پرویز
ناتل خانلری
تحلیلی از
یدالله سلطانپور
عقاب
ادامه
دیگر، این خاصیت مردار است
عمر مردار خوران بسیار است
گند و مردار بهین درمان است
چاره ی رنج تو ز آن، آسان است
·
معنی تحت اللفظی:
·
دلیل دیگر طول عمر ما، مردار خواری
است.
·
بهترین درمان درد تو، لجن و لاشه
است.
·
در ایده ئولوژی طبقه حاکمه، تغذیه
از نعمات مانده و پس مانده نه اجبار مبتنی بر مناسبات اجتماعی حاکم، نه آخرین راه
برای نجات از مرگ، بلکه فضیلتی است.
·
تغذیه از لجن و لاشه بزعم خانلریسم،
اولین انتخاب توده های مولد و زحمتکش است.
1
·
خانلری برای خام و خر کردن خواننده
شعرش طرز زیست کلاغان را حتی تحریف می کند.
·
تغذیه از مواد غذائی پنهان در لجن
و لاشه نه اولین انتخاب کلاغان، بلکه آخرین اجبار آنها برای نجات از مرگ است.
·
کلاغان پرندگان تیزهوشی اند و عاجز
از تمیز نیک از بد نیستند.
·
این اما به نفع ایده ئولوژی خانلری
نیست.
·
هیچ رعیت و کارگر و کنیز و کلفتی
تغذیه از اغذیه سگ و گربه را بر تغذیه متمدنانه در آشپزخانه ترجیح نمی دهد و استراحت
در طویله را بر استراحت در اتاق خواب نیز به همین سان.
·
خانلری به خوانندگان شعر خود دروغ
می گوید.
2
خیز و ز این بیش، ره چرخ مپوی
طعمه ی خویش بر افلاک مجوی
ناودان، جایگهی سخت نکو ست
به از آن کنج حیاط و لب جو ست
من که صد نکته ی نیکو دانم
راه هر برزن و هر کو دانم
خانه اندر پس باغی دارم
و اندر آن گوشه سراغی دارم
خوان گسترده الوانی هست
خوردنی های فراوانی هست»
·
معنی تحت اللفظی:
·
پا شو و بیش از این بلند پروازی
مکن.
·
طعمه خود را در آسمان شکار مکن.
·
سعی کن در ناودان و کنج حیاط و لب
جویبار زندگی کنی.
·
من هزاران نکته نیکو می دانم و راه
هر کوچه و برزن را می شناسم.
·
در گوشه ای در پشت باغی سفره رنگارنگی
از لجن و لاشه پهن است.
·
کلاغ پس از مقایسه طرز زیست خود با
عقاب، نسخه نجات می نویسد:
الف
·
رهنمود اولش این است که عقاب ترک
پرواز کند و در کنج حیاط و لب جو و ناودان بسر برد.
·
چون قبلا گفته که باد باعث کوتاهی
عمر می شود.
ب
·
رهنمود دوم کلاغ تغییر طرز تغذیه
است:
·
عقاب باید به جای شکار، از لجن و
لاشه تغذیه کند.
·
محل وجود لجن و لاشه را هم می
شناسد و نشانش می دهد.
3
آن چه ز آن، زاغ چنین داد سراغ
گندزاری بود اندر پس باغ
بوی بد ، رفته از آن ، تا ره دور
معدن پشه، مقام زنبور
نفرتش گشته بلای دل و جان
سوزش و کوری دو دیده از آن
آن دو همراه رسیدند از راه
زاغ بر سفره ی خود کرد، نگاه
گفت :
«خوانی که چنین الوان است
لایق محضر این مهمان است
می کنم شکر که درویش نی ام
خجل از ما حضر خویش نی ام»
·
معنی تحت اللفظی:
·
محل تغذیه ای که کلاغ سراغ داشت،
لجن زاری متعفن بود که از پشه و زنبور پر بود و بوی بد آن تا فرسنگ ها می رفت.
·
وقتی عقاب و کلاغ بدانجا رسیدند،
کلاغ نگاهی به سفره کرد و گفت:
·
«سفره اعیانی شایسته مهمانی مثل تو ست.
·
خدا را شکر که فقیر نیستم و سفره
ام به وقت رسیدن مهمان، خالی نیست.»
·
این بند از شعر خانلری ما را بی
اختیار به یاد فیلمی تحت عنوان «حکومت نظامی» از سال 1972 می اندازد:
·
مبارزین انقلابی به زور اسلحه سوار
ماشین های عقابان کشوری از امریکای لاتین می شوند، تا ماشین شان را برای آدم ربائی
مورد استفاده قرار دهند.
·
از قضا آنها هم عقابان شهر را به
مناطقی از شهر می برند که محل سکونت و زیست کلاغان شهر اند و سفره های گسترده ای
از زباله پهن است.
·
این کرد و کار کلاغ ـ از قضا ـ حاوی
طنز تلخی است.
·
طنزی که خانلری ها به احتمال قوی
نمی فهمند.
·
جستن گنج خویش در گند زباله ها نه
داوطلبانه، بلکه تحمیلی است.
·
خانلری از شلاق نامرئی نان و جان بی
خبر است.
·
همه اعضای همه طبقات اجتماعی انگل
و مفتخور نیز به همین سان.
4
گفت و بشنود و بخورد از آن گند
تا بیاموزد از او مهمان پند
·
معنی تحت اللفظی:
·
کلاغ برای آموزش عقاب دست به طعام
می برد.
·
درست همین کار را مبارزان انقلابی امریکای لاتین با اعضای طبقه
حاکمه می کنند.
5
عمر
در اوج فلک، برده به سر
دم
زده در نفس باد سحر
ابر
را دیده به زیر پر خویش
حیوان
را همه فرمانبر خویش
بارها
آمده شادان ز سفر
به
رهش بسته فلک طاق ظفر
سینه
ی کبک و تذرو و تیهو
تازه و
گرم شده طعمه ی او
اینک
افتاده بر این لاشه و گند
باید
از زاغ بیاموزد، پند
·
معنی تحت اللفظی:
·
عقاب که در اوج آسمان زیسته و هوای
تر و تمیز تنفس کرده، ضمنا فراتر از ابر و فرمانفرمای همه جانوران بوده، عقاب که
بارها با چنگال پر از شکار آمده و طبیعت برایش طاق نصرت بسته، عقاب که از سینه تازه
و گرم کبک و تذرو و تیهو تغذیه کرده، اکنون بر سر سفره لجن و لاشه نشسته و گوش به
اندرز کلاغ سپرده است.
·
خانلری در این بند شعر همه
معیارهای ارزشی طبقاتی ـ فئودالی را با دقتی عظیم برمی شمارد:
6
عمر در اوج فلک، برده به سر
دم زده در نفس باد سحر
·
خانلری در این بیت طرز زیست عقاب
را با طرز زیست کلاغ و در حقیقت طرز زیست اعضای طبقه حاکمه را با طرز زیست توده ها
مورد مقایسه قرار می دهد:
·
در این بیت دیالک تیک عقاب و کلاغ
و یا دیالک تیک طبقه حاکمه و توده های مولد و زحمتکش به شکل دیالک تیک بالائی ها و
پایینی ها، به شکل دیالک تیک شمال شهر ها و جنوب شهرها بسط و تعمیم می یابد.
·
محیط زیست طبقه حاکمه در شمال شهر
ها هم از همین قرار است.
7
ابر
را دیده به زیر پر خویش
حیوان
را همه فرمانبر خویش
·
تعریف طبقه حاکمه در این بیت صراحت
بیشتری کسب می کند:
·
خانلری عقاب را سرور عناصر طبیعی بی
جان (ابر) و جاندار (حیوان) تصور و تصویر می کند.
·
این همان تعریف طبقه حاکمه است:
·
این همان تحت تملک طبقاتی خویش
داشتن وسایل تولید و ثروت و نعمت طبیعی (رودخانه ها، دریاها، جنگل ها، آبشارها،
معدن و منابع زیر زمینی، اراضی کشاورزی) و وسایل تولید اجتماعی (کارخانجات، ماشین
آلات، بانک ها، مستغلات) و نیروهای مولده انسانی (توده های مولد و زحمتکش) است.
8
ابر
را دیده به زیر پر خویش
حیوان
را همه فرمانبر خویش
·
در ایده ئولوژی فئودالی خانلری
سلطه عقاب بر جانوران، امری مشروع و مباح و طبیعی است و حتی جزو سجایای طبقاتی عقاب
است.
·
خواننده عقب مانده و بدبخت بی آنکه
متوجه شود، زهر ایده ئولوژی فئودالی خانلری را داوطلبانه و با هارت و پورت سر می
کشد و شاید برای تمامی عمر نکبت بارش مسموم شود.
·
خانلری فرمانفرمائی طبقه حاکمه انگل
و پتیاره بر توده های مولد و زحمتکش را حق خدا دادی و طبیعی آن می داند.
·
فقط کافی است که وسایل تولید از
سلب مالکیت کنندگان آغازین (اشرافیت بنده دار و فئودال و بورژوازی)، سلب مالکیت
خصوصی شوند و تحت تملک صاحیان و مولدان اصلی آنها (توده های مولد و زحمتکش) در آیند
تا دو زاری روشنفکران خنگ و خرفت طبقه
حاکمه بیفتد و ببینند که حضرات حتی قادر به سیر کردن شکم خویش نیستند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر