محمد
زهری
(
۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون
ربابه نون
محمود
کیانوش
از
دوست درویش، نادرویشی دیـدن
·
یکی دیگر از دردهای محمد زهری و انسان عام انتزاعی، بنظر
کیانوش، «نادرویشی دیدن از دوست درویش» است.
·
این مفهوم را باید در شعر مربوطه مورد بحث و بررسی قرار
داد.
·
درویش در فرهنگ واژگان فارسی به معانی زیر آمده است:
·
تهیدست، بینوا، فقیر، قلندر، گوشه نشین
·
ما هنوز شعر مربوطه را پیدا نکرده ایم تا به معنی این مفهوم
پی ببریم.
1
در کـف هرکس ـ حـتی در خواب ـ خنجر دیدن
·
این مفهوم انتزاعی، عام و کلی را هم باید در بررسی کل
شعر مربوطه بطور عینی و مشخص معنی کرد.
·
بندی که حاوی این مفهوم است، به شرح زیر است:
ای دریغا، درد این است
که در این شب،
در این شهر دشمنکام
هیچ چشمی بـر در نیست
هـیچ دستی
- حـتی در خواب -
بی خنجر نیست.
که در این شب،
در این شهر دشمنکام
هیچ چشمی بـر در نیست
هـیچ دستی
- حـتی در خواب -
بی خنجر نیست.
تو نمی دانی دشمن کیست
من نمیدانم با من کیست
من و تو تنهاییم.
·
ما باید پس از پیدا کردن کل این شعر، به تحلیل جمع و
جوری از آن مبادرت ورزیم.
·
ولی اکنون همین بند شعر را داریم و بهتر از هیچ است.
·
بنابرین، به تحلیل آن مبادرت می ورزیم.
·
تا ببینیم استنباط کیانوش تا چه حدی درست است.
2
ای دریغا، درد این است
که در این شب،
در این شهر دشمنکام
هیچ چشمی بـر در نیست
هـیچ دستی
- حـتی در خواب -
بی خنجر نیست.
که در این شب،
در این شهر دشمنکام
هیچ چشمی بـر در نیست
هـیچ دستی
- حـتی در خواب -
بی خنجر نیست.
تو نمی دانی دشمن کیست
من نمیدانم با من کیست
من و تو تنهاییم.
·
معنی تحت اللفظی:
·
درد متأسفانه این است که در این شب و در این شهر دشمنکام،
کسی منتظر کسی نیست و هیچ دستی ـ حتی در عالم خواب ـ خالی از خنجر نیست.
·
نه تو می دانی دشمن کیست و نه من از ماهیت همراهم خبر
دارم.
·
هم من و هم تو تنها هستیم.
3
ای دریغا، درد این است
که در این شب،
در این شهر دشمنکام
که در این شب،
در این شهر دشمنکام
·
محمد زهری قبل از هر چیز محیط پیرامون خود را توصیف می
کند:
·
او برای توصیف محیط پیرامون خود، تثلیث (تریاد) ماده ـ زمان
ـ مکان را به شکل تریاد انسان ـ شب ـ شهر دشمنکام بسط و تعمیم می دهد.
·
از همین بسط و تعمیم می توان به طرز تفکر ماتریالیستی ـ دیالک
تیکی او پی برد.
4
ای دریغا، درد این است
که در این شب،
در این شهر دشمنکام
که در این شب،
در این شهر دشمنکام
·
شب حاکی از سیطره ارتجاع است.
·
شهر دشمنکام، یعنی کشوری که به کام دشمن است، نیز دلالت
بر سیطره ارتجاع دارد.
·
از همین بسط و تعمیم تریاد ماده ـ زمان ـ مکان می توان
دریافت که شاعر نه از انسان عام و انتزاعی، بلکه از انسان های مشخص و عینی در شرایط
اجتماعی مشخص و عینی سخن بر زبان دارد.
·
اگر کل شعر و تاریخ سرایش آن معلوم شود، می توان ارزیابی
دقیقتری از این بند ارائه داد.
5
ای دریغا، درد این است
که در این شب،
در این شهر دشمنکام
هیچ چشمی بـر در نیست
که در این شب،
در این شهر دشمنکام
هیچ چشمی بـر در نیست
·
شاعر با مفهوم «بر در نبودن هیچ چشم» از تنهائی و بیکسی
و بی پناهی سوبژکت پرده برمی دارد.
·
اشعار شعرای توده و حزب توده را فقط کسانی می توانند
عمیقا دریابند که شرایط زیست آنها را تجربه کرده باشند.
·
مثلا با پیروزی کودتای ارتجاعی ـ امپریالیستی و سرکوب خشن
و خونین حزب توده، مبارز انقلابی به تمام معنی تنها می ماند.
·
کسی در به رویش باز نمی کند و چشم به راهش نمی ماند.
·
مبارزین انقلابی در چنین شرایطی بطرز رادیکالی ایزوله می
شوند:
·
این ایزولاسیون همه جانبه است:
·
آنها هم از سوی رژیم حاکم (طبقه حاکمه) و هم از سوی توده
و هم حتی از سوی خویشان، دوستان و آشنایان ایزوله می شوند.
6
·
تراژدی زندگی توده ای ها ـ چه در زمان شاه و چه در دوره شیخ
ـ از این قرار بوده است.
·
درد شاعر در این بند شعر، نه درد انسان عام و انتزاعی و ماورای
اجتماعی، بلکه درد مبارز انقلابی مشخص و عینی و واقعی است.
·
روشنفکریت برج عاج نشین متعلق به طبقه حاکمه هرگز نمی
تواند رنجی را تصور کند که توده ای ها در طول تاریخ معاصر متحمل شده اند و می شوند.
·
به احتمال قوی، هرگز کسی به ژرفا و پهنای این رنج پی
نخواهد برد، قدر دانی از این بشردوستان شریف ژنده پوش، پیشکش.
·
یکی از دلایل این مسئله، بی ادعائی و بی توقعی اصیل و بی
ریای توده ای ها ست.
·
نوعی خودفراموشی عمیق، ضمن قدر دانی از هر خادم خرد و چه
بسا کم اهمیتی.
7
ای دریغا، درد این است
که در این شب،
در این شهر دشمنکام
هیچ چشمی بـر در نیست
هـیچ دستی
- حـتی در خواب -
بی خنجر نیست.
که در این شب،
در این شهر دشمنکام
هیچ چشمی بـر در نیست
هـیچ دستی
- حـتی در خواب -
بی خنجر نیست.
·
شاعر با مفهوم «خنجرمندی هر دست، حتی در عالم خواب»، از پسیکولوژی
مبارز انقلابی در شرایط شکست پرده برمی دارد.
·
پیروزی ارتجاع فقط به معنی سرکوب فیزیکی حزب توده و
اعضای آن نبوده و نیست.
·
پیروزی ارتجاع، ضمنا به معنی سرکوب فکری و پسیکولوژیکی حزب
توده و اعضای آن است.
·
پس از شکست، مکانیسم مخربی به کار می افتد که رشته
اعتماد میان تک تک اعضای حزب پاره می شود.
·
بدین طریق، هر کس در ظن دیگری به دشمن بالقوه ای استحاله
می یابد.
·
هر مبارزی در هراس از خوردن خنجر از پشت بدست دوست بسر
می برد.
8
·
اینجا هم نه درد انتزاعی انسان انتزاعی اگزیستانسیالیستی،
بلکه درد مشخص انسان مشخص و واقعی ـ عینی در بین است.
·
آنچه در شعر شعرای انگشت شمار توده و حزب توده تبیین می
یابد، تقطیر تجربه چه بسا شخصی است.
·
تقطیر رنج جسمی و روحی و روانی شخصی و تاریخی است.
·
خواننده هپیلی هپو اصلا نمی تواند از شعر شعرای توده سر
دربیاورد، چه رسد به درک عمیق و اصیل آن.
·
حتی اشعار فوق العاده ساده ی هوشنگ ابتهاج و سیاوش
کسرائی را اکثریت قریب به اتفاق خواننده ها نمی توانند درک کنند، چه رسد به درک
اشعار عمیقا فلسفی محمد زهری.
·
محتوای اشعار شعرای توده فقط پس از تحلیل دیالک تیکی شان
تا حدودی روشن می شود.
9
تو نمی دانی دشمن کیست
من نمیدانم با من کیست
من و تو تنهاییم.
من نمیدانم با من کیست
من و تو تنهاییم.
·
اکنون شاعر تمامی گفته های ما را در همین بند شعر به
اختصار تبیین می دارد:
·
مبارز انقلابی در جو شکست و سرکوب از هر نظر تنها ست:
·
چون تمیز دوست از دشمن دشوار است.
·
چون تمیز حتی همدم و همراه دشوار است.
·
روانشناسی شکست از این دست است.
·
این تنهائی نه تنهائی اگزیستانسیالیستی، نه تنهائی اعضای
طبقات اجتماعی واپسین، بلکه تنهائی تحمیل شده به سربازان توده است.
·
این تنهائی تحمیلی است.
·
این تنهائی به معنی تبدیل جامعه به زندان نامرئی است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر