۱۳۹۴ خرداد ۳۰, شنبه

در برابر زور چه باید کرد؟


قصه های آقای کوینر
برتولت برشت
برگردان میم حجری

پیشکش به نون
که می اندیشید:
«تقیه آیا کار درستی است؟»

·        روزی از روزها، کوینر اندیشنده در سالنی برای عده ای سخنرانی می کرد.
·        ناگهان متوجه شد که مردم از او دوری می جویند و سالن را ترک می گویند.
·        آقای کوینر به دور و برش نظر انداخت و زور را پشت سر خود دید.

·        «چه می گفتی؟»، زور پرسید.

·        «از محسنات زور سخن می گفتم»، آقای کوینر جواب داد.

·        وقتی آقای کوینر پیش شاگردانش برگشت، شاگردانش دلیل بی جربزگی او را پرسیدند.

·        آقای کوینر گفت:
·        «جربزه من برای له و لورده شدن نیست.
·        برای اینکه من باید در این اوضاع و احوال بیشتر از زور عمر کنم.»

·        بعد برای شاگردانش قصه زیر را نقل کرد:

·        روزی در روزگار بی قانونی، آژانی وارد خانه آقای عگه شد که «نه» گفتن آموخته بود.
·        آژان فرمانی را نشانش داد که از سوی حکام شهر صادر شده بود.

·        فرمان حاکی از آن بود که هر جا آژان پا گذارد، همه چیزهای خوردنی در آنجا مال او می شود و صاحب خانه به نوکر او بدل می شود.

·        آژان روی مبلی جا خوش کرد و غذا خواست.
·        بعد خود را شست، دراز کشید و هنوز خوابش نبرده بود که پشت به عگه و رو به دیوار، پرسید:
·        «نوکر من خواهی شد؟»

·        آقای عگه لحاف رویش کشید، مگس ها را تاراند، ساز و برگ خواب راحت او را فراهم کرد و بسان این روز، هفت سال آزگار به فرامین او گوش سپرد.

·        اما علیرغم همه این خدمات، از بر زبان راندن کلمه ای سر باز زد.
·        پس از گذشت هفت سال، آژان که از فرظ خور و خواب و فرماندهی بیش از اندازه خیک شده بود، ترکید.

·        آقای عگه جسدش را در لحاف مندرسی پیچید، از خانه بیرون انداخت، خانه را شست، در و دیوار خانه را ضد عفونی کرد، نفسی از سر آسایش کشید و جواب سؤال او را بر زبان راند:
·        «نه!»

    پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر