۱۳۹۴ تیر ۲, سه‌شنبه

سیری در جهان بینی حکیم ابوالقاسم فردوسی (41)


(320 ـ 398)
(942 ـ 1020)
تحلیلی از شین میم شین
 
مقوله فلسفی «هنر»
در فلسفه فردوسی
  
هنر در جهان از من آمد پدید
چو من نامور، تخت شاهی ندید

·        معنی تحت اللفظی:
·        منشاء هنر در جهان، من هستم و تخت سلطنت، ناموری بسان من به خود ندیده است.

1
·        این سخن جمشید است.
·        اکنون حدس ما به یقین تبدیل می شود:
·        هنر در قاموس حکیم طوس، عبارت است از فوت و فن و ترفند تولید مادی و معنوی.
·        مقوله هنر در فلسفه حکیم طوس نتیجه ی تجرید فوت و فن تولید مایحتاج متنوع مادی، تفکر، شناخت، آموزش، پرورش و امثالهم است. 
·        بدین ترتیب، هر مولد و هر متفکری در قاموس فردوسی، هنرمندی است.
·        در فلسفه حکیم طوس در مقوله هنرمند هم مولدین مادی تجرید می یابند و هم روشنفکران جامعه.
·        هم مولدین مایحتاج مادی و هم معماران روح.

2
·        فردوسی در این بیت، ضمنا مفهوم «نام» و یا «نامور» را هم بطور غیر مستقیم تعریف می کند.
·        بدین ترتیب، نامور با هنرمند انطباق می یابد.
·        ولی مفهوم «نام» و  مفاهیم مرکب از آن باید مورد بررسی مستقل و عمیق قرار گیرند.

3
که ما را مکش تا یکی نو هنر
بیاموزی از ما که ات آید به بر

·        معنی تحت اللفظی:
·        گفتند:
·        «ما را مکش تا هنر تازه ای از ما بیاموزی.
·        هنری که برای تو سودمند خواهد بود.»

·        این بیت شاهنامه نیز حدس ما را به یقین مبدل می سازد.
·        فقط کافی است، به ابیاتی توجه کنیم که با این بیت در پیوند هستند:  

4
زمان تا زمان زینش برساختی
همی گرد گیتی اش برتاختی

چو دیوان بدیدند کردار او
کشیدند گردن ز گفتار او

شدند انجمن دیو بسیار مر
که پردخته مانند از او تاج و فر

·        معنی تحت اللفظی:
·        طهمورث ـ پدر جمشید ـ فرمانروای موفق جهان گشت.
·        وقتی دیوان کردار او را دیدند، از فرمان او، سرپیچی کردند.
·        دیوان بیشماری گرد هم آمدند و انجمن خاص خود را تشکیل دادند تا تاج و فر شاهی از خدمات آنها محروم و بی بهره بماند.

5
·        اسطوره ایرانی اکنون از تشکیل تضادی در جامعه آغازین پرده برمی دارد:
·        تضاد میان نیکان و دیوان.

·        این بدان معنی است که تا این زمان، جامعه مبتنی بر هماهنگی (هارمونی)  برقرار بوده است.
·        این همان بهشت برین است که در کتب مقدس آمده است.

6
·        این تضاد میان نیکان و دیوان، همان تضادی است که در کتب مقدس میان خدا و ابلیس شعله ور می شود.

·        از این نکات می توان فهمید که میتولوژی (اساطیر، اسطوره شناسی)   فرم ماقبل مذهبی شعور است.
·        کتب مقدس در حقیقت بازتولید دیگرگونه اساطیرند.
·        پیشفرم مذاهب اساطیر اند.
·        به عبارت دیگر پیشفرم تئولوژی، میتولوژی است.

7
چو طهمورث آگه شد از کارشان
برآشفت و بشکست بازارشان

به فر جهاندار بستش میان
به گردن برآورد گرز گران

همه نره دیوان و افسونگران
برفتند جادو سپاهی گران

دمنده سیه دیوشان پیشرو
همی به آسمان برکشیدند غو

·        معنی تحت اللفظی:
·        چون طهمورث از کار دیوان با خبر شد، به خشم آمد و بازارشان را به هم ریخت.
·        با تکیه بر فر ایزدی کمر به جنگ با دیوان بست.
·        دیوان و ساحران نیز سپاهی عظیم تشکیل دادند و به پیروی از دیو خشمگین و خروشان سیاه، نعره کشان پیش تاختند.

8
·        اسطوره اکنون از برونی شدن تضاد میان نیکان و دیوان گزارش می دهد که همان تضاد یزدان و دیوان در تحلیل نهائی انعکاس آن است.
·        در کتب مقدس از تضاد میان خدا و ابلیس سخن می رود که تضاد ایمان و کفر، تضاد خیر و شر انعکاس آن است.

9
جهاندار طهمورث بافرین (قابل آفرین)  
بیامد کمربستهٔ جنگ و کین

یکایک بیاراست با دیو چنگ
نبد جنگ شان را فراوان درنگ

از ایشان دو بهره به افسون ببست
دگرشان به گرز گران کرد پست

کشیدند شان خسته و بسته خوار
به جان خواستند آن زمان زینهار

که ما را مکش تا یکی نو هنر
بیاموزی از ما که ات آید به بر

·        معنی تحت اللفظی:
·        طهمورث ستایش انگیز، کمر به جنگ و خصومت با دیوان بست.
·        با یکایک دیوان دست و پنجه نرم کرد.
·        جنگ شان طولی نکشید.
·        دو بخش از دیوان را به ترفند به بند کشید و مابقی را به گرز درهم کوبید.
·        بعد دیوان بمجروح و دست بسته را به ذلت و خواری کشیدند.
·        دیوان امان خواستند و گفتند:
·        «اگر ما را نکشید، هنر جدیدی به شما یاد می دهیم.»

10
·        این بدان معنی است که دست بخش جدا شده از جامعه، یعنی دیوان، خالی نیست.

·        دیوان علاوه بر هنر خشت زنی، هندسه نظری و عملی، خانه سازی و معماری، چیزهائی دارند که نیکان، یزدانیان و یا ایزدیان ندارند.

·        یکی از آن آن چیزها هنر نوینی است.
·        هنر ارزشمندی که طهمورث به امید کسب آن، به دیوان زینهار می دهد و از قتل شان صرفنظر می کند.

·        این هنر نوین اما چیست؟   

11
کی نامور داد شان زینهار
بدان تا نهانی کنند آشکار

چو آزاد گشتند از بند او
بجستند ناچار پیوند او

نبشتن به خسرو بیاموختند
دلش را به دانش برافروختند

·        معنی تحت اللفظی:
·        پادشاه بلند نظر و عالی مقام زینهار داد تا راز پنهان را آشکار سازند.
·        وقتی دیوان از بند او آزاد گشتند، ناگزیر به عهد خود وفا کردند و به پادشاه نوشتن آموختند و دلش را به نور دانش روشن ساختند.

·        حدس ما درست بود:
·        حکیم طوس علاوه بر فوت و فن تولید مایحتاج مادی، فوت و فن کسب دانش را، خواندن و نوشتن، اندیشیدن و آموزش و پرورش را نیز جزو هنر محسوب می دارد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر