۱۳۹۳ اسفند ۲۴, یکشنبه

هماندیشی با سیاوش کسرائی (۵)


ویرایش و تحلیلی از
میم حا نجار

سیاوش
جزوه ی منتشره از طرف شما
دشنام داده است،
 انگ و تهمت زده است
و به طور پنهان و آشکار
کسانی را تهدید کرده است
و حتی برای دشنام ها و تهمت های بعدی 
مقدمه چینی به عمل آورده، جا باز کرده است
و به این ترتیب مسائلی به مسائل درونحزبی افزوده است.


این نامه سیاوش نه تحلیل عینی و علمی از شرایط است، نه حتی مبتنی بر تحلیل روشنی از شرایط بطور کلی است و نه مختص و منحصر به حزب توده است.
اگر کسی دعواهای درونی آوانتوریسم چپ و راست (فدائی و مجاهد و مائوئیست و غیره) را بخواند، به تشابهات اساسی میان همه آنها برمی خورد.

۱

این تشبثات عمدتا علل طبقاتی دارند.
ولی وجه مشترک بارز همه آنها فقر فلسفه (خرد) است.
احزاب و سازمان ها و گروه های راست و چپ وطنی غیر از توان تفکر مفهومی کم و کسری ندارند.
دلیل شور و شوق و هیاهو و هارت و پورت در مطبوعات شان نیز  همین است.
جای خالی تئوری علمی را شعر و شور و شوق و خاطره و یاد و عکس و اشک و آه و  احساس و عاطفه و هارت و پورت پر می کند.

۲
سیاوش اگر در سال ۱۳۵۸ هم مسئولیت سر و سامان دادن به حزب توده را به عهده می گرفت، به همین بحران می افتاد که افتاده است.
چون پیش شرط کسب لیاقت پیشاهنگ و تشکل پیشاهنگ، شناخت و شعور است.
برای تشکیل هر هسته و دسته و گروه و سازمان و حزب  هر طبقه اجتماعی، قبل از هر چیز باید به وحدت نظری و یا تئوریکی رسید.
بدون وحدت نظری اصیل و واقعی هرگز نمی توان به وحدت عمل دست یافت.

۳

اگر سیاوش به آثار جوانشیر نظر افکنده بود، به وضع وخیم حزب توده پی برده بود.
جوانشیر در مقالات خود، به کیفیت نازل اعضای حزب اعتراف می کند.
ولی به سبب فقر فلسفه قادر به ارائه راه حل نیست.
به همین دلیل مسئله را ماستمالی می کند.
نتیجه حاصله این می شود که همین است که است و باید با همین حزب تق و لق کار کرد.

۴
 جزوه ی منتشره از طرف شما
دشنام داده است،
 انگ و تهمت زده است
و به طور پنهان و آشکار
کسانی را تهدید کرده است
و حتی برای دشنام ها و تهمت های بعدی 
مقدمه چینی به عمل آورده، جا باز کرده است
و به این ترتیب مسائلی به مسائل درونحزبی افزوده است.

همه این تشبثات حاکی از فقر فلسفه (خرد) است.
حاکی از فقر فلسفه در پیشاهنگ است و به همین دلیل فاجعه است.

به قول فرانسیسکوگویا، «نتیجه ی خواب خرد، زایش و پیدایش هیولا ست.» (نقل به مضمون)

سیاوش که جای خود دارد، حتی رستم دستان هم نمی تواند با خر پیمان دوستی دو ساعته ببندد، چه رسد به رسیدن به وحدت نظر، تدوین برنامه و وحدت عمل در درازمدت.

خر اصلا نمی داند که رابطه چیست.
خر اصلا و ابدا نمی داند جهان بینی چیست.
تفکر مفهومی چیست.
استدلال علمی و منطقی ـ معرفتی ـ نظری چیست.

۵

سیاوش به هنگام نگارش این نامه بیشتر از این و آن، با خویشتن خویش درگیر بوده است.
سیاوش شخصا دچار بحران روحی و فکری و روانی بوده است.

شاید واپسین شاهکار سیاوش تحت عنوان «مهره سرخ» بیانگر استه تیکی ـ هنری ـ پسیکولوژیکی همین بحران بوده است.
ما این اثر گرانبهای حکیمشاعر توده را ویرایش، تحلیل و منتشر کرده ایم.

اگر اکنون پس از آشنائی با محتوای این نامه تحلیل می کردیم، به احتمال قوی مسائل مطروحه در این  اثر را بهتر و ژرفتر درک می کردیم.

۶

حزب توده برای سیاوش به همان اندازه عزیز بوده است که سهراب برای رستم.
تراژدی مهره سرخ بیشک بازتولید و باز روایت دیگری از تراژدی سهراب و رستم بوده است.
اندوه شاعر ارگانیک توده در مرگ حزب توده قابل مقایسه با اندوه رستم در مرگ سهراب بوده است.

سؤال ولی این است که چرا سیاوش پس از گذشتن آب ها از آسیاب ها به مسئله پی برده است؟

۷
سیاوش در این زمینه تنها نبوده است.
امثال انگشت شمار سیاوش نیز دچار همین توهم اوپتیمیستی (خودبینی) بوده اند.

دلیل اول این توهم را باید در شرایط مبتنی بر استبداد، اختناق و سرکوب دانست.
تحت شرایط تعقیب و تهدید و ترور، هر اشاره چشمی در آئینه ی خیال آدمیان، حاوی و حامل کتابی سخن و اندیشه جلوه می کند.
هر سکوتی چنان بنظر می رسد که انگار «سرشار از ناگفته ها ست.»
 
ببرکت همین اختناق است که هر ابلهی، علامه ای جلوه گر می شود و هر نیهلیست زمینگیری منجی موعودی.

۸

دلیل دیگر این توهم اوپتیمیستی سیاوش و امثال انگشت شمار او، تفاوت توسعه فکری ـ فلسفی عظیم سیاوش با بقیه مدعیان است.
تفاوت سیاوش با بقیه مدعیان به تفاوت کوه با کاه ماننده است.

کیانوری اقرار می کرد که بیش از ۲۰۰ واژه در کله و چنته ندارد.
چنین ذلتی برای حزب توده نه فقر مفهومی، بلکه بی همه چیزی مفهومی است.
پاوپریسم مفهومی است.

۹

سیاوش چه بسا قیاس به نفس کرده است.
او به عنوان مثال، بندی از شعر آرش کمانگیر را برای جمعی از دانشجویان خوانده است و دیده است که همه یکدست ابیاتی از همان حماسه را تکرار می کنند.
امر به سیاوش مشتبه شده است.
اصلا از خود نپرسیده است که آیا کسی در این میان محتوای نظری شعر که سهل نیست، معنی تحت اللفظی همان بند شعر را دانسته است و یا نه.

۱۰

نفرین بر مرگ.
اگر سیاوش چند سال دیگر زنده می ماند، ببرکت فیسکده متوجه می شد که سطح توسعه فکری افراد به چه میزان، نازل است.
آنگاه به جای احیای حزب توده به آموزش مقدمات تفکر می پرداخت.

چون پیش شرط تعمیر هر چیز، شناخت پیشاپیش آن چیز است.
چه رسد به پیش شرط تغییر آن چیز.
چه رسد به پیش شرط تشکیل و تولید و کشف و اختراع هر چیز.

درد بی درمانی که سیاوش را مستأصل می کند، پی بردن دیرهنگام به همین حقیقت امر مهیب است.

ادامه دارد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر