جمعبندی از
مسعود بهبودی
دیالک تیک غم و شادی
1
مگر شاد کردن و شاد گشتن
به معنی کاستن و کاهش و نفی غم و اندوه نیست؟
2
مگر غمگین کردن و غمگین گشتن
به معنی کاستن و کاهش و نفی شادی نیست؟
3
مگر شادی و غم پیوند دیالک تیکی با هم ندارند
و
به یکدیگر تبدیل نمی شوند؟
4
مگر شادی و غم دو کفه ترازوی احساس آدمی نیستند
که
با سنگین تر شدن یکی دیگری سبک تر شود؟
از منگرائی تا حقیقت جوئی
1
«من» را
ـ قبل از همه ـ
باید طلاق داد
2
بعد بی اعتنا به «من»
به تمیز حقیقت از باطل پرداخت.
3
«من» مانع بزرگی در راه کشف حقیقت عینی است.
4
منگرائی (اگوئیسم) فرمی از سوبژکتیویسم معرفتی است
که
انحراف و چاه و دام است.
5
حتی سعدی می دانست
که
گل و خار و گنج و مار و غم و شادی
1
«من» را
ـ قبل از همه ـ
باید طلاق داد
2
بعد بی اعتنا به «من»
به تمیز حقیقت از باطل پرداخت.
3
«من» مانع بزرگی در راه کشف حقیقت عینی است.
4
منگرائی (اگوئیسم) فرمی از سوبژکتیویسم معرفتی است
که
انحراف و چاه و دام است.
5
حتی سعدی می دانست
که
گل و خار و گنج و مار و غم و شادی
به هم اند.
6
یعنی
6
یعنی
دیالک تیک گل و خار، گنج و مار، غم و شادی
در بین است
در بین است
و
نه دوئالیسم آنها.
7
یعنی میان غم و شادی دیوار چین کشیده نشده است.
8
ایندو مرتب به یکدیگر تبدیل می شوند.
9
7
یعنی میان غم و شادی دیوار چین کشیده نشده است.
8
ایندو مرتب به یکدیگر تبدیل می شوند.
9
هاینریش بل آدم بدی نبود.
10
ولی بدون جهان بینی پرولتاریا
نمی توان جهان را دید و شناخت و منعکس کرد
و دست به عوامفریبی و خودفریبی نزد.
11
نویسندگانی از قبیل بل و ایگناتسیو سیلونه و غیره
پس از جنگ جهانی دوم توسط سازمان سیا حمایت می شدند
و خردستیزی یکی از مهمترین حربه های امپریالیسم است.
12
این جفنگ بل و جفنگ های سیلونه
(مؤلف نان و شراب و فونتامارا)
فرم هائی از تحریف حقایق عینی و استحمار اند.
10
ولی بدون جهان بینی پرولتاریا
نمی توان جهان را دید و شناخت و منعکس کرد
و دست به عوامفریبی و خودفریبی نزد.
11
نویسندگانی از قبیل بل و ایگناتسیو سیلونه و غیره
پس از جنگ جهانی دوم توسط سازمان سیا حمایت می شدند
و خردستیزی یکی از مهمترین حربه های امپریالیسم است.
12
این جفنگ بل و جفنگ های سیلونه
(مؤلف نان و شراب و فونتامارا)
فرم هائی از تحریف حقایق عینی و استحمار اند.
ماسک ها و آدم ها
1
همه مردم به نحوی ازا نحاء ماسک (نقاب) دارند.
2
ویلیام شکسپیر جهان را صحنه تئاتر می دانست
که
در آن هر کس ماسکی (چه بسا ماسک هائی) بر سر کشیده
و
نقشی (چه بسا نقش هائی) بازی می کند.
3
برخی از ماسک ها حتی برای خودفریبی اند.
چون آدم باید «جواب خودش را هم بدهد» (به آذین)
4
ماهیت آدم ها را ولی می توان از
گفتار و رفتار و افکار آنها شناخت.
5
وجود اجتماعی هرکس
در
شعور اجتماعی اش
بازتاب می یابد.
6
به همین دلیل از شعر هر شاعری می توان به
ماهیت طبقاتی اش پی برد.
7
ولی برای شناخت چیزها
به ساز و برگ شناخت نیاز هست.
8
با هر طنابی نمی توان به چاه شناخت چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی اندر شد.
9
متعالی ترین و مطمئن ترین ساز و برگ شناخت
(تئوری و اسلوب)
را 150 سال پیش
مارکس و انگلس
تدوین کرده اند
و
فلاسفه پرولتاریا
به طرز ستایش انگیزی توسعه اش داده اند
و توسعه اش می دهند.
10
به قول حریفی:
یا باید خر زاده شد، خر زیست و خر مرد
و یا باید مارکسیسم ـ لنینیسم را از آن خود کرد و آدم شد.
ادامه دارد.
1
همه مردم به نحوی ازا نحاء ماسک (نقاب) دارند.
2
ویلیام شکسپیر جهان را صحنه تئاتر می دانست
که
در آن هر کس ماسکی (چه بسا ماسک هائی) بر سر کشیده
و
نقشی (چه بسا نقش هائی) بازی می کند.
3
برخی از ماسک ها حتی برای خودفریبی اند.
چون آدم باید «جواب خودش را هم بدهد» (به آذین)
4
ماهیت آدم ها را ولی می توان از
گفتار و رفتار و افکار آنها شناخت.
5
وجود اجتماعی هرکس
در
شعور اجتماعی اش
بازتاب می یابد.
6
به همین دلیل از شعر هر شاعری می توان به
ماهیت طبقاتی اش پی برد.
7
ولی برای شناخت چیزها
به ساز و برگ شناخت نیاز هست.
8
با هر طنابی نمی توان به چاه شناخت چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی اندر شد.
9
متعالی ترین و مطمئن ترین ساز و برگ شناخت
(تئوری و اسلوب)
را 150 سال پیش
مارکس و انگلس
تدوین کرده اند
و
فلاسفه پرولتاریا
به طرز ستایش انگیزی توسعه اش داده اند
و توسعه اش می دهند.
10
به قول حریفی:
یا باید خر زاده شد، خر زیست و خر مرد
و یا باید مارکسیسم ـ لنینیسم را از آن خود کرد و آدم شد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر