۱۳۹۳ اسفند ۲۸, پنجشنبه

نگهبان کوچولوی باغ وحش و فیل ها


نگهبان کوچولوی باغ وحش و فیل ها
جینا روک پاکو
برگردان میم حجری

 • فیل ها سرشان ـ در تمام طول روز ـ گرم است.

• آنها در گل و لای غلت می زنند، در محوطه خود ـ پشت سر یکدیگر ـ  قدم می زنند، از دم های کوچولوی یکدیگر می گیرند، دایره ای تشکیل می دهند و برخی اوقات بی تربیتی از خود نشان می دهند.

• آنگاه کلاه از سر تماشاچی ها برمی دارند، با خرطوم خود به کیف و زنبیل مردم سر می کشند و گاهی ـ حتی ـ آب روی تماشاچی ها را می پاشند و خیس شان می کنند.

• از این رو ست که فیل ها ـ به هنگام شام ـ خسته اند و دل شان می خواهد که هر چه زودتر بخوابند.

• اما افسوس که آنها فقط اگر یکی از آنها پاس دهد، می توانند بخوابند.

«تو باید امشب پاس بدهی!»، فیل ها به کوچولوترین فیل می گویند و او هم مدتی پاس می دهد.

• اما روزی به نگهبان کوچولوی باغ وحش از دست بقیه شکایت می کند.

«من که نمی توانم، هر شب پاس بدهم.
• من هم دلم می خواهد که بخوابم!»
، به نگهبان کوچولوی باغ وحش می گوید.

«من هنوز یک بچه فیل کوچولویم، مگر نه؟»

• نگهبان کوچولوی باغ وحش هم تأییدش می کند.

«فیل ها نمی توانند بخوابند»، نگهبان کوچولوی باغ وحش به جانوران دیگر می گوید.
«یکی باید شباهنگام پاس بدهد!»

«من می توانم شباهنگام پاس بدهم!»، خرس که خیلی خوشقلب است، می گوید.
• و شباهنگام به محوطه فیل ها می رود.

• اما هنوز پاس شبانه را شروع نکرده، که خوابش می گیرد و چنان خرسه می کشد که تک تک گیاهان به خود می لرزند.

«خرس به درد پاسداری نمی خورد!»، صبح روز بعد، فیل ها به نگهبان کوچولوی باغ وحش می گویند.
«بهتر این است، که خرس برای ما پاس ندهد!»

• نگهبان کوچولوی باغ وحش به نظر خواهی از جانوران  می پردازد:
«کی باید پاس بدهد؟»

• «من می خواهم که شب ها پاس بدهم!»، جغد می گوید.
«برای من مسئله ای نیست، چون من ـ در هر حال ـ روزها می خوابم و شب ها بیدارم!»

• جغد ـ شباهنگام ـ به محوطه فیل ها می پرد و چشمان بزرگش را باز نگه می دارد.

• یک ربع ساعت بعد بال هایش را به هم می کوبد و فریاد می زند:
«شوهووو! شوهووو!»

• برای اینکه این کار هر شبه او ست.

• جغد بدین طریق رؤیاهای فیل ها را پاره می کند.

• فیل ها از خواب می پرند و از ترس به خود می لرزند.

«جغد به درد پاسداری نمی خورد!»، صبح روز بعد، فیل ها ـ اعتراض کنان ـ به نگهبان کوچولوی باغ وحش می گویند.
«بهتر است، که او برای ما پاس ندهد!»

• نگهبان کوچولوی باغ وحش مجبور می شود که خود پاس شبانه فیل ها را به عهده گیرد.

• نگهبان کوچولوی باغ وحش روی کنده ای می نشیند و فیل ها را به هنگام خواب تماشا می کند.

• اگر هم خودش خیلی خسته شود، با این حال، شهامت به خرج می هد و تحمل می کند.

«نگهبان کوچولوی باغ وحش برای پاسداری مناسب است!»، صبح روز بعد فیل ها ـ به تحسین ـ می گویند.
«او مناسب تر از همه است!»

• نگهبان کوچولوی باغ وحش دو شب پشت سر هم پاس می دهد.

• اما چون روزها هم بیدار می ماند و نمی تواند استراحت کند، از پا در می آید.

• شب سوم، فکر خوبی به ذهن نگهبان کوچولوی باغ وحش می رسد.

• نگهبان کوچولوی باغ وحش کت و کلاهش را از میخ دیوار آویزان می کند و بی سر و صدا از محوطه فیل ها بیرون می آید و به اتاق خواب خود می رود.

• شباهنگام در تاریکی، وقتی فیل ها نگاه می کنند، کت و کلاه او را می بینند و فکر می کنند که نگهبان کوچولوی باغ وحش همچنان پاس می دهد.

• بدین طریق، نگهبان کوچولوی باغ وحش هر شب در خانه خود می خوابد و لازم نیست کسی بداند که شباهنگام کسی پاس نمی دهد.

پایان


 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر