پابند
محمد زهری
از مجموعه برای هر ستاره
(تهران ـ ۸ آبان ۱۳۳۲)
عطار
نیست معلوم ام (مرا معلوم نیست) ز دور روزگار
کز چه می گریم، چو باران، زار زار
نیست معلوم ام (مرا معلوم نیست) ز دور روزگار
کز چه می گریم، چو باران، زار زار
گفتم:
«اگر پری بگشایم،
بر دشت های گمشده پرواز می کنم
پست و فراز را ز بر، سایه می زنم
بر اوج کوه، گردش شهباز می کنم»
اما چو پر بگشودم
پروازگاه من، قفس من بود.
گفتم:
«اگر لبی بگشایم
گوش فلک ز گفته، پر آواز می کنم
چون طبل سختکوفته، فریاد می زنم
چون نی ز دل خروشم و اعجاز می کنم»
اما چو لب بگشودم
آواز های من، نَفَس من بود.
کنج قفس نشستم و در خلوت سکوت
غمگین گریستم.
این درد می کُشد که ندانم در این قفس
پابند کیستم؟
خامش ز چیستم؟
«اگر پری بگشایم،
بر دشت های گمشده پرواز می کنم
پست و فراز را ز بر، سایه می زنم
بر اوج کوه، گردش شهباز می کنم»
اما چو پر بگشودم
پروازگاه من، قفس من بود.
گفتم:
«اگر لبی بگشایم
گوش فلک ز گفته، پر آواز می کنم
چون طبل سختکوفته، فریاد می زنم
چون نی ز دل خروشم و اعجاز می کنم»
اما چو لب بگشودم
آواز های من، نَفَس من بود.
کنج قفس نشستم و در خلوت سکوت
غمگین گریستم.
این درد می کُشد که ندانم در این قفس
پابند کیستم؟
خامش ز چیستم؟
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر