اثری از حسین رزاقی
محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون
در حدود بـیست سـال پیـش کـه نـخستین شـعرهای زهری را خواندیم،
دیدیم که او از همان آغاز نوجویی می کند.
در آن روزگار توللی و گلچین گیلانی نوجویانی بودند که شیوه شان را به سادگی می شد دنبال کرد
اما نیما یوشیج نوجویی بود کـه دنبال کردن راهش دشوار بود
و بینش و دریافت می خواست و شاید شیوه اش تنها به او می آمد
و نه به هیچکس دیگر.
زهری جوان گهگاه در شعرهایش نه تأثیر،
بلکه علاقه به نیما یوشیج را نشان می داد،
اما تـأثیر ها را از تـوللی میدیدیم و از گلچین شاید.
اما تاثیرپذیری زهری در شیوه،تقلید به تمام نبود.
محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون
در حدود بـیست سـال پیـش کـه نـخستین شـعرهای زهری را خواندیم،
دیدیم که او از همان آغاز نوجویی می کند.
در آن روزگار توللی و گلچین گیلانی نوجویانی بودند که شیوه شان را به سادگی می شد دنبال کرد
اما نیما یوشیج نوجویی بود کـه دنبال کردن راهش دشوار بود
و بینش و دریافت می خواست و شاید شیوه اش تنها به او می آمد
و نه به هیچکس دیگر.
زهری جوان گهگاه در شعرهایش نه تأثیر،
بلکه علاقه به نیما یوشیج را نشان می داد،
اما تـأثیر ها را از تـوللی میدیدیم و از گلچین شاید.
اما تاثیرپذیری زهری در شیوه،تقلید به تمام نبود.
·
کیانوش در این فراز از «تحلیل» خود به سبک شعرا و
تأثیرات متقابل آنها بر یکدیگر و از یکدیگر می پردازد:
1
در حدود بـیست سـال پیـش کـه نـخستین شـعرهای زهری را خواندیم،
دیدیم که او از همان آغاز نوجویی می کند.
در آن روزگار توللی و گلچین گیلانی نوجویانی بودند که شیوه شان را به سادگی می شد دنبال کرد
اما نیما یوشیج نوجویی بود کـه دنبال کردن راهش دشوار بود
در حدود بـیست سـال پیـش کـه نـخستین شـعرهای زهری را خواندیم،
دیدیم که او از همان آغاز نوجویی می کند.
در آن روزگار توللی و گلچین گیلانی نوجویانی بودند که شیوه شان را به سادگی می شد دنبال کرد
اما نیما یوشیج نوجویی بود کـه دنبال کردن راهش دشوار بود
·
در این جملات
کیانوش، بیگانگی بخش عمده روشنفکریت کشور عه هورا با تفکر مفهومی و فقر مفهومی حضرات آشکار می گردد:
·
مفهوم مرکزی کیانوش در این جملات، «نوجوئی» است.
·
او به دلیل
بیگانگی با دیالک تیک عینی، اصلا به ضد نوجوئی نمی اندیشد.
·
به همین دلیل همه
شعرای مورد نظر در این مبحث، در آئینه ضمیر او به مثابه نوجو انعکاس می یابند.
2
در
حدود بـیست سـال پیـش کـه نـخستین شـعرهای زهری را خواندیم،
دیدیم که او از همان آغاز نوجویی می کند.
در
آن روزگار توللی و گلچین گیلانی نوجویانی بودند که شیوه شان را به سادگی می شد
دنبال کرد
اما نیما یوشیج نوجویی بود کـه دنبال کردن
راهش دشوار بود
·
بزعم او هم محمد زهری،
هم توللی و گلچین گیلانی و هم نیما یوشیح همه از دم نو جو هستند.
·
غافل از اینکه
نیما دوره نوجوئی را پشت سر نهاده و به مقام مرجع نو ارتقا یافته است.
·
نیما مرجع تقلید
است.
·
خورشید منظومه
شعرای نو و مدرن است و از نعمت نورش شعرای نوپرداز مدرن را به مثابه سیارات و ماه
های خویش روشن می سازد.
·
به همین دلیل،
دیگر نمی توانیم نیما را به همان سان نوجو جا بزنیم که بقیه شعرا را جا می زنیم.
·
نیما اکنون نه نوجو، بلکه نو آور است.
·
به این حقیقت امر
خود کیانوش حواس پرت هم اقرار می کند:
دنبال
کردن راهش دشوار بود.
3
·
می توان گفت که
ما در این مبحث با دیالک تیک نوجوئی و نو آوری سر و کار پیدا می کنیم.
·
نوجو در جستجوی
چیز ی است.
·
نو آور دوره
مقدماتی جستجو را پشت نهاده و چیز جدید را پیدا کرده است.
·
بی آنکه نوجوئی پایان
پذیرد و بتواند پایان پذیرد.
·
چون چیز جدید کشف
شده، که می تواند سنتز نامیده شود، پس از کشف شدن، بلافاصله کهنه می شود و سوبژکت،
نوجوئی دیگری را به نیت کشف چیز جدید دیگری آغاز می کند.
·
در این پروسه و
یا روند است که توسعه نیما و امثال او تداوم می یابد و گذار از چیزی جدید به
چیزهای جدیدتر امکان پذیر می گردد.
·
سؤال اکنون این است که چرا «دنبال کردن راه نیما دشوار بود»؟
4
اما
نیما یوشیج نوجویی بود کـه دنبال کردن راهش دشوار بود
و
بینش و دریافت می خواست و شاید شیوه اش تنها به او می آمد
و
نه به هیچکس دیگر.
·
فقر مفهومی محمود
کیانوش دوباره آشکار می گردد:
·
کیانوش از دیالک تیک فرم و محتوا بی خبر است، اگرچه او مرتب
هم از مضمون شعر سخن می گوید و هم از قالب آن.
·
نیما به عنوان مؤسس
فرم جدیدی در شعر، کسب معروفیت کرده است.
·
او اما بسته با
پایگاه طبقاتی خود، این فرم (ظرف، قالب) را با محتوای ایده ئولوژیکی خاص خود پر می
کند.
·
شعر نیما نیز دیالک
تیکی از فرم و محتوا ست.
·
به همان سان، که شعر
سنتی و کلاسیک ما در قرون وسطی دیالک تیکی از فرم و محتوا بوده است.
·
بلحاظ فرم بطور
کلی فرقی میان اشعار فردوسی و مولوی و سعدی وجود ندارد.
·
تفاوت و تضاد شعر فردوسی و
مولوی و سعدی در محتوای ایده ئولوژیکی آنها ست.
5
اما
نیما یوشیج نوجویی بود کـه دنبال کردن راهش دشوار بود
و
بینش و دریافت می خواست و شاید شیوه اش تنها به او می آمد
و
نه به هیچکس دیگر.
·
کوته اندیشی کیانوش
به سبب عدم تمیز فرم از محتوا ست:
·
به همین دلیل، خیال می کند که فرم نیمائی شعر، بینش (جهان
بینی) و درک و دریافت می طلبد و نتیجه می گیرد که فرم نیمائی شعر، فقط به خود نیما می آید.
·
این ادعا به
ادعای کسی شباهت دارد که بگوید استفاده از قابلمه، بینش و دریافت می خواهد و فقط مؤسس
قابلمه قادر به استفاده از آن است.
·
اگر کیانوش به
دور و بر خود نظری می افکند، متوجه می شد که سرایش شعر نیمائی به همان اندازه به
بینش و دریافت وابسته است که سرایش شعر سنتی.
·
خیلی از
نمایندگان شعر نیمائی بلحاظ بینش و جهان بینی در سنگر صد در صد مخالف نیما قرار
دارند.
·
اگر نیما بلحاظ
بینش از سرتاپا ماتریالیست بود، اینها از سرتاپا ایدئالیست اند.
·
اگر نیما بلشویک تمام عیار بود، اینها فاشیست تمام
عیار اند.
6
زهری
جوان گهگاه در شعرهایش نه تأثیر،
بلکه علاقه به نیما یوشیج را نشان می داد،
اما
تـأثیر ها را از تـوللی میدیدیم و از گلچین شاید.
·
فلاکت بیگانگی با
تفکر مفهومی همین است:
·
آدم به ذلت تبیینی می افتد و حرف دهنش را حتی نمی تواند درست و دقیق فرمولبندی
کند:
·
زهری و هر شاعر نوپرداز مدرن، خواه و ناخواه
تحت تأثیر نیما ست.
·
این ولی بدان
معنی نیست که شعر آنها مو به مو شبیه شعر نیما باشد.
·
فرم قالب شعر، فرم و قالب پولادین لایتغیری نیست.
·
فرم همیشه تابعی از متغیری به نام محتوا ست.
·
آنچه لایتغیر می ماند قواعد ساختاری و صوری (فرمال) اساسی شعر کلاسیک و یا نو است.
·
و گرنه هر شاعر سنتی و یا نوپردازی مفاهیم و تصاویر و تصورات هنری و استه تیکی و ایده
ئولوژیکی خاص خود را وارد شعر خویش می سازد.
7
زهری
جوان گهگاه در شعرهایش نه تأثیر،
بلکه علاقه به نیما یوشیج را نشان می داد،
اما
تـأثیر ها را از تـوللی میدیدیم و از گلچین شاید.
اما
تاثیرپذیری زهری در شیوه،تقلید به تمام نبود.
·
زهری بلحاظ فرم مدرن شعر، بی تردید تحت تأثیر نیما ست.
·
علاقه و عشق و
احترام زهری نسبت به نیما، علاقه و عشق و احترام طبقاتی و یا ایده ئولوژیکی است.
·
زهری هماندیش و همرزم و همسنگر نیما ست.
·
علاقه زهری به نیما، علاقه مبتنی بر همبستگی (برادری) است.
·
به ماهیت این
علاقه کسی می تواند پی برد که خود بلشویک باشد.
·
آنچه کیانوش نمی داند، این حقیقت امر است که همه آحاد بشر تحت تأثیر یکدیگرند.
·
آنکه تأثیر می گذارد، همزمان تأثیر می پذیرد.
·
به قول خسرو روزبه ـ بلشویک سلحشور ـ هر کس مشتی بر میز می کوبد، واکنشی از
میز در فرم دردی دریافت می کند.
·
تأثیر، همیشه متقابل است.
·
هر مربی ضمنا مربائی است و هر مربا، مربی ئی.
8
اما
تاثیرپذیری زهری در شیوه، تقلید به تمام نبود.
·
عجب.
·
تأثیر پذیری هر
کسی به همین منوال است.
·
مگر اینکه کسی طوطی باشد و بطور مکانیکی تقلید کند و نه آدم
اندیشنده.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر