شفیعی
کدکنی درباره شاملو چه می گوید؟
تحلیلی از
یدالله سلطانپور
آثار سوء این تالیِ فاسد را به تدریج جامعه ادبی ما احساس می کند
ولی هنوز مقصر اصلی و یا یکی از مقصرهای اصلی را به جا نیاورده است.
این که گفتم یکی از مقصرهای اصلی
نظرم بیشتر به ناقدان قلابی و روزنامه چی های معاصر است.
بیشتر اینهایی که صفحات شعر مجلات را اداره میکنند.
اینها همه شان «شعرای ناکام» اند.
·
معنی تحت اللفظی:
·
جامعه «ادبی» ما آثار مخرب تالیان
فاسد شاملو را احساس می کند.
·
مقصر اصلی این آوار ادبی هم همین
تالیان شاملو هستند.
·
یکی از این تالیان فاسد شاملو،
ناقدان قلابی و روزنامه نویس هستند که مجلات ادبی را اداره می کنند.
·
اینها همه از دم «شعرای ناکام»
هستند.
1
·
بیان همین حقایق امور (بی اعتنا به
صحت و دقت آنها)، جسارت مدنی می طلبد.
·
شفیعی کدکنی از دیرباز حاوی و حامل
همین جسارت مدنی بوده است و همچنان و هنوز هم است.
·
این خصیصه (فضیلت اخلاقی)، نعمت
کمیابی است و کمتر کسی دارد و می تواند با پیگیری شفیعی کدکنی داشته باشد.
2
·
حالا می توان به شم طبقاتی (توده
ای) تیز هوشنگ ابتهاج (سایه) پی برد.
·
سایه در کتاب «پیر پرنیان اندیش» در رابطه با شفیعی کدکنی ارزیابی مثبت مبهم و
مستوری دارد که مضمونش تقریبا از قرار زیر است:
·
«راجع شفیعی کدکنی فقط می توان گفت که او شخصیتی
نیک و زیبا ست.» (نقل به مضمون)
·
سردار توده و حزب توده احتمالا به
دلیل همین جسارت مدنی کمیاب است که شفیعی کدکنی را در جرگه اخیار انگشت شمار قرار
می دهد و می پسندد.
·
سایه البته به دلیل فقر فلسفی، نمی
تواند شناخت تجربی درست خود را به زیور کلام (تئوری) بیاراید و با دقتی درخور، از صراحت بگذراند.
3
آثار سوء این تالیِ فاسد را به تدریج جامعه ادبی ما احساس می کند
ولی هنوز مقصر اصلی
و یا
یکی از مقصرهای اصلی
را به جا نیاورده است.
این که گفتم یکی از مقصرهای اصلی
نظرم بیشتر به ناقدان قلابی و روزنامه چی های معاصر است.
بیشتر اینهایی که صفحات شعر مجلات را اداره میکنند.
·
تخریب فکر و فرهنگ جامعه ای را نمی
توان و نباید به گردن سوبژکت معینی انداخت،
اگرچه آن نقش بسیار مهمی در عمارت و تعمیر و تخریب فکر و فرهنگ جامعه دارد.
·
نقش روشنفکران هر جامعه در عمارت
روح (شعور) آن جامعه چشمگیر است.
·
چون روشنفکران هر جامعه را می توان
معماران روح آن جامعه محسوب داشت.
·
از این رو، می توان به شفیعی کدکنی
تا حدی حق دارد.
·
ولی فقط تا حدی می توان حق داد و
نه بیشتر.
4
·
به این دلیل که روشنفکران، حلقه
نخستین زنجیر جامعه بشری را تشکیل نمی دهند.
·
به این دلیل که روشنفکران، جماعتی
ماورای اجتماعی و مافوق طبقاتی نیستند.
·
روشنفکران هر جامعه بر فراز طبقات
اجتماعی آن جامعه شناور نیستند.
·
بلکه با هزاران رشته مرئی و نامرئی
با طبقات اجتماعی متفاوت و متضاد پیوند دارند.
·
به همین دلیل میان اعضای همین قشر
اجتماعی روشنفکر، تفاوت و حتی تضاد آشتی ناپذیر وجود دارد.
·
آن سان که آنها چه بسا در جبهه های
نبرد اجتماعی متخاصم رو در روی یکدیگر قرار می گیرند.
5
·
روشنفکران به مثابه قشر اجتماعی از
سوئی تعلقات طبقاتی متفاوت و متضاد دارد و از سوی دیگر به لایه های مختلف طبقه
بندی می شود:
الف
·
روحانیت هم یکی از لایه های مهم
قشر روشنفکران است.
·
خمینی و خامنه ای و غیره ضمنا شاعرهم
هستند.
·
اما شعرای اشرافیت بنده دار و
فئودال هستند.
ب
·
منوچهر آتشی هم روشنفکر و هم شاعر
است.
·
او هم بسان خمینی و خامنه ای ضد
خلقی، ضد توده ای و آنتی کمونیست است.
·
ولی طرفدار سلطنت پهلوی است و
احتمالا پس از انقلاب سفید، شاعر بورژوازی و دشمن خمینی و خامنه ای و امثالهم بوده
است.
ت
·
سایه و سیاوش و زهری هم روشنفکر و هم
شاعرند.
·
ولی در جبهه ای دیگر می رزمند.
·
در جبهه مخالف خمینی و خامنه ای و
آتشی و امثالهم.
6
آثار سوء این تالیِ فاسد را به تدریج جامعه ادبی ما احساس می کند
ولی هنوز مقصر اصلی
و یا
یکی از مقصرهای اصلی
را به جا نیاورده است.
این که گفتم یکی از مقصرهای اصلی
نظرم بیشتر به ناقدان قلابی و روزنامه چی های معاصر است.
بیشتر اینهایی که صفحات شعر مجلات را اداره میکنند.
·
روشنفکران جامعه را و در این مورد
بخصوص، نقادان و روزنامه چی ها و شعرای جامعه را نمی توان در تالیان فاسد این و آن
خلاصه کرد.
·
ناقدان و روزنامه نگاران و شاعران باید
مورد بررسی علمی قرار گیرند تا ماهیت طبقاتی آنها روشن شود.
·
ریختن همه روشنفکران در گونی تالی
فاسد این و آن، ساده لوحانه و راحت طلبانه است.
7
·
هر روشنفکر و شاعر، به طبقه
اجتماعی معینی وابسته است و افسارش خواه و ناخواه به دست طبقه اجتماعی مربوطه است.
·
روشنفکر آزاد از تعلقات طبقاتی
وجود ندارد.
·
به جفنگ خواجه شیراز در این مورد، نباید
تره حتی خرد کرد.
·
تعلقات طبقاتی اصلا دست خود شاعر
نیست.
·
جبر عینی ـ طبقاتی شاعر را به سنگر
معینی سوق می دهد.
·
جبری قدر قدرت که از آدمیان سلب
اختیار و قدرت می کند.
·
با تئوری تالی نمی توان مسائل
اجتماعی و سنگربندی های هنری را توضیح داد و ورشکست و رسوا نشد.
8
·
تالی شاملو بودن، بدون دلیل طبقاتی
نیست.
·
طرفداری از شاملو نیز بدون دلیل
طبقاتی نیست.
·
به همین دلیل تیر روشنگری چه بسا
بر سنگ می خورد.
·
با اقامه دلایل قوی نمی توان
بورژوای واپسین و یا فئودال واپسین را قانع کرد و از افتادن به منجلاب نیچه ئیسم و
شاملوئیسم و فاشیسم و فوندامنتالیسم باز داشت.
·
غولان طبقاتی نامرئی اینها را به
آن سو سوق می دهند.
·
غولان قدر قدرت از جنس غولان
غریزه.
·
چنین هیولاهائی برای خرد اندیشنده
تره حتی خرد نمی کنند، چه رسد به تبعیت از فرامین آن.
9
آثار سوء این تالیِ فاسد را به تدریج جامعه ادبی ما احساس می کند
ولی هنوز مقصر اصلی
و یا
یکی از مقصرهای اصلی
را به جا نیاورده است.
این که گفتم یکی از مقصرهای اصلی
نظرم بیشتر به ناقدان قلابی و روزنامه چی های معاصر است.
بیشتر اینهایی که صفحات شعر مجلات را اداره میکنند.
اینها همه شان «شعرای ناکام» اند.
·
شفیعی کدکنی مسائل اجتماعی را ساده
می کند.
·
به همین دلیل به نتایج غلط می رسد.
·
«ناقدان قلابی و روزنامه چی های معاصر» نه به دلیل تبعیت از
شاملو، بلکه بسان خود شاملو، به دلیل تعلقات طبقاتی ارتجاعی ـ واپسین خویش به این
روز افتاده اند.
·
اگر شاملو هم نبود، جز این نبودند.
·
چیزها، پدیده ها، سیستم ها و
روندهای اجتماعی همه از دم قانونمندند.
·
حیرت انگیز برای ما بی خبری حیرت انگیز شفیعی کدکنی از فلسفه پرولتاریا ست.
·
شفیعی کدکنی ظاهرا از الفبای
مارکسیسم ـ لنینیسم حتی، بی خبر است.
·
فقر معنوی ئی از این دست، نه تنها تأسف
انگیز، بلکه ننگ انگیز و شرم انگیز است.
·
البته این پدیده نیز بدون دلیل طبقاتی
نیست.
·
مارکسیسم ـ لنینیسم را اعضای طبقات
اجتماعی غیر پرولتری نمی توانند درک و هضم کنند.
·
فیلتر (صافی) های طبقاتی تنگ منفذ انعکاس
در مقابل فهم ایده ئولوژی بیگانه هفتخوان رستم برپا می دارند.
·
هر کسی با مطالعه آثار مارکس و
انگلس و لنین و برشت و ناظم حکمت تفکر علمی نمی آموزد و مارکسیست نمی شود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر