۱۳۹۴ فروردین ۵, چهارشنبه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (۴۰)


 نظر چند سراینده و نویسنده در مورد نظم و نثر محمد زهری
تحلیلی از
ربابه نون

مفتون اميني
 
به طور كلي، شعر نو در بين شاعران در آغاز به دو گونه رشد و نمو كرد.
شروع شعر نو ابتدا انفرادي بود كه شاعراني همچون
 فريدون توللي، نادر نادرپور، پرويز ناتل خانلري، احمد شاملو، ه. ا. سايه و فريدون مشيري 
از جمله كساني بودند كه به اين صورت به شعر نو روي آوردند.
گروه ديگر، جواناني بودند كه در سال‌ هاي ٣٢ به بعد 
در پياده‌ روهاي خيابان نادري دور هم جمع مي‌شدند و از صبح تا شب شعر مي‌گفتند 
و در رابطه با شعر نو بحث مي‌كردند.
اين گروه كه من نيز در آن بودم، شامل افرادي چون
 نصرت رحماني، محمد زهري، منوچهر شيباني، اسماعيل شاهرودي، فرخ تميمي، كارو 
 و دو سه نفر ديگر مي‌ شد.
در اين گروه چندنفره هر روز صبح ما در محل «تئاتر نو» در كافه فيروز جمع مي‌شديم
 و به خواندن و بحث كردن در رابطه با شعر نو مي‌ پرداختيم.
چنان‌‌كه به اين گروه پياده‌ نظام شعر نو گفته مي‌ شد.
محمد زهري كه كتاب اولش «جزيره» را منتشر كرده بود، سردسته‌ي ما بود.

از این سخن مفتون امینی راجع به محمد زهری و ضمنا راجع به خویشتن و شعر نو می توان به بی بضاعتی فکری معماران روح جامعه ی بی روح پی برد:

۱

شعرای پیشاهنگ به اصطلاح  شعر نو، در آئینه ضمیر مفتون امینی مشتی علاف بوده اند که پس از پیروزی کودتای ۲۸ مرداد، «در پياده‌ روهاي خيابان نادري دور هم جمع مي‌ شدند و از صبح تا شب شعر مي‌ گفتند و در رابطه با شعر نو بحث مي‌ كردند.»

۲

بنا بر این تصور و تصویر و تشخیص مفتون امینی، سرایش شعر کردوکاری در حد آبجو خوری است که بخوری و جفنگ سر دهی.
نه تجربه ای، نه مطالعه ای، نه تفکر ناشی از تجربه شخصی و تاریخی ئی.

۳

این در بهترین حالت به معنی پای بندی سفت و سخت به فرمالیسم است.
این چیزی در حد سرهمبندی کردن سرسری و تصادفی کلمات سرگردان در فضای مه آلود ذهن است.

۴

درست به همین دلیل، محمد زهری نمی تواند سر دسته علافانی باشد که «هر روز صبح در محل «تئاتر نو» در كافه فيروز جمع مي‌ شدند و به خواندن و بحث كردن در رابطه با شعر نو مي‌ پرداختند.
چنان‌‌كه به اين گروه پياده‌ نظام شعر نو گفته مي‌ شد.»


برای اینکه ما هنوز در میراث محمد زهری به جفنگی برنخورده ایم.

حتی اشعار خود مفتون امینی کمترین شباهتی به جفنگ نداشته اند.
مثلا شعر مفتون امینی تحت عنوان «توسن»، نه جفنگی سرسری و تصادفی و صوری صرف، بلکه شعری پرمحتوا، ژرف و فلسفی است که باید تحلیل شود تا غنای فکری آن برملا گردد.
این شعر مفتون امینی چکیده و تقطیر تجربه ای شخصی و به احتمال قوی نتیجه حلاجی طولانی تجربه ای تاریخی است.

 توسن
مفتون امینی

راست همچون غول از بطری رها گشته
اسب وحشی روی پاهای بلند و سرخ خود استاد
یال خود را شست در جوی سپید باد
ابلق گستاخ چشم خویش را چرخاند
- چون خسوف بدر در آئینهی یک بر که ی پُر چین -
بعد
با دو سُمّ  ِ سرب گونش
با همه نیروی بر جوشیده ی خونش
هفت ضربت ـ پشت سر هم ـ بر بلور و چوب در کوبید
خواب دربان های پیر و اخته ی بنگی
درهم آشوبید
وحشت ناقوس ها در سرسرا پیچید

اسب وحشی شیهه را سر داد
شیهه ای هم چون خروش رعد در حمام های کهنه ی سنگی

***

ناظر شبگرد با خود گفت:
«از دو صورت، قصه خالی نیست:
یا همین فردا
خون تلخ و نحس این توسن به کام توله سگ ها، زهر خواهد گشت
یا پس از یک چند (فردائی که ناپیدا ست)
اسب سنگی
آخرین تندیس میدان بزرگ شهر خواهد گشت!»


***

رهنورد صبح با او گفت:
«خواه این یا آن
شیهه ی توسن که قلب کوشک را لرزاند
در نوار ضبط صوت کوچه خواهد ماند!»

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
 
۵

آنچه در جامعه بی روح ما رواج وسیع داشته و دارد، این است که فرم شعر مطلق و محتوای آن پرده پوشی می شود.
تفاوت و تضاد شعر سنتی با شعر نو، اما در دیالک تیک فرم و محتوای آندو ست و نه فقط در فرم آندو.

در دیالک تیک فرم و محتوا، نقش تعیین کننده اصلا به عهده فرم سنتی و یا کهنه شعر نیست.
خود محمد زهری و حتی نیما، اشعار مطلقا مدرن دارند که بلحاظ فرم، کمترین فرقی با اشعار سنتی ندارند.

مثال
 
منت دونان
نیما یوشیج

·        زدن با مژه بر مویی گره ها
·       به ناخن، آهن تفته بریدن

·       ز روح فاسد پیران نادان
·       حجاب جهل ظلمانی دریدن

·       به گوش کر شده، مدهوش گشته
·       صدای پای صوری را شنیدن

·       به چشم کور از راهی بسی دور
·       به خوبی پشه ی پرنده دیدن

·       به جسم خود بدون پا و بی پر
·       به جوف صخره ی سختی پریدن

·       گرفتن شرزه شیری را در آغوش
·       میان آتش سوزان خزیدن

·       کشیدن قله ی الوند بر پشت
·       پس آنگه روی خار و خس دویدن

·       مرا آسان تر و خوش تر بود، ز آن
·       که بار منت دونان کشیدن

پایان

این شعر نیما بلحاظ فرم فرقی با اشعار شعرای کلاسیک ندارد.
ولی از سر تا پا مدرن و نو است.

۶

معماران روح جامه بی روح ما به تنها چیزی که اعتنای جدی ندارند، محتوای سخن ـ چه شعر و چه نثر ـ است.
به همین دلیل مفتون امینی به تفاوت ها و تضادهای طبقاتی و ایده ئولوژیکی موجود میان شعرا اشاره ای حتی نمی کند.
به همین دلیل به آسانی آب خوردن، مرز طبقاتی و ایده ئولوژیکی سایه با شاملو و محمد زهری با نصرت رحمانی ماستمالی و مخدوش می شود.

ادامه دارد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر