تحلیلی از
ربابه نون
های، ای انسان،
ای شکوه روشن فرزانگی، با تو
لذت با ماه، همپیمانگی با تو
ابر، با تو
باد، با تو
تندر فریاد، با تو،
رود را با رود پیوستی
با مصب تازه، شط کهنه را پیوند بستی
کوه را با جادوی قدرت، چو مومی نرم کردی
قطب را، چون استوا، از برق آتش گرم کردی،
کاش، دل را نرم می کردی،
تا نجوشد اینهمه سرچشمه ی بیداد.
کاش، خون را گرم می کردی،
تا در آمیزد سرود مهر با فریاد.
کاش، انسان، دوست انسان بود
کاش انسان بود.
معنی تحت اللفظی:
ای انسان که همه عناصر اجتماعی و طبیعی (شکوه فرزانگی، همپیالگی با ماه، ابر و باد و تندر فریاد) با تو ست، تو از عهده برقراری پیوند میان رودها و میان مصب نو و شط کهنه بر آمده ای، از عهده موم کردن کوه برآمده ای، قطب را به استوا بدل ساخته ای، ایکاش دل ها را نرم می کردی تا بیداد نباشد
ایکاش خون را گرم می کردی تا سرود محبت با فریاد درآمیزد.
ایکاش میان انسان ها رابطه مبتنی بر دوستی برقرار باشد تا انسان لیاقت انسانی خود را کسب کند.
تفسیر شیون نوری احتمالا در رابطه با این بند شعر بوده است:
ای انسان که همه عناصر اجتماعی و طبیعی (شکوه فرزانگی، همپیالگی با ماه، ابر و باد و تندر فریاد) با تو ست، تو از عهده برقراری پیوند میان رودها و میان مصب نو و شط کهنه بر آمده ای، از عهده موم کردن کوه برآمده ای، قطب را به استوا بدل ساخته ای، ایکاش دل ها را نرم می کردی تا بیداد نباشد
ایکاش خون را گرم می کردی تا سرود محبت با فریاد درآمیزد.
ایکاش میان انسان ها رابطه مبتنی بر دوستی برقرار باشد تا انسان لیاقت انسانی خود را کسب کند.
تفسیر شیون نوری احتمالا در رابطه با این بند شعر بوده است:
شیون نوری
محمد زهری در شعر «فاتح »، انسان را به بازبینی و بازشناسی فرا می خواند
و معتقد است به موازات پیشرفت های حیرت انگیز امروزی اش ، به واسطه ی ماشین و تکنولوژی، روح و روانش تخریب شده است و باید خودش به علاج این واقعه بپردازد.
محمد زهری در شعر «فاتح »، انسان را به بازبینی و بازشناسی فرا می خواند
و معتقد است به موازات پیشرفت های حیرت انگیز امروزی اش ، به واسطه ی ماشین و تکنولوژی، روح و روانش تخریب شده است و باید خودش به علاج این واقعه بپردازد.
1
اگر کسی برای جفنگ، مثال مشخص بجوید، همین تفسیر شیون نوری، کاندید نمونه واری است.
چون او به جای تحلیل حداقل عینی و تحت اللفظی شعر به خیال پردازی مبادرت می ورزد و به تخریب وجهه شاعر می پردازد.
ما برای رفع تردید در جفنگیت نظر شیون نوری به تجزیه و تحلیل این بند واپسین شعر خطر می کنیم:
۲
های، ای انسان
محمد زهری انسان نوعی را مورد خطاب قرار می دهد.
چرا و به چه دلیل؟
دلیل مورد خطاب قرار دادن کسی، از سوی شاعر، معرفی او به خود او ست.
این به نیت بر طرف کردن غفلت انسان از ماهیت خویشتن صورت می گیرد.
این به معنی نوعی هشدار و بیدار باش است.
چرا و به چه دلیل؟
دلیل مورد خطاب قرار دادن کسی، از سوی شاعر، معرفی او به خود او ست.
این به نیت بر طرف کردن غفلت انسان از ماهیت خویشتن صورت می گیرد.
این به معنی نوعی هشدار و بیدار باش است.
۳
ای شکوه روشن فرزانگی، با تو
انسان در قاموس محمد زهری موجودی خردمند (فرزانه) است و به دلیل خردگرایی و خردمندی، شکوهمند است.
می توان گفت که معیار تمیز انسان از جانور و جماد در قاموس محمد زهری، شکوه روشن فرزانگی، یعنی خرد اندیشینده است.
با همین جمله کوتاه سنگر ایده ئولوژیکی شاعر مشخص و تعیین می شود.
محمد زهری همسنگر بی چون و چرای فردوسی است.
برای فردوسی هم خرد، معیار معیارها ست.
برای فردوسی خرد حتی مهم تر و تعیین کننده تر از داد است.
می توان گفت که معیار تمیز انسان از جانور و جماد در قاموس محمد زهری، شکوه روشن فرزانگی، یعنی خرد اندیشینده است.
با همین جمله کوتاه سنگر ایده ئولوژیکی شاعر مشخص و تعیین می شود.
محمد زهری همسنگر بی چون و چرای فردوسی است.
برای فردوسی هم خرد، معیار معیارها ست.
برای فردوسی خرد حتی مهم تر و تعیین کننده تر از داد است.
۴
ای شکوه روشن فرزانگی، با تو
ای شکوه روشن فرزانگی، با تو
خرد برای فلاسفه عصر جدید هم معیار معیارها ست.
خرد برای کانت و دیگر فلاسفه بورژوائی انقلابی آغازین، قاضی القضات رشوه ستیز رشوه نگیر است.
در قاموس فلاسفه و علما و فضلای روشنگری، همه چیز ـ حتی خدا چه رسد به جزم های کلیسا و مذهب ـ برای اثبات حقانیت خود باید از محکمه خرد، سربلند بیرون آید.
در غیر اینصورت مردود خواهد بود.
۵
خرد همیشه همره و همدم و همنفس خودمختاری و دیالک تیک است.
خرد مخالف سرسخت و آشتی ناپذیر بندگی، وابستگی و نابرابری است.
به همین دلیل، پرچم رزم رهائی بخش ضد فئودالی به خرد مزین گشته است که در شعار برنامه ای کلاسیک انقلابات بورژوایی ـ آزادی، برابری و برادری (خواهری) ـ تبیین می یابد.
معیار تمیز سنگر ایده ئولوژیکی فردوسی از سنگر ایده ئولوژیکی سعدی و بویژه حافظ نیز خرد است.
حافظ خصم آشتی ناپذیر خرد، خودمختاری و برابری است.
کسب و کار حافظ «به آتش می و میخانه کشیدن خانه خرد» است.
محمد زهری فرازانگی فراموش گشته را به یاد انسان نوعی می آورد.
۶
لذت با ماه، همپیمانگی با تو
اکنون ثمره عملی فرزانگی انسان نوعی نشان داده می شود:
همپیمانگی با ماه.
پرواز موفقیت آمیز انسان زمینی به کرات آسمانی.
انباشت تجربه و پیشرفت علم و فن.
محمد زهری این موفقیت بشری را لذت بخش تصور و تصویر می کند.
او بدین طریق، دیالک تیک ریاضت و لذت را به شکل دیالک تیک کسب فرزانگی و همپیمانگی با ماه بسط و تعمیم می دهد.
۷
ابر، با تو
باد، با تو
تندر فریاد، با تو،
تندر فریاد، با تو،
محمد زهری اکنون طبیعت اول را در هیئت عناصر طبیعی با طبیعت دوم (انسان، جامعه بشری) موافق و هماآوا تصور و تصویر می کند.
او بدین طریق از روند موفقیت آمیز اهلی سازی نسبی طبیعت پرده بر می دارد.
۸
رود را با رود پیوستی
با مصب تازه، شط کهنه را پیوند بستی
کوه را با جادوی قدرت، چو مومی نرم کردی
قطب را، چون استوا، از برق آتش گرم کردی،
با مصب تازه، شط کهنه را پیوند بستی
کوه را با جادوی قدرت، چو مومی نرم کردی
قطب را، چون استوا، از برق آتش گرم کردی،
شاعر اکنون از موفقیت عملی دیگر همنوعان خویش پرده برمی دارد که ثمرات دیگر کسب فرزانگی (علم و فن و خرد) اند:
الف
پیوستن رودها به یکدیگر و تشکیل شط ها
پیوستن رودها به یکدیگر و تشکیل شط ها
او بدین طریق دیالک تیک جزء و کل را به شکل دیالک تیک رود و شط بسط و تعمیم می دهد.
ب
پیوستن مصب تازه با شط کهنه
پیوستن مصب تازه با شط کهنه
شاعر اکنون از سویی دیالک تیک جزء و کل را به شکل دیالک تیک شط و دریا و از سوی دیگر دیالک تیک نو و کهنه را به شکل دیالک تیک مصب و شط بسط و تعمیم می دهد.
ت
موم نرم کردن کوه سخت ببرکت قدرت.
موم نرم کردن کوه سخت ببرکت قدرت.
شاعر از غلبه دیگر انسان بر طبیعت پرده برمی دارد:
یکی دیگر از ثمرات توسعه علمی و فنی و تجربی انسان نوعی، نرم کردن کوه سخت است.
شاعر در واژه ی «قدرت»، همه دستاوردهای عملی و فکری و فرهنگی و علمی و فنی بشریت را می گنجاند و از اعجاز آن پرده برمی دارد.
پ
گرم سازی قطب سرد و یخبندان با برق آتش
گرم سازی قطب سرد و یخبندان با برق آتش
این یکی دیگر از فرم های غلبه نسبی انسان بر طبیعت است:
از بین بردن نسبی تفاوت و تضاد موجود میان قطب سرد و استوای گرم
این به معنی آشنایی عمیق انسان با قوانین و قانونمندی های عینی هستی است.
چون پیش شرط تغییر طبیعت، وقوف به قوانین و قانونمندی های حاکم بر آن است.
۹
این اما هنوز چیزی نیست.
چون توسعه سریع، فخرانگیز و حیرت انگیز نیروهای مولده را حتی نا بیناترین و فاناتیک ترین افراد ادراک و احساس می کنند و به معراج بنی آدم به کاینات ایمان می آورند.
مهم تر نکته دیگری است که محمد زهری در ادامه و تکمیل این توسعه آرزو و و طلب می کند:
۱۰
کاش، دل را نرم می کردی،
تا نجوشد اینهمه سرچشمه ی بیداد.
کاش، خون را گرم می کردی،
تا در آمیزد سرود مهر با فریاد.
کاش، انسان، دوست انسان بود
کاش انسان بود.
تا نجوشد اینهمه سرچشمه ی بیداد.
کاش، خون را گرم می کردی،
تا در آمیزد سرود مهر با فریاد.
کاش، انسان، دوست انسان بود
کاش انسان بود.
توسعه نیروهای مولده برای شاعر توده مولد و زحمتکش، اگرچه امیدبخش، فخرانگیز و زیبا ست، ولی به تنهایی کافی نیست.
تا انسان دوست انسان باشد و عصر هومانیسم آغاز شود.
این اما به چه معنی است؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر