خود حتی بگذرد و چه بسا برای
کارفرما خبرچینی کند، تا بلکه «نانی به کف آرد» و به ذلت بخورد.
·
این مسائل مختص کشور عه هورا هم نیستند.
·
در قلب متروپول ها حتی قضیه از این
قرار است.
·
اگر مارکس احیانا انتقادی از بعضی از
کارگران و یا قشری از اقشار طبقه کارگر کرده، بی دلیل نبوده است.
·
پرولتاریا را و هیچ کس و هیچ چیز
دیگر را هرگز نباید ایدئالیزه کرد و به عرش اعلی برد.
·
پرولتاریا ضمنا با نفی دیالک تیکی خویشتن
است که به طبقه حاکمه نوین ارتقا می یابد.
·
تحول نظام طبقاتی به معنی دیالک
تیکی از تحول خویشتن و جامعه خویشتن است.
6
هرچند خيلي وقت ها
گرسنه مانده ام
دروغ و ناسزا شنيده ام
بيكار بوده ام
اما هرگز حاضر نيستم
در ساختماني كار كنم كه قرار است
روزي بر سر در آن بنويسند:
«زندان مركزي»
·
از این شعر سابیر هاکا، ضمنا موضعگیری
سیاسی و ایده ئولوژیکی او عربده می کشد:
الف
·
شاعر و یا راوی این شعر، به عنوان
کارگر، برای فروش نیروی کار خود خط و نشان می کشد و بی اعتنا به پایان قطعی دادن
به کالا وارگی نیروی کار انسانی است.
ب
·
شاعر دوام مستدام وضع موجود را پیشاپیش
می پذیرد و به خورد خواننده و شنونده شعر خویش می دهد و نه پایان قطعی آن را.
ت
·
شاعر چند و چون محل استثمار کارگر
را مطلق می کند و کاری به سیستم اجتماعی ـ اقتصادی مبتنی بر استثمار انسان به
وسیله انسان ندارد.
پ
·
تمام هم و غم و فکر و ذکر شاعر حل
لحظه ای و سطحی مسئله است و نه حل نهائی و بنیادی آن.
·
شاعر نماینده رفرمیسم سطحی و
اخلاقی است و نه پیشاهنگ انقلابی و ژرف اندیش توده زحمت.
ث
·
شاعر و یا روای این بند شعر، عاری
از خود آگاهی پرولتری و بی خبر از فونکسیون تاریخی پرولتاریا ست.
·
پرولتاریا در این میانه درنگ کرده
است تا گورکن جامعه طبقاتی از هر نوع باشد و نه فروشنده علیل و ذلیل و حقیر مدام نیروی
کار خود.
ج
روزي بر سر در آن بنويسند:
«زندان مركزي»
·
در این بند شعر شاعر، طبقه کارگر به
مثابه طبقه محکوم برای ابد تصور و تصویر می شود.
·
به همین دلیل، شاعر مخالف زندان
است.
·
شاعر با مخالفت با زندان بطور کلی،
عملا مخالف تشکیل دولت توده مولد و زحمتکش است.
·
شاعر نماینده آنارشیسم است که بدترین
دشمن پرولتاریا ست.
·
و گرنه می بایستی بداند که زندان
فی نفسه خوب و یا بد نیست.
·
دولت پرولتاریا نیز به زندان مرکزی
نیاز خواهد داشت تا طبقه حاکمه ستمگر را به بازخواست کشد و در دادگاه های خویش محکوم
کند.
·
دیکتاتوری پرولتاریا برای حفظ قدرت
توده ای و برای توسعه و تحکیم مواضع سیاسی و اقتصادی و فرهنگی پرولتاریا صرفنظر
ناپذیر است.
·
اقلیت انگل غاصب و خونریز و ستمگر
باید با توسل به دولت انقلابی و خلقی نوین سرکوب شود و از حکومت توده ها پاسداری
به عمل آید.
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر