فروغ
فرخزاد
(1313
ـ 1345)
(1934
ـ 1966)
معشوق من
·
معشوق من
·
با آن تن برهنه ی بی شرم
·
بر ساق های نیرومندش
·
چون مرگ ایستاد
·
خط های بی قرار مورب
·
اندام های عاصی او را
·
در طرح استوارش
·
دنبال می کنند
·
معشوق من
·
گویی ز نسل های فراموشگشته است:
·
گویی که تاتاری
·
در انتهای چشمانش
·
پیوسته در کمین سواری است.
·
گویی که بربری
·
در برق پر طراوت دندان هایش
·
مجذوب خون گرم شکاری است
·
معشوق من
·
همچون طبیعت
·
مفهوم ناگزیر صریحی دارد
·
او با شکست من
·
قانون صادقانه ی قدرت را
·
تأیید می کند
·
او وحشیانه آزاد ست
·
مانند یک غریزه سالم
·
در عمق یک جزیره نامسکون
·
او پاک می کند
·
با پاره های خیمه مجنون
·
از کفش خود غبار خیابان را
·
معشوق من
·
همچون خداوندی، در معبد نپال
·
گویی از ابتدای وجودش
·
بیگانه بوده است
·
او
·
مردی است از قرون گذشته
·
یاد آور اصالت زیبایی
·
او در فضای خود
·
چون بوی کودکی
·
پیوسته خاطرات معصومی را
·
بیدار می کند
·
او مثل یک سرود خوش عامیانه است
·
سرشار از خشونت و عریانی
·
او با خلوص، دوست می دارد
·
ذرات زندگی را
·
ذرات خاک را
·
غم های آدمی را
·
غم های پاک را
·
او با خلوص دوست می دارد
·
یک کوچه باغ دهکده را
·
یک درخت را
·
یک ظرف بستنی را
·
یک بند رخت را
·
معشوق من
·
انسان ساده ای است
·
انسان ساده ای که من او را
·
در سرزمین شوم عجایب
·
چون آخرین نشانه ی یک مذهب شگفت
·
در لابلای بوته ی پستان هایم
·
پنهان نموده ام
پایان
ویرایش
از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر