۱۳۹۴ فروردین ۲۱, جمعه

داخلی ـ خارجی (درونی ـ برونی) (1)


پروفسور گونتر کروبر
پروفسور کامیلا وارنکه
برگردان شین میم شین

·        داخلی و خارجی (درونی و برونی)  به خواص متضاد هر چیز و یا هر سیستم مادی و یا فکری (ایده ای) اطلاق می شود که در وحدت دیالک تیکی شان، نشاندهنده ماهیت و پدیده (باطن و ظاهر، بود و نمود) آن چیز و  ساختار و طرز رفتار آن سیستم اند.

·        از آنجا که مفاهیم «داخلی» و «خارجی» به دو معنی مختلف ـ هرچند هم مرتبط به هم ـ  مطرح می شوند، رابطه آندو نیز باید از دو نقطه نظر تعیین شود:

الف
·        چون داخلی به هر آنچه که سیستمخودی است و خارجی به هر آنچه که سیستمبیگانه است، اطلاق می شود، پس تفاوتگذاری میان داخلی و خارجی با تفاوتگذاری سیستمتئوریکی میان سیستم و محیط (محیط زیست و محیط پیرامون) آن مطابقت پیدا می کند.

·        مراجعه کنید به محیط زیست، محیط پیرامون، سیستمتئوری در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

1
·        داخلی و خارجی به این معنا تعین های (دترمینیته های)  نسبی محسوب می شوند.
·        زیرا خارجی نه بطور مطلق، بلکه همواره در رابطه با سیستم معینی می تواند تعریف شود.

2
·        مثلا نیروهای مولده ی هر جامعه در رابطه با سیستم شیوه تولید آن جامعه به شرایط داخلی هستی اجتماعی انسانی تعلق پیدا می کند.

3
·        نیروهای مولده اما در رابطه با مناسبات تولیدی، فاکتورهای خارجی محسوب می شوند، زیرا آنها بمثابه سیستم در مقابل مناسبات تولیدی قرار می گیرند. 

·        مراجعه کنید به شیوه تولید، نیروهای مولده، مناسبات تولیدی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
4
·        نسبیت داخلی و خارجی بدان معنی است که خارجی در سیستم های نظام بالاتر به داخلی تبدیل می شود و داخلیِ متعلق به سیستم نظام بالاتر در سیستم نظام پایین تر به خارجی مبدل می گردد.

5
·        این حکم که داخلی و خارجی تعین های نسبی اند، بدان معنی نیست که داخلی و یا خارجی بودن چیزی به سوبژکتیویته (ذهنیت)  افراد واگذار می شود تا بطور دلبخواهی تعیین کنند که چه چیزی سیستم و چه چیزی محیط پیرامون آن را تشکیل می دهد.

6
·        مرزبندی میان داخلی و خارجی، یعنی میان سیستم و محیط پیرامون آن همواره وابسته به واقعیات امور اوبژکتیف (عینی)  است و در تحلیل نهائی همواره بطور اوبژکتیف (عینی)  تعیین می شود.

7
·        مفاهیم «داخلی» و «خارجی» اغلب در رابطه با مفاهیم و مقولات فلسفی و برای مرزبندی دقیقتر آنها مورد استفاده قرار می گیرند.

8
·        مثلا طبقه تضادها، علل، شرایط و امثالهم به تضادها، علل و شروط داخلی و خارجی طبقه بندی می شوند، تا نشان داده شود که برای تحول و توسعه چیزها و یا سیستم ها داخلی و خارجی ارزش یکسان ندارند.

·        مراجعه کنید به تضاد، علت، شرط در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

9
·        درجه سازمانی سیستم هرچه بالاتر باشد، به همان اندازه هم تضادها، علل و شرایط داخلی برای ساخت آن تعیین کننده خواهند بود.

10

·        تضادها، علل و شرایط داخلی تعیین کننده ی ماهیت سیستم، کیفیت سیستم اند، در حالیکه تضادها، علل و شرایط خارجی تنها در زمینه تغییر چند و چون ساخت آن تأثیر ضمنی اعمال می کنند.

11
·        مثلا پیدایش علم در یونان باستان در وهله اول مشروط به توسعه تولید کالائی بوده است و نه آن سان که تاریخ نگاری آن زمان تصور می کرد، ناشی از شرایط جغرافیائی.

12
·        مقدم بودن داخلی نسبت به خارجی را اما نباید مطلق کرد.

13
·        از آنجا که سیستم ها (حتی سیستم های بسیار سازمان یافته)  در مقابل اختلالات وارده از محیط زیست، تنها حاوی یک عرصه ثبات نسبی اند، بر اثر تأثیرات خارجی (اگر اختلالات وارده از حد معین برای سیستم عدول کنند) کیفیت درونی سیستم دستخوش تغییر خواهد شد.

14
·        هیچ تغییر کیفی و هیچ توسعه ی چیزی نمی تواند مستقل از «خارجی» صورت گیرد.

15
·        اما علیرغم آن، داخلی، یعنی سازمان سیستم نسبت به خارجی نقش غالب و مسلط به عهده دارد.

16
·        زیرا علل خارجی برای اینکه بتوانند مؤثر واقع شوند، باید به روندهای سیستمخودی مبدل شوند.

17
·        تنها زمانی می توان از مقدم بودن خارجی نسبت به داخلی سخن گفت که افزایش سازمان سیستم از هرنوع، نتواند خارجی را تحت تأثیر قرار دهد و سیستم بدنبال آن به مرحله سازمانی نازلتر سقوط کند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر