محمد زهری
از مجموعه
برای هر ستاره
( تهران ـ شهریور ۱۳۴۱ )
·
شما «تقدیر» می گویید:
·
دری تنگ،
·
دری با پرده ای از سنگ
·
در این سو، ما ـ سواد مردهٔ یک شهر ـ
·
گل و گلخانه ی گلزار مان موهوم
·
در آن سو، دستِ بازی آفرینِ دهر
·
حکایت ساز نا معلوم
·
امان گفتگو و پرسشی هم نیست
·
تلاش آدمی، مانند دیوار گِلین، در خشم سیلابی است
·
رواق حالِ فردایِ فرو بسته
·
نه با خشت و گلِ تدبیر، پیوسته
·
نمی دانیم در مشتِ نهانِ مرد فردا، چیست
·
رفیق راه با ما کیست، با او کیست؟
·
نشان پای فردا را اگر امروز بتوان جُست
·
فقط در خال برگی، نقش فنجانی، خط دستی است
·
شما «تقدیر» می گویید، آن کورِ حکایت ساز دوران را
·
که بی ما، می برد بالا، بنای عمر انسان را
·
همین حرف است، حرف اولین و آخرینِ قصهٔ تقدیر
·
ولی من حرف دیگر، می کنم تقریر:
·
«اگرچه هیچِ هیچِ راهِ پوچِ زندگی هستم،
·
شکسته یا قوی دستم،
·
ولی سهمی است ما را در رسیدن تا به شهر تازهٔ
فردا
·
به گام خسته تدبیر »
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف
روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر