جمعبندی از
مسعود بهبودی
عیرانی ها
شیفته سینه چاک «دانش» مرده و منجمدند.
1
شیفته چیزهائی اند که دانستن و ندانستن شان یکسان است
و یا فقط به درد پوز دادن و قمپوز در کردن می خورد.
2
مثلا به جای درک اصیل افکار دانشمندی
دنبال بیوگرافی اش می گردند:
الف
اهل کجا ست؟
ب
اسامی آثارش؟
ت
شرح حال اعوان و انصارش؟
پ
ملیت و جنسیتش؟
ث
موفقیت و شکستش؟
3
تنها چیزی که در حاشیه می ماند و فراموش می شود،
افکار او ست.
4
تنها چیزی که در حاشیه می ماند و فراموش می شود،
بررسی انتقادی افکار او ست.
کوفلر و همسر
انتقاد مغز عشق است.
1
انتقاد ضمنا به محک همنوع زدن استنباط خویش از اندیشه ای است.
2
هدف از ابراز نظر هماموزی است.
3
این متمدنانه ترین فرم همزیستی است.
4
دوست حقیقی هندوانه ها را
به جای چپاندن زیر بغل او
می خورد.
یکی از ایرادات چشمگیر ایرانی ها همینه.
1
فکر می کنند شناخت کسی
یعنی دانستن اسمش
2
دیدن عکسش
3
دانستن ملیتش
محل سکونتش
شغلش
و چیزهای فرعی دیگر از این قبیل
4
آنچه را که فراموش می کنند
همنوعیت انسان ها
1
انتقاد ضمنا به محک همنوع زدن استنباط خویش از اندیشه ای است.
2
هدف از ابراز نظر هماموزی است.
3
این متمدنانه ترین فرم همزیستی است.
4
دوست حقیقی هندوانه ها را
به جای چپاندن زیر بغل او
می خورد.
یکی از ایرادات چشمگیر ایرانی ها همینه.
1
فکر می کنند شناخت کسی
یعنی دانستن اسمش
2
دیدن عکسش
3
دانستن ملیتش
محل سکونتش
شغلش
و چیزهای فرعی دیگر از این قبیل
4
آنچه را که فراموش می کنند
همنوعیت انسان ها
ست.
5
آنچه اصلا به حساب نمی آورند
سمتگیری اجتماعی آنها
5
آنچه اصلا به حساب نمی آورند
سمتگیری اجتماعی آنها
ست
6
آنچه از یاد می برند،
هماندیشی و هماموزی و رشد و توسعه
6
آنچه از یاد می برند،
هماندیشی و هماموزی و رشد و توسعه
است.
پابلو نرودا
مهم نیست اكنون زندگی ام چگونه می گذرد،
عاشق آن خاطراتی هستم که
تصادفی از ذهنم عبور می کنند و باعث لبخندم می شوند..
عشق به خاطرات تلخ و شیرین باقی مانده از ماضی
نشانه خلأ مضارع از خطرات خاطره زا ست.
نشانه رسیدن به آخر خط است.
عاشق آن خاطراتی هستم که
تصادفی از ذهنم عبور می کنند و باعث لبخندم می شوند..
عشق به خاطرات تلخ و شیرین باقی مانده از ماضی
نشانه خلأ مضارع از خطرات خاطره زا ست.
نشانه رسیدن به آخر خط است.
هستم
گرمه، این پشت نشستم.
هندوانه فروش
در دیار ما
در دیار تار و مار ما
شعر را در کوچه می سازند.
شعر را در کوچه می خوانند:
گرمه، این پشت نشستم.
هندوانه فروش
در دیار ما
در دیار تار و مار ما
شعر را در کوچه می سازند.
شعر را در کوچه می خوانند:
دین فرمی از شعور است.
1
دین شعور وارونه و پا در هوا ست.
2
ضمنا ماهیتا جنگ ربطی به دین ندارد.
3
دین به همان سان آلت دست قرار داده می شود
که سرباز و تانک و توپ و تفنگ.
4
با از بین بردن دین
جنگ ازبین نمی رود.
5
جنگ فرمی از رزم طبقات اجتماعی است
که
گاهی از بالا (طبقه حاکمه) و گاهی از پایین (توده زحمتکش)
شعله ور می شود.
6
دین بهانه است.
1
دین شعور وارونه و پا در هوا ست.
2
ضمنا ماهیتا جنگ ربطی به دین ندارد.
3
دین به همان سان آلت دست قرار داده می شود
که سرباز و تانک و توپ و تفنگ.
4
با از بین بردن دین
جنگ ازبین نمی رود.
5
جنگ فرمی از رزم طبقات اجتماعی است
که
گاهی از بالا (طبقه حاکمه) و گاهی از پایین (توده زحمتکش)
شعله ور می شود.
6
دین بهانه است.
برخی از داستان های ملا نصرالدین را
ما
تحت عنوان «جهان بینی ملا نصرالدین»
مورد تامل قرارد اده ایم.
1
اکثر آنها بی محتوا، سطحی و جفنگ اند.
2
بعضی از آنها ضد اخلاقی اند.
3
نشانه بارز عقب ماندگی اند.
ما
تحت عنوان «جهان بینی ملا نصرالدین»
مورد تامل قرارد اده ایم.
1
اکثر آنها بی محتوا، سطحی و جفنگ اند.
2
بعضی از آنها ضد اخلاقی اند.
3
نشانه بارز عقب ماندگی اند.
شاید صدای گنجشکی
از شاخه ی سپیده نیاید
شاید که بامداد
خو کرده است با خاموشی
چشمان بسته ام را اما می شناسم
و زیر پلک هایت
بیداری من است که بی تابم می کند.
محمد مختاری
خردستیزی در همین شعر عربده می کشد:
1
«چشمان بسته ام را اما می شناسم
و زیر پلک هایت
بیداری من است که بی تابم می کند.»
2
شاعر چشمان بسته خود را می شناسد.
به همین دلیل
بیداری اش در زیر پلک های حریف
بی تابش می سازد.
3
شاملو را با اعوان و انصارش خبر کنید.
4
توهمات ایراسیونالیستی به همین می گویند.
5
شعر هر چه غیرمنطقی تر و ایرئال تر (ضد واقعی تر)
در کشور عه «هورا» پر طرفدارتر
6
پوز دادن با توسل به خردستیزی
7
قمپوز در کردن با هارت و پورت
از شاخه ی سپیده نیاید
شاید که بامداد
خو کرده است با خاموشی
چشمان بسته ام را اما می شناسم
و زیر پلک هایت
بیداری من است که بی تابم می کند.
محمد مختاری
خردستیزی در همین شعر عربده می کشد:
1
«چشمان بسته ام را اما می شناسم
و زیر پلک هایت
بیداری من است که بی تابم می کند.»
2
شاعر چشمان بسته خود را می شناسد.
به همین دلیل
بیداری اش در زیر پلک های حریف
بی تابش می سازد.
3
شاملو را با اعوان و انصارش خبر کنید.
4
توهمات ایراسیونالیستی به همین می گویند.
5
شعر هر چه غیرمنطقی تر و ایرئال تر (ضد واقعی تر)
در کشور عه «هورا» پر طرفدارتر
6
پوز دادن با توسل به خردستیزی
7
قمپوز در کردن با هارت و پورت
اختیار و یا آزادی
یک مقوله (مفهوم متعالی) فلسفی است.
1
اختیار تعریف دارد:
اختیار شناخت جبر است.
2
منظور از جبر و یا ضرورت
قوانین و قانونمندی های عینی هستی است.
3
اختیار و یا آزادی آدمی
به اندازه شناخت جبر توسط او ست.
4
تفاوت جانور با آدم همینه
مراجعه کنید به
یک مقوله (مفهوم متعالی) فلسفی است.
1
اختیار تعریف دارد:
اختیار شناخت جبر است.
2
منظور از جبر و یا ضرورت
قوانین و قانونمندی های عینی هستی است.
3
اختیار و یا آزادی آدمی
به اندازه شناخت جبر توسط او ست.
4
تفاوت جانور با آدم همینه
مراجعه کنید به
دیالک تیک جبر و اخیتار
در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
حریف
ما صاحبان زمین نیستیم
فرزندان زمینیم.
زمین
در تحلیل نهائی
وسیله تولید مایحتاج حیاتی است.
1
بدبختی بشریت از زمانی شروع می شود
که وسایل تولید مایحتاج حیاتی اش را غصب می کنند.
2
زمین و وسایل کار بر روی زمین را از دستش می گیرند.
3
سلب مالکیت بر زمین و وسایل تولید
عملا به معین سلب آدمیت از انسان ها ست.
4
به معنی آغاز دوره برده داری است.
5
به معنی چیز واره گشتن انسان ها ست.
6
به معنی اوبژکت واره گشتن انسان ها ست.
7
انسان ها با کارعرقریز زمین را قابل کشت کرده اند
به همین دلیل صاحبان اصلی زمین اند.
زمین نه امانت، بلکه یکی از عناصر مهم نیروهای مولده است.
زمین هم منبع مواد خام و هم وسیله تولید است.
انکار سوبژکتیویته انسانی
پایان انسانیت انسان است.
یکی نیست سرش به تنش بیارزه
و یه آب خوش از گلوش پایین رفته باشه .
آن زمان ها به یاد باد.
سیاستمداران
امروزه نه توان تفکر دارند و نه نیازی به تفکر.
بخش اعظم سیاستمداران
قلدر محض اند.
اصلا آدم نیستند
تفکر پیشکش
ادامه دارد.
ما صاحبان زمین نیستیم
فرزندان زمینیم.
زمین
در تحلیل نهائی
وسیله تولید مایحتاج حیاتی است.
1
بدبختی بشریت از زمانی شروع می شود
که وسایل تولید مایحتاج حیاتی اش را غصب می کنند.
2
زمین و وسایل کار بر روی زمین را از دستش می گیرند.
3
سلب مالکیت بر زمین و وسایل تولید
عملا به معین سلب آدمیت از انسان ها ست.
4
به معنی آغاز دوره برده داری است.
5
به معنی چیز واره گشتن انسان ها ست.
6
به معنی اوبژکت واره گشتن انسان ها ست.
7
انسان ها با کارعرقریز زمین را قابل کشت کرده اند
به همین دلیل صاحبان اصلی زمین اند.
زمین نه امانت، بلکه یکی از عناصر مهم نیروهای مولده است.
زمین هم منبع مواد خام و هم وسیله تولید است.
انکار سوبژکتیویته انسانی
پایان انسانیت انسان است.
یکی نیست سرش به تنش بیارزه
و یه آب خوش از گلوش پایین رفته باشه .
آن زمان ها به یاد باد.
سیاستمداران
امروزه نه توان تفکر دارند و نه نیازی به تفکر.
بخش اعظم سیاستمداران
قلدر محض اند.
اصلا آدم نیستند
تفکر پیشکش
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر