شمسی
نجاتی
سرچشمه:
صفحه فیسبوک
شمسی نجاتی
تحلیلی از شین میم شین
صحنه
اول
دختر
27 ـ 28 ساله با
گریه، درحالی که چشم به من تازه وارد دوخته می گوید:
«می
توونم بغلت کنم؟»
از
جا بر می خیزم وبه سویش می روم.
خانم
دکتر ریاحی می ترسد، ناراحت شوم.
اما
تا او فرمان «نه» را کامل کند، دختر را به
آغوش می کشم:
«چراکه
نه خوشگلم»
دکتر
ریاحی سر پا می شود، خواهر بیمار می خواهد مانع شود.
اما
با اشاره ام به هردو، ساکت شان می کنم ومی گذارم، درآغوشم گریه کند.
آنقدر
نوازشش می کنم تا آرام می شود.
دیگر حالی برای احوالپرسی با دکتر ندارم.
بغض
آلود ولبخند تلخ بر لب
ازاتاق
بیرون می روم
سالن
انتظار بیمارستان اعصاب و روان ایران
پر است
از
جوانان ویران
و
من در باغ به سمت شمال و کتابخانه،
در حالی که
قطرات اشک برگونه های تفتیده ام،
جاری است،
حرکت می کنم.
ادامه دارد.
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر