تحلیلی از
ید الله سلطانپور
چرا
هیچ کس شخصیت منحصر به فردی ندارد؟
·
هر کس ـ فی نفسه ـ شخص منحصر به
فردی است.
·
هر کس مشخصات نمودین و ماهوی،
ظاهری و ذاتی خود را دارد.
·
هر کس کابوس ها و رؤیا های خاص خود
را دارد.
·
بهتر هم همین است.
1
چرا
هیچ کس شخصیت منحصر به فردی ندارد؟
·
شخصیت اما مشخصه ای لدنی، جبلی،
طبیعی و مادر زادی نیست.
·
شخصیت پدیده ای اجتماعی و اکتسابی
است.
·
شخصیت در روند بغرنج تضادمندی در جامعه
تشکیل می یابد.
·
هر کودکی شخصیت مادر و پدر خود را
بخشا از آن خود می کند و مادام العمر با خود حمل می کند و به نوبه خود به فرزند
خود بخشا منتقل می کند.
·
چرا از واژه «بخشا» بهره برمی
گیریم؟
2
چرا
هیچ کس شخصیت منحصر به فردی ندارد؟
·
برای اینکه توسعه هر چیز و هر کس،
نه در پیوست، تداوم و یا استمرار محض، بلکه در دیالک تیک پیوست و گسست، تداوم و
شکست، انقطاع و استمرار صورت می گیرد:
·
کودک بخشی از شخصیت مادر و پدر را
از آن خود می کند و به نوبه خود آن را در چارچوب مکانی و زمانی خاص خود توسعه می
دهد (پیوست) و بخش دیگری از آن را نفی و
یا حذف می کند. (گسست)
·
روند طبیعی توسعه چیزها، پدیده ها،
سیستم ها و روندهای هستی بطور کلی از این قرار است.
·
مراجعه کنید به قوانین دیالک تیکی در تارنمای دایرة المعارف
روشنگری
3
چرا
هیچ کس شخصیت منحصر به فردی ندارد؟
·
اگر روند توسعه از این قرار است،
پس چرا فتوره چی شکوه از آن دارد که اعضای جامعه فاقد شخصیت منحصر به فردند؟
·
چون بنا بر این قانون دیالک تیکی،
هر کس در هر صورت حداقل شحصیت والدین خود را بتدریج از آن خود می کند و نتیجتا
شخصیت منحصر به فردی کسب می کند، حتی اگر به فرض محال، چیزی بر آن نیفزاید.
·
پس چرا فتوره چی از فقدان شخصیت منحصر
به فرد شکوه دارد؟
·
قبل از پرداختن به این سؤال، باید
از خود پرسید که کودک و یا حتی مادر و پدر کودک و اجداد کودک توسعه شخصیتی خود را
چگونه امکان پذیر می سازند؟
4
چرا
هیچ کس شخصیت منحصر به فردی ندارد؟
·
پیش شرط تشکیل و توسعه شخصیت، کسب
شعور است.
·
سؤال اکنون این است که شعور چگونه
کسب می شود؟
4
·
شعور هم بسان شخصیت، پدیده ای اجتماعی
و اکتسابی است و نه طبیعی، لدنی، جبلی، مادر زادی.
·
شعور هر عضو هر جامعه و همبود (اجتماع)
دیالک تیکی از شعور فردی و شعور اجتماعی حاکم است.
·
شعور هر فرد دیالک تیکی از شعور طبقاتی
خود او و شعور اجتماعی حاکم است که شعور طبقه حاکمه است.
·
قانون ماتریالیستی ـ تاریخی:
·
شعور اجتماعی حاکم ـ همیشه و همه
جا ـ شعور طبقه حاکمه است.
5
·
این بدان معنی است که هر کس ـ قبل
از هر چیز ـ شعور طبقاتی خاص خود را بدست می آورد.
·
وقتی لودویگ فویرباخ ـ حکیم ماتریالیست
قرن نوزدهم ـ می گوید:
·
«شعور در کاخ با شعور در کوخ متفاوت است»،
منظورش همین است:
·
وجود اجتماعی هر کس، طرز تهیه و تولید
نان سفره توسط هر کس، تعیین کننده شعور او ست.
6
·
این بدان معنی است که شعور عمدتا در
روند کار مادی و ضمنا در روند کار فکری و هنری تشکیل می شود.
·
می توان گفت که پیش شرط کسب و توسعه
شعور کار است.
·
بخشی از همان شعور که تشکیل شخصیت
را امکان پذیر می سازد.
7
·
اگر به قول فتوره چی، اعضای جامعه فاقد
شخصیت منحصر به فرد باشند، باید از چند و چون کار مادی آنها سؤال کرد.
·
چون جماعت علاف و انگل و لات و
لاشخور و لومپن نمی توانند شعور کسب کنند و توسعه دهند، تا شخصیت کسب کنند، چه رسد
به شخصیت منحصر به فرد.
8
·
اعضای هر جامعه اما به محض تولد به
کسب تدریجی ـ تحمیلی شعور طبقه حاکمه می
پردازند و آن را چنان از آن خود می کنند که خیال می کنند که شعور طبقاتی خاص
خودشان است.
9
·
اکنون باید در رابطه با خبر هولناک
فتوره چی از خود پرسید:
·
طبقه حاکمه در جمهوری اجامر
نماینده کدامین شعور اجتماعی است؟
·
روحانیت و اجامر بازار و غیره نماینده
کدام شعور اجتماعی اند؟
·
به عبارت دیگر شعور روحانیت و
اجامر در روند کدامین کار مادی تشکیل شده است؟
·
آیا روحانیت عمدتا همان «گدای کسب
اعتبار کرده» نیست؟
·
اگر چنین است، چه شعوری و نتیجتا
چه شخصیتی می توان از «صنف» گدا داشت؟
·
گدایان لایه ای از لومپن پرولتاریا
را تشکیل می دهند، بسان جنده ها، جاکش ها، جیب برها، کلاهبردارها، دزدها و غیره.
10
·
به همین دلیل شعور اجتماعی دهقان و
کارگر و پیشه ور و روشنفکر جامعه فئودالی با شعور اجتماعی دهقان و کارگر و پیشه ور
و روشنفکر جامعه سرمایه داری تفاوت و تضاد دارد.
·
برای اینکه شعور اجتماعی اشرافیت فئودال
با شعور اجتماعی بورژوازی دو چیز متفاوت و
متضادند.
11
·
از این رو، می توان گفت که شعور هرکس
آمیزه ای دیالک تیکی از شعور طبقاتی خود او (شعور فردی) و شعور طبقه حاکمه (شعور اجتماعی حاکم) است.
·
کودکی که در خانواده عمله ای در
جمهوری اجامر تولد می یابد، خواه و ناخواه شعور طبقه حاکمه را، تئولوژی (فقه و
اخلاق) تشیع سیاه را ذره ذره از آن خود می
کند، ولی ضمنا بسته به شعور طبقاتی خاص خود، بسته به شعور پرولتری خود، همان را کج
و کوله، خم و راست (مانی پولیزه) می کند تا شعور بخور و نمیری داشته باشد.
·
او بر پایه همین بضاعتش از شعور،
عمارت شخصیت خود را بنا می کند.
·
وضعیت شعور و شخصیت اعضای جامعه اجامر
باید مورد پژوهش سوسیولوژیکی قرار گیرد.
·
خطر آن می رود که جامعه از تار تا
پود، لومپنیزه شود.
·
در آن صورت انتظار داشتن شعور و شخصیت
عبث و ساده لوحانه خواهد بود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر