محمد
زهری
(
۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون
ربابه نون
کاروان درمان٘د
اسب های رام، رم کردند
آرزوی تپهٔ گنبد نما بگسیخت
از همه شوق زیارت، با دل و جان،
وحشتی آویخت
حسرت بوسیدن آن آستان پاک، در دل ریخت
زایران در انتظار کافران ماندند
وردِ زنهار و امان خواندند
·
معنی تحت اللفظی:
·
کاروان از رفتن باز ماند.
·
اسب های رام، رم کردند.
·
آرزوی زیارت تپه ی گنبد واره در دل
ها مرد.
·
جای خالی شوق زیارت در دل و جان را وحشتی پر کرد.
·
حسرت بوسه بر آستان
پاک در دل فرو ریخت.
·
زایران در انتظار سر رسیدن کافران ماندند و دعای رحم و
مروت و امن و امان خواندند.
1
کاروان درمان٘د
اسب های رام، رم کردند
·
هشدار چاوشان به محک تجربه می خورد.
·
از ماهیت کوره راه واره ی راه پرده بر
می افتد و حرکت به پیش، امکان ناپذیر می گردد.
·
اسب های گوش به فرمان سرکشی می کنند و می گریزند.
2
·
شاعر بدین طریق، دیالک تیک تئوری و پراتیک را آموزش می
دهد:
·
بی اعتنایی به تئوری (هشدار و اخطار چاوشان) به شکست منجر
می شود.
·
محک صحت و سقم تئوری نیز به خواننده شعر آموزش داده می
شود:
·
محک تعیین صحت و سقم تئوری (هشدار چاوشان)، تجربه
(پراتیک) است:
·
کور بودن راه در عمل به اثبات می رسد.
·
صحت تئوری اثبات می شود.
·
پراتیک محک مطمئن برای تعیین صحت و سقم تئوری است.
·
پراتیک ضمنا منشاء و خاستگاه تئوری است.
·
چرا؟
3
·
برای اینکه تئوری از آسمان نازل نمی شود، بلکه نتیجه ی استنتاج
منطقی از پراتیک است.
·
هشدار و بیدارباش چاوشان نیز نتیجه تئوریزه کردن تجارب قبلی خود و یا نسل های پیشین بوده است.
·
تجاربی که جامه تئوری پوشیده اند و در روند پراتیک،
توسعه می یابند، غنی تر و عمیقتر و دقیق تر می گردند.
·
صعود ماده به روح و رجعت مجدد روح به ماده:
·
عبور از عمل به اندیشه و برگشت با چراغ اندیشه به عالم
عمل.
4
آرزوی تپهٔ گنبد نما بگسیخت
از همه شوق زیارت، با دل و جان،
وحشتی آویخت
حسرت بوسیدن آن آستان پاک، در دل ریخت
·
پس از فرار اسب ها، امکان رفتن به زیارت نیز از بین می
رود:
·
آرزوی صعود به تپه گنبد نما در دل آرزومند می میرد.
·
شوق زیارت در دل می میرد و حسرت بوسه بر در و دیوار
زیارتگاه به گور سپرده می شود.
5
·
شاعر در این بند شعر، دیالک تیک وسیله و آماج را به شکل
دیالک تیک اسب های رام و تپه گنبد نما بسط و تعمیم می دهد و بطور غیرمستقیم و بی
سر و صدا به خواننده و شنونده شعر می آموزد.
·
با از بین رفتن وسیله (رم کردن اسب های رام) رسیدن به
آماج (تپه گنبد نما) هم امکان ناپذیر می گردد.
·
چون وسیله در دیالک تیک وسیله و آماج نقش صرفنظرناپذیری
دارد.
6
زایران در انتظار کافران ماندند
وردِ زنهار و امان خواندند
·
نتیجه تخریب دیالک تیک وسیله و آماج، ناکامی و شکست
مسافران است.
·
شکست مسافران در این مورد به معنی سر رسیدن قلدران
کافرکیش بی رحم و ضرب و شتم و چپاول و غارت و تجاوز و هتک حرمت و کشتار است.
·
به همین دلیل، مسافران قطع امید کرده از سفر و زیارت،
دست به دامن قوای ماورای طبیعی می شوند و شروع به تکرار مکانیکی اوراد زنهار و
امان می کنند.
·
آنجا که بنی آدم از جامه عمل واقعی پوشاندن به ایده و
ایدئال عاجز می ماند، پای قوای واهی و خیالی و ماورای اجتماعی به میان کشیده می
شود.
·
باور به خرافات ضمنا نتیجه ی واکنش پسیکولوژیکی ارگانیسم
به شکست عملی قطعی است.
7
چاوشان، امید می دادند:
«های، باکی نیست
آفتاب معجزش در واپسین دم، باز خواهد تافت
هر که معصوم است، آخر در ضریحش، بار خواهد یافت»
·
معنی تحت اللفظی:
·
چاوشان قوت قلب می دادند:
·
«نه، هراسی نیست. (سایه)
·
در آخرین لحظه اعجاز امام زاده نمودار خواهد گشت و هر کس
که معصوم باشد وارد زیارتگاه و نایل به زیارت خواهد شد.»
8
چاوشان، امید می دادند:
·
آیا ما در اینجا با طنز خود ویژه محمد زهری سر و کار داریم
و یا سخن از چاووشان دیگری است؟
·
چاوشانی که هشدار می دادند و نهی از رفتن به کام اژدها
می کردند و از کوری راه پیشاپیش پرده برمی داشتند، اکنون نعل وارونه می زنند و
امید واهی می دهند.
9
چاوشان، امید می دادند:
«های، باکی نیست
آفتاب معجزش در واپسین دم، باز خواهد تافت
هر که معصوم است، آخر در ضریحش، بار خواهد یافت»
·
اکنون، جای هشدار و اخطار مبتنی بر خرد اندیشنده ی قبلی
را اشاعه خوشخیالی و خرافه و حتی خردستیزی می گیرد.
·
چاوشان بسان زوار خرافی و ملتجی به قوای ماورای اجتماعی و
واهی، امید به اعجاز امام زاده بی معجز می دهند.
·
آنهم چه امیدی:
·
امام زاده ظاهرا در نشان دادن شق القمر صبر و شکیب می
ورزد تا ایمان مؤمنین را به بوته آزمون و آزمایش بسپارد و در لحظه واپسین
معجزنمایی کند.
10
·
شاید نمونه بارز برای هنر رئالیستی، همین باشد که محمد
زهری عرضه می دارد:
·
چاوشان استالینیستی ـ هم در مقیاس جهانی و هم در سطوح
ملی ـ واقعا از این قرار بوده اند:
·
نه هشدار و اخطارشان یقین مند و قاطع و پیگیر بوده است و
نه امید شان جدی و علمی.
·
نه خرد شان خرد به معنی حقیقی کلمه بوده است و نه خرافه
شان، خرافه به معنی جدی کلمه.
·
چیزی درهم بر هم، مغشوش، شلم شوربا بوده است.
·
خرد و خرافه، در احزاب استالینیستی دست در دست و نفس به
نفس رفته اند و می روند و خواهند رفت.
·
این شلم شوربا پس از شکست فجیع سیستم سوسیالیستی بهتر آشکار
شده است.
11
جویبار خون به راه افتاد
نبض باز ایستاد
این چه آیین بود؟
·
نتیجه نهایی کار، کشتار زوار و جریان جویبار خون بوده
است.
·
شاعر خوداندیش خودمختار و انقلابی و مسئول و دور اندیش،
بحق می پرسد:
·
این چه آیینی بوده است؟
·
به قول ناظم حکمت:
·
«این چه روند و روالی است، تارانتابابو!»
12
یا نبود اندر گروه زایران، معصوم
یا ـ خداوندا، زبانم لال ـ
آن حدیث معجزش حرفی دروغین بود.
·
از دو حالت، قصه خالی نیست:
الف
·
جریان جویبار خون یا حاکی از آن است که قافله زوار خالی
از معصوم بوده است.
ب
·
و یا حاکی از آن است که وعده امید چاوشان به اعجاز،
دروغی بیش نبوده است.
13
·
این بدان معنی است که شاعر، حوادث زندگی را با رئالیسمی آهنین
هم منعکس می کند و هم به نقد می کشد.
·
·
مارکسیسم تئوری انتقاد است و نه هارت و پورت تماشا و بی خیالی.
·
حالا نظری به تحلیل کیانوش از این شعر می اندازیم:
گـاه
گاه با زائرانی چشم امید بـه مـعجزه بسته،
گرفتار راهزنان کماندار کافرکیش می شد
·
آیا در این شعر واقعا با زایرانی مواجهیم که چشم امید به
معجزه داشته اند و محمد زهری همراه با آنان گرفتار رهزنان کماندار کافرکیش می شود؟
·
و یا قضیه از قراری بکلی دیگر و با محتوائی از طرازی
دیگر است؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر