مسعود
بهبودی
پیشکش
به شاعر توده و حزب توده
سیاوش
کسرائی
ستاینده
پیگیر فرهادها
چو
بر پائی، طلسمی پیچ پیچی
چو
افتادی، شکستی، هیچ هیچی
طلسم
به
نوشته ای شامل اشکال و ادعیه اطلاق می شود
که
ببرکت آن باید عملی خارق العاده انجام یابد.
·
معنی تحت اللفظی:
·
تا زمانی که ایستاده ای، شبیه طلسم
پیچ در پیچی
·
اگر بیفتی، می شکنی و بدل به هیچ
هیچ می شوی.
1
چو
بر پائی، طلسمی پیچ پیچی
چو
افتادی، شکستی، هیچ هیچی
·
نظامی در این بیت، دیالک تیک قوی و
ضعیف را به شکل دوئالیسم ایستاده و افتاده و ضمنا به شکل دوئالیسم پیچ پیچ و هیچ
هیچ بسط و تعمیم می دهد.
·
سعدی دهه ها بعد احتمالا تحت تأثیر
نظامی و یا مستقلا همین دیالک تیک را به همین شکل بسط و تعمیم خواهد داد:
سعدی
ره
نیکمردان آزاده، گیر
چو
استاده ای، دست افتاده، گیر
·
معنی تحت اللفظی:
·
آزادگان نیک سیرت را سرمشق خود
قرار بده و بسان آنان، وقتی ایستاده ای از افتادگان دستگیری کن.
·
سعدی دیالک تیک قوی و ضعیف را به
شکل دیالک تیک ایستاده و افتاده بسط و
تعمیم می دهد تا خواننده و شنونده اشعارش را به هومانیسم و همبستگی (خواهری ـ برادری)
فراخواند.
2
چو
بر پائی، طلسمی پیچ پیچی
چو
افتادی، شکستی، هیچ هیچی
·
منظور نظامی از دوئالیسم ایستاده و
افتاده، دوئالیسم مرگ و زندگی است.
·
طرز تفکر سعدی دیالک تیکی است.
·
طرز تفکر نظامی اما متافیزیکی است.
3
در
این چنبر که محکم شهر بندی است
نشان
ده، گردنی کاو بی کمندی است
چنبر یعنی حلقه
·
معنی تحت اللفظی:
·
در این چرخ گردون که شهربند مستحکمی
است، گردنی یافت نمی شود که در کمند نباشد
·
نظامی جامعه و جهان را زندانی تصور
می کند و اعضای جامعه را به زندانیان کمند بر گردن.
·
یکی از مضرات طرز تفکر متافیزیکی همین
است:
·
مطلق کردن یکی از اقطاب دیالک تیکی.
·
نظامی در این بیت، دیالک تیک جبر و
اختیار را تخریب می کند.
·
جبر را مطلق می کند و اختیار را
دور می اندازد.
·
بدین طریق به دوئالیسم جبر و
اختیار می رسد و سوبژکتیویته انسانی را انکار می کند.
·
آن سان که انسان به صید گرفتار در
کمند شباهت پیدا می کند.
·
حافظ هم همین طرز تفکر را نمایندگی
خواهد کرد که به فاتالیسم (سرنوشتگرائی) منتهی می شود.
·
اعضای جامعه در این طرز تفکر، هیچ
واره تصور می شوند.
·
مختاریت انسان ها از بنیاد انکار
می شود، چه رسد به خودمختاری آنها.
4
نه
با چنبر توان پرواز کردن
نه
بتوان بند چنبر باز کردن
·
معنی تحت اللفظی:
·
انسان محبوس گردن در کمند نه، می تواند
پرواز کند و نه حتی می تواند بند کمند را باز کند.
·
بینش فاتالیستی نظامی در این بیت صراحت
کسب می کند.
·
سوبژکتیویته (فاعلیت) انسانی بکلی
انکار می شود.
·
انسان به درجه ای نازلتر از موش تنزل
می یابد.
·
چون موش عاجز از جویدن و باز کردن چنبر
نیست.
5
در
این چنبر گشایش چون نمائیم
چو
نگشاده است کس، ما چون گشائیم؟
·
معنی تحت اللفظی:
·
وقتی کسی نتوانسته این چنبر را باز
کند، ما چگونه می توانیم بازش کنیم.
·
طرز تفکر و طرز زیست فئودالی همین
است:
·
دیالک تیکی از ذلت نظری و ذلت عملی
است.
·
منجلاب یأس و انفعال و انتظار و
ادبار.
6
همان
به کاندر این خاک خطرناک
ز
جور خاک بنشینیم بر خاک
·
معنی تحت اللفظی:
·
پس بهتر این است که از جور خاک،
خاک بر سر باشیم.
·
نتیجه نهائی باور به فاتالیسم نمی
تواند جز این باشد.
·
پیش شرط آدمیت آدم ها سوبژکتیویته آنها
ست.
·
با سلب سوبژکتیویته (فاعلیت) از اعضای جامعه، از آنها زباله خاک بر سری بیش باقی
نمی ماند.
·
ضرورت نقد ایده ئولوژی فئودالی به همین
دلیل است.
·
ایده ئولوژی فئودالی اعضای جامعه را
بلحاظ فکری، روحی و روانی تخریب می کند و
زباله واره می سازد.
7
بگرییم
از برای خویش یکبار
که
بر ما کم کسی گرید چو ما زار
·
معنی تحت اللفظی:
·
پس باید به حال خود زار زار گریه
کنیم.
·
چون کس دیگری نمی تواند بهتر از ما
به حال ما بگرید.
·
این دیگر، نور علی نور است:
·
تنها ره رهائی، شیون و آه و زاری
8
افلاطون (447 ـ 347 ق. م.)
فیلسوف یونان باستان و از شاگردان سقراط
تماشای ایده عینی
بوسیله روح در ایام تهی بودن از جسم
شنیدستم
که افلاطون شب و روز
به
گریه داشتی چشم جهانسوز
بپرسیدند
از او، کاین گریه از چیست
بگفتا
چشم کس بیهوده نگریست
از
آن گریم که جسم و جان دمساز
به
هم خو کرده اند از دیرگه باز
جدا
خواهند گشت از آشنائی
همی
گریم بدان روز جدائی
·
معنی تحت اللفظی:
·
شنیده ام که افلاطون شب و روز گریه
می کرد.
·
دلیلش را پرسیدند، گفت:
·
روح از بدن جدا خواهد شد.
·
گریه و زاری من هم به همین دلیل
است.
·
بیچاره افلاطون.
·
در فلسفه افلاطون اصلا از این
خبرها نیست.
·
اتفاقا افلاطون طرح مدینه فاضله
ریخته است.
·
افلاطون که منکر سوبژکتیویته انسان
ها نبوده است.
·
افلاطون که مؤمن به خرافه فاتالیسم
نبوده است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر