زهری از زبان زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون
محمد زهری
نسل تازه حرف تازه دارد.
در جستجوی قالب های تازه و زبان تازه است.
اما این زبان تازه ، زبان محدودی است که حوزه ی عملش وسیع نیست
و آن را جز خود (شاعر) و عده ی معدودی در نمی یابند.
نه مصراع های آنها - که گاه سخت درخشان است - معنی روشنی را تلقین می کند
و نه مجموعا شعرشان حالتی را در انسان بر می انگیزد.
و من تمام این عوارض را بر جوانی آن ها حمل می کنم که عجولند و روی کارشان وقت صرف نمی کنند.
زیرا آنکه می تواند مصراع درخشانی در یک شعر بلند داشته باشد، می تواند همه ی مصراع های شعر خود را درخشان کند و مجموع آن، اندیشه و احساسی عالی القا کند.
شعر آینده ی فارسی متعلق به آنان است.
۱
اما این زبان تازه ، زبان محدودی است که حوزه ی عملش وسیع نیست
و آن را جز خود (شاعر) و عده ی معدودی در نمی یابند.
و آن را جز خود (شاعر) و عده ی معدودی در نمی یابند.
ولی دلیل و یا دلایل این گزینش منفی زبان (تکلم، تبیین) چیست؟
محمد زهری نیز همین سؤال را طرح می کند و ضمنا پدان جواب می دهد:
۲
و من تمام این عوارض را بر جوانی آن ها حمل می کنم که عجولند و روی کارشان وقت صرف نمی کنند.
ایرادی که به حکیم توده می توان گرفت، این است که به این پرسش تعیین کننده، پاسخی سطحی، سرسری و شتابزده می دهد و می گذرد.
پاسخ او نه پاسح مبتنی بر تحلیل طبقاتی ـ عینی، بلکه پاسخی سوبژکتیویستی و به عبارت دقیقتر پسیکولوژیستی است.
جوانی و عجله.
همین و بس.
۳
او پاسدارهای هنوز ریش و سبیل در نیاورده بظاهر معصوم و مظلوم را می بیند و داوری اش را بر همین ظواهر استوار می سازد و طبقه کت و کلفت همیشه تپنده در آنسوی این ظواهر را نادیده می گیرد.
بدتر از فقر فلسفه، فقری وجود ندارد.
فقر فلسفه بدترین بلاها را بر سر آدمیان آوار می کند.
۴
محمد زهری هم چون خشت اول را کج نهاده و از نسل جوان شروع به حرکت کرده، دچار این مشکل شده است.
محمد زهری در غیر این صورت می توانست ببیند که این رسم و روال فقط محدود و منحصر به نسل جوان نیست.
این اریستوکراتیزاسیون طرز تبیین حتی منحصر و محدود به عصر حاضر نیست.
این جریان بسان خط سرخی همه فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی طبقاتی را درنوردیده است.
۵
اما این زبان تازه ، زبان محدودی است که حوزه ی عملش وسیع نیست
و آن را جز خود (شاعر) و عده ی معدودی در نمی یابند.
و آن را جز خود (شاعر) و عده ی معدودی در نمی یابند.
بهتر است به عقب، به فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی برده داری برگردیم و به زادگاه زبان اشرافی ـ اعیانی (زبان نجبا) برسیم.
آنجا که اکثریت قریب به اتفاق توده برده و وابسته است و در بهترین حالت، ابزار سخنگو ست.
یعنی چیزی در حد گاو و گاوآهن است.
گاو و گاوآهن هم شعر نمی خواند و نمی شنود و نمی سراید.
درست به همین دلیل، امتیازات مادی و معنوی فقط شامل حال نجبا (اشرافیت برده دار) می شود.
زبان نیز به مثابه فرم تبین، خواه و ناخواه به قول حکیم توده، «زبان محدودی می شود که حوزه ی عملش وسیع نیست و آن را جز خود (شاعر) و عده ی معدودی در نمی یابند.»
منظور از عده ای معدود همان اقلیت متعلق به طبقه حاکمه است.
همان نجبای برده دار است.
۶
اما این زبان تازه ، زبان محدودی است که حوزه ی عملش وسیع نیست
و آن را جز خود (شاعر) و عده ی معدودی در نمی یابند.
و آن را جز خود (شاعر) و عده ی معدودی در نمی یابند.
جامعه برده داری با جوامع طبقاتی دیگر جایگزین می شود و غل و زنجیر بر گرده و دست و پای توده رفته رفته سست تر و سبکتر می گردد، ولی زبان (تکلم، تجسم و تبیین) خصلت طبقاتی خود را جبرا حفظ می کند.
بدین طریق، دربهترین حالت، در مقابل فلسفه، فکر و هنر طبقه حاکمه، فلسفه، فکر و هنر توده ای قد برمی افرازد و نتیجتا در مقابل زبان محدود و مختص خواص طبقه حاکمه، زبان آزاد و نامحدود و بی شیله ـ پیله توده قرار می گیرد.
آنچه شاعر توده کشف و نقد می کند، تداوم همین زبان محدود اقلیت ممتاز است که مدرن (تازه) جا زده می شود تا با این ترفند، مد روز شود و هژمونی کسب کند.
۷
و من تمام این عوارض را بر جوانی آن ها حمل می کنم که عجولند و روی کارشان وقت صرف نمی کنند.
این پدیده نه پدیده تازه و نوبری است و نه ربط تعیین کننده ای به نسل جوان دارد.
این پدیده، پدیده ای از سرتاپا طبقاتی است.
و گرنه خود محمد زهری و سیاوش کسرائی نیز جوان بوده اند.
سیاوش کسرائی به هنگام سرایش منظومه آرش هنوز به سی سالگی نرسیده و محمد زهری به هنگام سرایش شعر «به فردا» نیز به همین سان.
ضمنا در همین زمان شعرای مسنی از قبیل شاملو و غیره نیز وجود داشته اند که «زبان محدودی داشته اند که حوزه ی عملش وسیع نبوده و آن را جز خود (شاعر) و عده ی معدودی در نمی یافتند.»
۸
دلیل اصلی این فرم تبیین، تجسم و امروزه حتی تحریر، به تعویق افتادن حاکمیت ارتجاعی طبقه حاکمه است.
این طبقه حاکمه که آمیزه ای تهوع آور از طبقات اجتماعی واپسین است، می بایستی صد کفن تاکنون پوسانده باشد.
ولی با کشتار صدها میلیونی و با تخریب بی مهابای محیط زیست و ثمره زحمت ارزشمند توده زحمت، به سلطه نکبت بار و نامعاصر خود ادامه داده است.
به همین دلیل، زبانش «زبان محدودی است که حوزه ی عملش وسیع نیست و آن را جز خود (شاعر) و عده ی معدودی در نمی یابند.»
این طبقه حاکمه نکبت، نه آینده دارد و نه ایده و آرمان.
به همین دلیل الکن است.
به همین دلیل نه در کله اندیشه و نه در چنته کلمه و جمله دارد.
تعداد کلمات اعضای ارگانیک این طبقه به تعداد حفره های اندام شان است.
۹
شاملو زیر رگبار سؤالات پزشک خصوصی اش، اقرار می کند که خودش هم معنی لاطائلاتش را نمی داند و او را به دنبال نخود سیاهی به نام پاشائی می فرستد که هنرش کشف من ـ زور شاعر از جفنگیات خاص خویش است.
سؤال ولی این است که چرا محمد زهری دلیل گزینش این زبان را در پسیکولوژی نسل جوان می داند و نه در پایگاه طبقاتی شعرا و نه در هژمونی ایده ئولوژیکی اقلیت حاکم ارتجاعی و انگل؟
۹
و من تمام این عوارض را بر جوانی آن ها حمل می کنم که عجولند و روی کارشان وقت صرف نمی کنند.
زیرا آنکه می تواند مصراع درخشانی در یک شعر بلند داشته باشد، می تواند همه ی مصراع های شعر خود را درخشان کند
زیرا آنکه می تواند مصراع درخشانی در یک شعر بلند داشته باشد، می تواند همه ی مصراع های شعر خود را درخشان کند
این دلیل حکیم توده است.
بزعم او کسی که یک بیت درخشان بسراید قادر به سرایش یک غزل و یا یک دیوان درخشان است.
۱۰
دریغ که محمد زهری دار باقی را زودتر از موعد معمول ترک گفته است.
و گرنه امروز می توانست در فیسکده ببیند که یک میلیون ایرانی هم قادر به سر هم بندی بیتی درخشان و یا حتی شعری درخشانند، بی آنکه معنی شعر را فهمیده باشند.
۱۱
ایراد اساسی محمد زهری در این فراز از مصاحبه توقف بیهوده در عناصر فرمال و صوری و ساختاری شعر است.
به همین دلیل محتوا و معنای شعر نسل پیر و جوان در حاشیه می ماند.
این ایراد بزرگ پدران ما ست که به معنا (فردوسی) کم بها داده اند.
و گرنه می بایستی هنر طبقه حاکمه ـ چه در حکومت و چه در اوپوزیسیون ـ به چالش ماتریالیستی ـ دیالک تیکی کشیده شود و جلوی گمراهی توده و سقوط به قلاب فوندامنتالیسم و فئودالیسم و امپریالیسم گرفته شود.
ادامه دارد.
ویرایش:
پاسخحذفو ضمنا بدان جواب می دهد: