(۱۹. ۶. ۱۳۶۸)
سرچشمه:
صفحه فیسبوک محمد قهرمان
خون دختر رز ریخت کاش می توانستم
از برای خونخواهی در پی عسس افتم
سرچشمه:
صفحه فیسبوک محمد قهرمان
خون دختر رز ریخت کاش می توانستم
از برای خونخواهی در پی عسس افتم
خون دختر تاک ریخته شد.
ایکاش می توانستم برای انتقام خون او دنبال پاسبان بیفتم.
کسی که کورکورانه به دنبال کاروان افتاده بود و در هراس از پا در افتادن بود، ضمنا عقب عقب می رفت، پریشان بود، ولی جنون لازم برای افتادن به پای این و آن را نداشت، کسی که آمیزه ای از آب و آتش بود و ضمنا شاخه سنگین از بار و قابل دسترسی برای همه بود، اکنون در حسرت افتادن به دنبال پاسبان برای انتقام از خون ریخته شده دختر تاک (شراب شدن انگور) بسر می برد.
سر کنم به خاموشی همچو بلبل تصویر
نغمه نشنوی از من گر که در قفس افتم
نغمه نشنوی از من گر که در قفس افتم
معنی تحت اللفظی:
بسان تصویر بلبلی خاموش می مانم.
اگر به قفس افتم، نغمه نخواهم خواند.
شاخه خمیده از فرط بارمندی اکنون چیزی در حد تصویری از پرنده الکن و لالی است.
حتی اگر در قفس بیندازند، نغمه نخواهد خواند.
پس دسترس بودن برای هر کسی جهت چیدن و خوردن چه می شود؟
در دلم گره مانده است آرزوی بوسی چند
چون لب تو را بینم مست از این هوس افتم
در هوای تو چون نی، پر ز ناله ام، ای کاش
دم برآورم با تو، بی تو از نفس افتم
چون لب تو را بینم مست از این هوس افتم
در هوای تو چون نی، پر ز ناله ام، ای کاش
دم برآورم با تو، بی تو از نفس افتم
معنی تحت اللفظی:
دلم سرشار از آرزوی گرفتن چند بوسه است و با مشاهده لب تو هوس بوسیدن بسرم می زند و مست می افتم.
بسان نی در هوای تو لبریز از ناله ام.
ایکاش با تو نفس بکشم و بی تو از نفس بیفتم.
در کشور عه هورا و عاشورا ظاهرا همه ی راه ها و کوره راه ها به روم ختم می شوند.
یعنی همه چیز و همه کس آب به آسیاب همیشه گردان نفس اماره می ریزند.
فرمانروای اصلی در کشور عه هورا نه این و آن، بلکه شخص شخیص غریزه جنسی است.
نیت همه از همه هارت و پورت ها و منم منم ها و شعارها و شعرها سرهم بندی کردن نردبامی برای صعود به بام عیاشی است.
غزلی که بظاهر یعنی بلحاظ فرم، کمترین نقص و عیبی ندارد، بلحاظ مضمون و محتوا تلنباری از تناقضات رنگارنگ است.
کسی که لال و الکن بسان تصویر بلبلی بوده، در حسرت عیاشی افراطی تا حد مرگ بسر می برد.
حوایج غریزی در کشور عاشورا چنان سرکوب شده اند و سرکوب می شوند که عقده های جنسی غول آسا سربرمی دارند و بر همه ذرات جهنم جامعه فرمان می رانند.
شاید با بررسی ژرف همین جهنم بود که حریفی می گفت:
کسی فدائی و مجاهد خلق و لیملام و غیره نیست.
همه از دم فدائی اجنه جنسی خویش اند.
چریکیسم و مجاهدیسم و آخوندیسم و غیره در تحلیل نهائی پلی بوئیسم است و بس.
با وجود لشکری از شعرای پریشان اندیش پریشان ساز اگر لشکر چنگیز و تیمور و شاه و شیخ هم نباشند، هر سامانی بی سامان و هر آبادی ئی ویرانه می گردد.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر