۱۳۹۳ اسفند ۱۳, چهارشنبه

سیری در شعری از فروغ فرخ زاد (۱)


سرچشمه:
صفحه فیسبوک قاسم حلاجیان

تحلیلی از میم حا نجار

پدﺭﻡ می گفت: 
«ﺯﻥ ﺑﺎﻳﺪ ﮔﻴﺴﻮﺍﻧﺶ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺩﺭﺷﺖ ﺑﺎﺷﺪ.»

ﻣﺎﺩﺭﻡ، ﻫﺮﮔﺰ ﻣﻮﻯ ﺑﻠﻨﺪ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺩﻟﺨﻮﺍﻩ ﭘﺪﺭﻡ ﻧﺒﻮﺩ .

ﻣﺎﺩﺭﻡ می گفت:
«ﺯﻳﺒﺎﻳﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺮﺩ ﻧﻴﺴﺖ.
ﻣﺮﺩ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺳت هاﻳﺶ ﺯﻣﺨﺖ 
ﻭ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﻳﺶ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ.»

ﭘﺪﺭﻡ ﺯﻳﺒﺎ ﻭ ﺟﺬﺍﺏ ﺑﻮﺩ.
ﻧﻪ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺯﻣﺨﺘﻰ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻧﻪ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﻯ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺧﻮﺭﺩﻩ.

ﻭﻟﻰ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﮕﻔﺘﻨﺪ،
ﻛﻪ ﺯﻥ ﺑﺎﻳﺪ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺷﺪ،
ﻭ ﻣﺮﺩ ﻻﻳﻖ.
ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﻛﺮﺩﻧﺪ.

ﻣﻦ ﺳﺎل ها ﺟﻨﮕﻴﺪﻡ
ﺗﺎ ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ
ﻛﻪ ﺑﻰ ﻋﺸﻖ،
ﻧﻪ ﮔﻴﺴﻮﺍﻥ ﺑﻠﻨﺪﻡ ﺯﻳﺒﺎﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺳﻴﺎﻫﻢ.

ﻭ ﻧﻪ ﻣﺮﺩﻯ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺯﻣﺨﺖ ﻭ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﻯ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺳﻮﺧﺘﻪ،
ﺧﻮﺷﺒﺨتی ام  ﺭﺍ ﺗﻀﻤﻴﻦ می کند.
ﻓﺮﻭﻍ ﻓﺮﺧﺰﺍﺩ
 

پایان



فروغ فرخزاد آدمی را به یاد کم سن و سال ترین و در عین حال، بزرگ ترین حکیم قرون وسطی در دیار آتش ها می اندازد:
شیخ شبستر (۶۸۷ ـ ۷۲۰ ه. ق.) ـ مؤلف «گلشن راز» ـ  نیز به روایتی حکیمشاعری کم و سن و سال بوده است.

ما ابیاتی از میراث فلسفی ـ عرفانی او را مورد تأمل قرار داده ایم و تحت عنوان «جهان بینی شیخ شبستر» منتشر کرده ایم.

فروغ نیز شاعری فیلسوف و یا فیلسوفی شاعر بوده است.
تجزیه و تحلیل میراث فروغ برای تعیین جایگاه فکری و فلسفی او ضرورت دارد.
ما بخشی از اشعار فروغ را نیز مورد تجزیه و تحلیل قرار داده ایم و منتشر شده است و باید ادامه یابد.

فروغ علیرغم سن و سال اندک، متفکری تمام عیار است.
اشعار فروغ همه از دم به اندیشه اصیل و ژرف سرشته اند.
فروغ اغلب دست به ریشه می برد.

او در خطه منفرد و خاص درجا نمی زند، بلکه از عالم عام  آغاز به حرکت می کند.
به همین دلیل در آثار فروغ به مفاهیم عشق و نفرت، مرگ و زندگی، خدا و ابلیس و امثالهم که مفاهیم عام و انتزاعی اند، بکرات برخورد می کنیم.

۱
پدﺭﻡ می گفت: 
«ﺯﻥ ﺑﺎﻳﺪ ﮔﻴﺴﻮﺍﻧﺶ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺩﺭﺷﺖ ﺑﺎﺷﺪ.»

ﻣﺎﺩﺭﻡ، ﻫﺮﮔﺰ ﻣﻮﻯ ﺑﻠﻨﺪ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺩﻟﺨﻮﺍﻩ ﭘﺪﺭﻡ ﻧﺒﻮﺩ .

فروغ در این بند از شعرش از تناقض و تضادی پرده برمی دارد:
پدر فروغ، عملا نه با زن ایدئال خود، بلکه با زن رئالی ازدواج کرده است.

۲
کشف این تناقض و تضاد در جامعه فروغ، خود هنر بزرگی است.
هموطنان فروغ همچنان و هنوز در سطح چیزها و پدیده ها پرسه می زنند.
اکثریت قریب به اتفاق آنها اسیر ظاهر چیزها و پدیده ها هستند و اصلا قادر به نفوذ در ذات چیزها و پدیده ها نیستند.

۳

ﻣﺎﺩﺭﻡ می گفت:
«ﺯﻳﺒﺎﻳﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺮﺩ ﻧﻴﺴﺖ.
ﻣﺮﺩ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺳت هاﻳﺶ ﺯﻣﺨﺖ 
ﻭ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﻳﺶ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ.»

ﭘﺪﺭﻡ ﺯﻳﺒﺎ ﻭ ﺟﺬﺍﺏ ﺑﻮﺩ.
ﻧﻪ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺯﻣﺨﺘﻰ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻧﻪ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﻯ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺧﻮﺭﺩﻩ.


فروغ ضمنا از تناقض و تضاد دیگری پرده برمی دارد:
مادر فروغ هم نه با مرد ایدئال خود، بلکه با مرد رئالی ازدواج کرده است.

۴
خواننده و شنونده این شعر فروغ، اکنون متوجه می شود که نه با تناقض و تضاد منفرد و خاصی، بلکه با تناقض و تضاد عامی مواجه است.
اگر نظر و عمل زندگی اطرافیان خود را نیز در نظر گیرد به عامیت این تناقض و تضاد ایمان می آورد.
چون این تناقض و تضاد منحصر و محدود به مادر و پدر فروغ نبوده و نیست.
قاعده بر این است که همه مردم در همه جای جهان نه با ایدئال ها، بلکه با رئال ها زندگی کنند.

۵

ﻭﻟﻰ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﮕﻔﺘﻨﺪ،
ﻛﻪ ﺯﻥ ﺑﺎﻳﺪ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺷﺪ،
ﻭ ﻣﺮﺩ ﻻﻳﻖ.
ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﻛﺮﺩﻧﺪ.


فروغ جوان عاجز از حل تناقض و تضاد عینی ئی است که به تجربه کشف کرده است.
فروغ نمی تواند از نردبام مفهومی پله ای بالاتر رود و به حل مسئله نایل آید.
به همین دلیل دست به خیالبافی می زند.

منظور از پله مفهومی بالاتر چیست؟

۶
اگر چیزها و پدیده های مادی و فکری دور و بر خود را در نظر گیریم، به هیرارشی (سلسله مراتب) عینی ئی برخورد می کنیم.
می توان این حقیقت امر را با نردبام و یا سیستم پلکانی مقایسه کرد.


مثال


سپیدار منفردی را در جویباری در نظر گیریم.
بررسی و شناخت این سپیدار منفرد، وقتی عمیقتر و دقیق تر خواهد شد که بررسی آن با بررسی دیگر سپیدارها در دیگر نقاط روستا و یا شهر و یا کشور و یا جهان صورت گیرد.
گذار از سپیدار منفرد جویبار به مجموعه سپیدارهای روستا، گذار از منفرد و یا خاص به عام است.

۷
گذار از سپیدار بطور کلی به درخت پله بمراتب بالاتری است.
مفهوم درخت بمراتب عام تر از مفهوم سپیدار بطور کلی یعنی انواع و اقسام مختلف سپیدار است.
چون مفهوم درخت شامل مفاهیم سرو و صنوبر و سنجد و سیب و غیره نیز می شود.
با شناخت درخت بطور کلی (عام) شناخت سپیدار جویبار (منفرد و یا خاص) هم سهل تر و هم ژرفتر می گردد.

۸
فروغ هم اگر از پله دیگری در نردبام مفهومی بالاتر می رفت، به حل مسئله بهتر نایل می آمد.
مثلا به مفاهیم عامتر و فراگیرتر «ایدئال» و «رئال» و یا به مفاهیم بمراتب عام تر «نظر» و «عمل» (تئوری و پراتیک) می رسید.
یعنی به دیالک تیک ایدئال و رئال و یا بمراتب بهتر به دیالک تیک تئوری و پراتیک و یا حتی بمراتب عام تر و کلی تر به دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی می رسید.
آنگاه می دید که حل مسئله چقدر تسهیل و تسریع می شود.

۹
فرمان فلسفه هم همین است:
به جای تلاش در جهت حل مسئله در خطه خاص و یا منفرد، به جای اکتفا به پدر و مادر خویش در این شعر، باید مسئله را در پله عام تری طرح و حل کرد.
پس از حل مسئله در پله عام، می توان از نردبام مفهومی پله ای و یا پله هائی پایین تر رفت و به پدر و مادر رسید.

ما در این تحلیل، همین روش و روند و روال فکری و اسلوبی را تمرین خواهیم کرد.

۱۰

ﻣﻦ ﺳﺎل ها ﺟﻨﮕﻴﺪﻡ
ﺗﺎ ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﺑﻰ ﻋﺸﻖ،
ﻧﻪ ﮔﻴﺴﻮﺍﻥ ﺑﻠﻨﺪﻡ ﺯﻳﺒﺎﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺳﻴﺎﻫﻢ.

ﻭ ﻧﻪ ﻣﺮﺩﻯ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺯﻣﺨﺖ ﻭ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﻯ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺳﻮﺧﺘﻪ،
ﺧﻮﺷﺒﺨتی ام  ﺭﺍ ﺗﻀﻤﻴﻦ می کند.


فروغ ولی جوان است و عجله دارد.
از این رو، دست به خودفریبی می زند و مسئله را نه حل، بلکه ماستمالی می کند و نتیجتا بدون آنکه خود بداند و یا بخواهد، دست به عوامفریبی می زند.

چون هر خودفریبی حاوی و حامل عوامفریبی است و هر عوامفریبی آبستن خودفریبی است:
دیالک تیک خودفریبی و عوامفریبی.

به همین دلیل، خامنه ای در مقبره امام رضا زار می زند.


عوامفریب محض وجود ندارد.
عوامفریب  قاعدتا خودفریب نیز است و باید هم باشد.


ادامه دارد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر