جمعبندی از
مسعود بهبودی
این اسطوره است.
1
هزاران سال قبل از فردوسی تحریر یافته است.
2
فردوسی شاهنامه را
به سلیقه خود
بازتولید می کند.
3
مسئله اینجا
دیالک تیک پیشه و اندیشه
است.
4
دیالک تیک کار و تفکر
است
5
تفکر و تکلم
5
تفکر و تکلم
همزاد کار بوده اند.
6
امتحانش آسان است.
کاری انجام دهید و انعکاس آن را در ذهن خود ببینید.
6
امتحانش آسان است.
کاری انجام دهید و انعکاس آن را در ذهن خود ببینید.
از رنجی خسته ام که از آن من نیست.
باران
1
حقیقت از این قرار نیست.
2
شاید توهم از این قرار باشد.
3
از رنجی که خسته ایم
در تحلیل نهائی
از آن ما ست.
4
چون
«من»
نه جزیره ای مجزا و تک افتاده در جهان،
بلکه
باران
1
حقیقت از این قرار نیست.
2
شاید توهم از این قرار باشد.
3
از رنجی که خسته ایم
در تحلیل نهائی
از آن ما ست.
4
چون
«من»
نه جزیره ای مجزا و تک افتاده در جهان،
بلکه
جزیره ای از مجمع الجزایری است،
جزئی از کلی است
«منی» از «ما» ئی است.
5
هزاران رشته مرئی و نامرئی
آدم ها
را
به جامعه و جهان و بشریت پیوند می دهند.
6
یکی از این رشته ها
همان هوائی است
که
«می روی و بغل می کنی»
به هوای آنکه محبوبی همان را تنفس می کند.
آثار هنری
ـ بویژه شعر ـ
تقطیر روح دستخوش آشوب هنرمند و شاعرند.
1
احتمالا
ما از شعری خوش مان می آید
وقتی که بلحاظ روحی و روانی در
طول موجی
سیر می کنیم
که
هنرمند در آن
طول موج
سیر کرده است.
2
اگر وضعیت روحی و روانی دیگری داشته باشیم
حتما
از آن اثر هنری استنباط معرفتی و عاطفی
بکلی دیگری
خواهیم داشت.
3
این رابطه سوبژکت (خواننده شعر، مصرف کننده اثر هنری)
جزئی از کلی است
«منی» از «ما» ئی است.
5
هزاران رشته مرئی و نامرئی
آدم ها
را
به جامعه و جهان و بشریت پیوند می دهند.
6
یکی از این رشته ها
همان هوائی است
که
«می روی و بغل می کنی»
به هوای آنکه محبوبی همان را تنفس می کند.
آثار هنری
ـ بویژه شعر ـ
تقطیر روح دستخوش آشوب هنرمند و شاعرند.
1
احتمالا
ما از شعری خوش مان می آید
وقتی که بلحاظ روحی و روانی در
طول موجی
سیر می کنیم
که
هنرمند در آن
طول موج
سیر کرده است.
2
اگر وضعیت روحی و روانی دیگری داشته باشیم
حتما
از آن اثر هنری استنباط معرفتی و عاطفی
بکلی دیگری
خواهیم داشت.
3
این رابطه سوبژکت (خواننده شعر، مصرف کننده اثر هنری)
با
اوبژکت (شعر، اثر)
خیلی عجیب است.
4
نمی توان با اطمینان آهنین ادعا کرد
که از شعری خوش مان می آید و یا نه.
5
اگر شرایط روحی و روانی مان عوض شود
وضع فرق خواهد کرد.
خیلی عجیب است.
4
نمی توان با اطمینان آهنین ادعا کرد
که از شعری خوش مان می آید و یا نه.
5
اگر شرایط روحی و روانی مان عوض شود
وضع فرق خواهد کرد.
پان ها و پانیسم های وحشت انگیز
در کشور عه «هورا»
1
پان عیرانیست ها در واقع پان فارسیست هستند.
ملیت ها، زبان ها و فرهنگ های دیگر را اصلا برسمیت نمی شناسند.
2
پان عیرانیست ها فاشیست های تمامعیار اند.
3
لقب داریوش فروهر
عادولف فروهر
بود.
در کشور عه «هورا»
1
پان عیرانیست ها در واقع پان فارسیست هستند.
ملیت ها، زبان ها و فرهنگ های دیگر را اصلا برسمیت نمی شناسند.
2
پان عیرانیست ها فاشیست های تمامعیار اند.
3
لقب داریوش فروهر
عادولف فروهر
بود.
پان عیرانیست ها
اکنون متحد رسمی
فاشیست های اوکراین
هستند.
5
به اسرائیل توصیه می کردند که
ایران را بمباران اتمی بکند.
6
خریت توانگر کند، فرد را.
7
اکنون متحد رسمی
فاشیست های اوکراین
هستند.
5
به اسرائیل توصیه می کردند که
ایران را بمباران اتمی بکند.
6
خریت توانگر کند، فرد را.
7
اصلا نمی فهمند
که
عیران بمباران اتمی شده
یعنی هیروشیمای عیران
به چه درد بی درمان شان می خورد
که
عیران بمباران اتمی شده
یعنی هیروشیمای عیران
به چه درد بی درمان شان می خورد
که
پانش شود و برایش پارس کند.
8
فاشیست هاو نئو فاشیست ها
همه از دم
چنین اند.
9
غیر از ذره ای مغز اندیشنده در کدوی کله
همه چیز دارند.
10
پان عیرانیسم
مثل فاشیسم و فوندامنتالیسم
یک
ایده ئولوژی است.
8
فاشیست هاو نئو فاشیست ها
همه از دم
چنین اند.
9
غیر از ذره ای مغز اندیشنده در کدوی کله
همه چیز دارند.
10
پان عیرانیسم
مثل فاشیسم و فوندامنتالیسم
یک
ایده ئولوژی است.
11
بین پان عیرانیسم و پان ترکیسم و پان کردیسم و پان اسلامیسم و پان عربیسم و زباله های دیگر
فرق اساسی وجود ندارد.
12
همه شان فاشیستی اند.
ضد خلقی اند.
دشمنان بشریت اند.
13
آخر،
فرق اساسی وجود ندارد.
12
همه شان فاشیستی اند.
ضد خلقی اند.
دشمنان بشریت اند.
13
آخر،
برادر عرطشی
این چه طرفدار تمامیت ایران است
که
از
آن
هیروشیما و ناکازاکی
می خواهد؟
این چه طرفدار تمامیت ایران است
که
از
آن
هیروشیما و ناکازاکی
می خواهد؟
دشواری
ضمنا
می تواند عینی (اوبژکتیو) باشد:
مثلا صعود به قله ای باشد.
1
اینجا دیگر پذیرفتن و یا نپذیرفتن (سوبژکتیو، ذهنی)
تعیین کننده نیست.
2
سوبژکتیو
ضمنا
همه جا و همیشه
از اوبژکتیو فرمان می برد.
3
ذهنی همیشه سایه عینی را
چه بسا
بالای سر خود دارد.
4
دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت
اوبژکتیو ـ سوبژکتیو
5
وقتی صعود به قله ای بطور عینی دشوار باشد
ذهن نسبت به این دشواری عینی
واکنش نشان می دهد
و از صعود صرفنظر می کند.
صعود را نمی پذیرد.
و
آدمی فکر می کند که به اراده خود نپذیرفته است.
طرز تفکرها
1
تفاوت طرز تفکر متافیزیکی با طرز تفکر دیالک تیکی
در
دیدن رئالیستی چیزها ست:
2
طرز تفکر متافیزیکی
پیوند دیالک تیکی چیزها را تخریب و یا مخدوش می کند
تا به رابطه واره دوئالیستی برسد.
3
آنگاه
تئوری یا این یا آن
را
مطرح می سازد
4
مثلا
تئوری تنها ره رهائی فلان
را
5
تئوری هابیل و قابیل
را
6
تئوری خیر و شر
را
ضمنا
می تواند عینی (اوبژکتیو) باشد:
مثلا صعود به قله ای باشد.
1
اینجا دیگر پذیرفتن و یا نپذیرفتن (سوبژکتیو، ذهنی)
تعیین کننده نیست.
2
سوبژکتیو
ضمنا
همه جا و همیشه
از اوبژکتیو فرمان می برد.
3
ذهنی همیشه سایه عینی را
چه بسا
بالای سر خود دارد.
4
دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت
اوبژکتیو ـ سوبژکتیو
5
وقتی صعود به قله ای بطور عینی دشوار باشد
ذهن نسبت به این دشواری عینی
واکنش نشان می دهد
و از صعود صرفنظر می کند.
صعود را نمی پذیرد.
و
آدمی فکر می کند که به اراده خود نپذیرفته است.
طرز تفکرها
1
تفاوت طرز تفکر متافیزیکی با طرز تفکر دیالک تیکی
در
دیدن رئالیستی چیزها ست:
2
طرز تفکر متافیزیکی
پیوند دیالک تیکی چیزها را تخریب و یا مخدوش می کند
تا به رابطه واره دوئالیستی برسد.
3
آنگاه
تئوری یا این یا آن
را
مطرح می سازد
4
مثلا
تئوری تنها ره رهائی فلان
را
5
تئوری هابیل و قابیل
را
6
تئوری خیر و شر
را
روحانیت و طبقات
1
روحانیت
چیزی فرا طبقاتی نیست
تا
به حال خود
رها شود
2
روحانیت
از دیرباز
جرثومه عجیبی بوده
که
یک پایش
در
زیربنای اقتصادی
است
و
پای دیگرش
در روبنای ایده ئولوژیکی است.
3
روحانیت
هم
جزو اشرافیت بنده دار و فئودال
بوده
یعنی
برده و غلام و کنیز و کلفت و زمین و رعیت و مستغلات و اوقاف و غیره
داشته
و
هم
ایدئولوگ اشرافیت بنده دار و فئودال
بوده است.
4
هم طبقه اجتماعی بوده و هم ایدئولوگ طبقه اجتماعی.
5
روحانیت
پس از سقوط سلطنت و پیروزی ارتجاع فئودالی بر رژیم انقلاب سفید
علاوه بر آندو موضع اقتصادی و ایده ئولوژیکی
اهرم های سیاسی و فکری و فرهنگی جامعه
را
نیز
یک تنه
در دست گرفته است.
6
یعنی تار و پود جامعه را تسخیر کرده است.
7
جامعه برای رهائی از این طاعون
چاره ای جز سرنگونی رادیکال و ریشه ای آن ندارد.
8
یعنی راهی جز
انقلاب کمونیستی
وجود ندارد.
یا کمونیسم و یا سقوط به قهقرای توحش
ادامه دارد.
1
روحانیت
چیزی فرا طبقاتی نیست
تا
به حال خود
رها شود
2
روحانیت
از دیرباز
جرثومه عجیبی بوده
که
یک پایش
در
زیربنای اقتصادی
است
و
پای دیگرش
در روبنای ایده ئولوژیکی است.
3
روحانیت
هم
جزو اشرافیت بنده دار و فئودال
بوده
یعنی
برده و غلام و کنیز و کلفت و زمین و رعیت و مستغلات و اوقاف و غیره
داشته
و
هم
ایدئولوگ اشرافیت بنده دار و فئودال
بوده است.
4
هم طبقه اجتماعی بوده و هم ایدئولوگ طبقه اجتماعی.
5
روحانیت
پس از سقوط سلطنت و پیروزی ارتجاع فئودالی بر رژیم انقلاب سفید
علاوه بر آندو موضع اقتصادی و ایده ئولوژیکی
اهرم های سیاسی و فکری و فرهنگی جامعه
را
نیز
یک تنه
در دست گرفته است.
6
یعنی تار و پود جامعه را تسخیر کرده است.
7
جامعه برای رهائی از این طاعون
چاره ای جز سرنگونی رادیکال و ریشه ای آن ندارد.
8
یعنی راهی جز
انقلاب کمونیستی
وجود ندارد.
یا کمونیسم و یا سقوط به قهقرای توحش
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر