۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۶, چهارشنبه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (۷۵)


 
 محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از 
ربابه نون 

محمود کیانوش
وقتی که از کلبه ی سلام های بی‌ طمع‌ بیرون‌ می‌ آمد، انتظار داشت کـه
از پنـجره ی آپارتـمان های بلند در شهر بزرگ،
دست هایی به صفا و صمیمیت‌
او‌ را به سلامی بی‌ تزویر بنوازد، اما حیرتزده ایستاده،
زیـرا کـه از پنجره‌ ها یا‌ سنگ‌ کینه‌ ای به سوی او آمد
یا لبخند‌ حیله‌ ای‌ که‌ از دشنام تـلختر و تـاریکتر بود:

در‌ کـار‌ خویش غرقم و هرگز هم 
بر جا نمی ‌نشینم از دم خشمی. 
دانم، چرا‌ نصیب‌ نمی‌ یابم 
جز نفرتی که بسته‌ بـه‌ هر چشمی

زیـرا‌ طلسم‌ روز‌ و شبی دارم 
کآن را به‌ سینه ی دل دیدند: 
آنگونه زیستم که دلم می‌ خواست 
نه آنچنان‌، که خلق پسندیدند.

۱
· طرز «تحلیل» محمود کیانوش، بلحاظ فرم شباهت غریبی به طرز «تحلیل» احسان طبری دارد:
· احسان طبری در «تحلیل» جهان بینی خیام و حافظ، نخست معنی تحت اللفظی ابیات دستچین شده ای از اشعار آندو را مطرح می سازد و بعد ابیات مورد نظر را پشت سر هم ردیف می کند.

۲

· محمود کیانوش هم نخست هر چه دلش می خواهد، از کیسه خلیفه ای به نام محمد زهری در اختیار خواننده می گذارد و بعد بند نامربوطی از اشعار شاعر نقل می کند.
· تا خواننده حواسپرت گنجشک او را به عنوان بلبل بخرد و بفروشد.
· احسان طبری البته در این زمینه مسئول تر و منضبط تر از محمود کیانوش است.
· چون او ابیات دستچین شده را تحت اللفظی معنی می کند و نه به دلخواه.

۳
در‌ کـار‌ خویش غرقم و هرگز هم 
بر جا نمی ‌نشینم از دم خشمی. 
دانم، چرا‌ نصیب‌ نمی‌ یابم 
جز نفرتی که بسته‌ بـه‌ هر چشمی

· معنی تحت اللفظی:
· مشغول کار خویشم و با برخورد به خشم این و آن، دست از کار برنمی دارم.
· برای اینکه دلیل نفرت نسبت به خود در چشم این و آن را می دانم.

· برداشت محمود کیانوش از این بند شعر به شرح زیر است:

محمود کیانوش
وقتی که از کلبه ی سلام های بی‌ طمع‌ بیرون‌ می‌ آمد، انتظار داشت کـه
از پنـجره ی آپارتـمان های بلند در شهر بزرگ،
دست هایی به صفا و صمیمیت‌
او‌ را به سلامی بی‌ تزویر بنوازد، اما حیرتزده ایستاده،
زیـرا کـه از پنجره‌ ها یا‌ سنگ‌ کینه‌ ای به سوی او آمد
یا لبخند‌ حیله‌ ای‌ که‌ از دشنام تـلختر و تـاریکتر بود

۴

· اگر معلمی برای توضیح مفهوم «سوبژکتیویسم معرفتی» مثال معتبری می جوید، همین استنباط سوبژکتیف محمود کیانوش از این بند شعر محمد زهری کاندید مناسب و مطلوبی است.
· چون این تخیلات او کمترین ربطی به این بند شعر محمد زهری ندارد.
· این بدان معنی است که محمود کیانوش از برخورد حداقل اوبژکتیف (عینی) به موضوع شناخت خویش پرهیز می ورزد.
· یعنی شعر مورد نظر را، حتی تحت اللفظی معنی نمی کند.
· باز هم صد رحمت به احسان طبری.
· محمد زهری در ادامه همین بند شعر، دلیل خشم و خصومت این و آن را با صراحت تام و تمام توضیح می دهد:

زیـرا‌ طلسم‌ روز‌ و شبی دارم 
کآن را به‌ سینه ی دل دیدند: 
آنگونه زیستم که دلم می‌ خواست 
نه آنچنان‌، که خلق پسندیدند.

· معنی تحت اللفظی:
· دلیل خشم و خصومت این و آن، مشاهده ی طلسم همیشه آویزان بر سینه دل (ضمیر) من است.
· محتوای این طلسم عبارت است از زیستن به دلخواه خویش و نه به دلخواه این و آن.

· محمود کیانوش به محتوای معنوی این استدلال استه تیکی ـ تئوریکی شاعر توده حتی اعتنایی نمی کند.
الف
در‌ کـار‌ خویش غرقم و هرگز هم 
بر جا نمی ‌نشینم از دم خشمی. 

· محمد زهری ـ قبل از همه ـ بطور غیرمستقیم به خواننده و شنونده اشعار خود، درس قاطعیت، سماجت و پیگیری و در تحلیل نهائی درس ایمان آهنین به امر مربوطه می دهد:
· درس مداومت، مقاومت و سماجت انقلابی 

ب
دانم، چرا‌ نصیب‌ نمی‌ یابم 
جز نفرتی که بسته‌ بـه‌ هر چشمی

· او برای تأکید مؤکد بر رهنمود خویش، بی اعتنایی به خشم و خصومت این و آن را به خواننده و شنونده اشعار خود توصیه می کند.
· «من» محمد زهری، نه «من» شعرا و علمای فاشیسم و فوندامنتالیسم، بلکه «من» طبقاتی است، «من» پرولتری و یا توده ای است.
· در «من» محمد زهری همه توده ای ها از ریز و درشت تجرید می یابند.

· چرا و به چه دلیل ما چنین ادعا می کنیم؟

ت
· اولا به این دلیل که خود شاعر به احتمال قوی، شخصا در معرض تندباد تف و توهین و تحقیر و پارس و پرخاش قرار نداشته است.

پ
· این تعلق طبقاتی است که شاعر را بر آن می دارد که خشم و خصومت دشمنان طبقاتی به توده و توده ای و حزب توده را به عنوان خشم و خصومت نسبت به شخص خویش تلقی کند و نسبت بدان واکنش نشان دهد.
· چون پس از سرکوب خشن و خونین جنبش انقلابی و در رأس آن، حزب توده، تبلیغات ضد توده ای شبانه روزی بی امانی شروع شده بود.

پ
· هدف اصلی محمد زهری تدریس است.
· هدف او دادن درس مقاومت، مداومت و سماجت، علیرغم خشم و خصومت ارتجاع حاکم است.
· این حقیقت امر در ادامه همین شعر و در اکثر قریب به اتفاق اشعار او آشکار می گردد. 

ث
زیـرا‌ طلسم‌ روز‌ و شبی دارم 
کآن را به‌ سینه ی دل دیدند

· محمد زهری از مدال جادویی، از طلسمی نام می برد که شب و روز بر سینه دل و یا ضمیر طبقاتی خود حمل می کند.
· دلیل خشم و خصومت این و آن را هم در حمل همین طلسم طبقاتی ـ توده ای می داند.

 
طلسم
به کاغذی یا فلزی اطلاق می شود
که‌ جادوگران تصاویر و یا دعاهایی را
‌جهت‌ حفاظت ‌کسی‌ رویش می نویسند.

· منظور محمد زهری از این طلسم رابطه ارگانیک او با توده و حزب توده است.
· محمد زهری به قول آنتونیو گرامشی، «روشنفکر ارگانیک طبقه» است.
· روشنفکر ارگانیک پرولتاریا ست.
· چون دشمنان طبقاتی به این تعلق طبقاتی اش، پی برده اند، او را و امثال او را آماج خشم و خصومت قرار داده اند.
· محتوای این طلسم شاعر توده اما نه ورد و دعا و تعویذ و تصویر، بلکه طرز زیست طبقاتی خاص خویش است:
 
ج
آنگونه زیستم که دلم می‌ خواست 
نه آنچنان‌، که خلق پسندیدند.
 
· محمد زهری اکنون به خواننده و شنونده شعر طرز زیست توده ای را تدریس می کند:
· او درس پرهیز از اوپورتونیسم به خواننده و شنونده اشعار خود می دهد:
· درس خود اندیشی و خودمختاری را و نتیجتا بی اعتنایی به شعار معروف زیر را:
 
«خواهی نشوی رسوا
همرنگ جماعت شو!»

· معلوم نیست که محمود کیانوش تخیلات خود را از کجای این بند شعر استخراج کرده است.

· سطر سطر اشعار و آثار محمد زهری درس است.
· محمد زهری آموزگار زندگی است و نه خردستیزی جفنگسرا. 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر