تحلیلی از
میم حا نجار
سیاوش
و لذا این افشاگری ها، عاجلانه ترین وظیفه ی حزبی هیئت سیاسی است
میم حا نجار
سیاوش
و لذا این افشاگری ها، عاجلانه ترین وظیفه ی حزبی هیئت سیاسی است
و نه مثلا
انتشار جزوه ای درباره ی بیوگرافی و شخصیت آن ها که در سلول های مرگ به سر
می برند
تا جهانیان را به پشتیبانی شان فرا بخوانید.
سیاوش در این جمله از «نامه» اش به هیئت کذائی، طرز رفتار حضرات را به چالش می کشد:
افشای فراریان بی پناه جان از زجر و مرگ بدر برده و نسیان زنده های زیر شکنجه و زجر مانده و مرده ها.
کشف این طرز تفکر و طرز رفتار فی نفسه هم هنر بزرگی است و هم خدمت بزرگی به روشنگری و جامعه شناسی علمی است.
افشای فراریان بی پناه جان از زجر و مرگ بدر برده و نسیان زنده های زیر شکنجه و زجر مانده و مرده ها.
کشف این طرز تفکر و طرز رفتار فی نفسه هم هنر بزرگی است و هم خدمت بزرگی به روشنگری و جامعه شناسی علمی است.
۱
و
لذا این افشاگری ها، عاجلانه ترین وظیفه ی حزبی هیئت سیاسی است
و نه مثلا
انتشار جزوه ای درباره ی بیوگرافی و شخصیت آن ها که در سلول های مرگ به سر
می برند
تا جهانیان را به پشتیبانی شان فرا بخوانید.
تلاش سیاوش با توجه به محتوای این جمله از نامه، در جهت نجات حزب توده بوده است.
نجات حزب توده اما هدف و آماج هیئت کذائی و مدعیان دیگر هم بوده است.
سؤال این است که پس به چه دلیل تضاد آشتی ناپذیری (آنتاگونیسم) در این میان تشکیل شده است؟
به عبارت دیگر اختلاف نظر سیاوش با حضرات چه بوده است؟
۲
اختلاف نظر سیاوش با هیئت کذائی، رادیکال تر، عمیق تر و بنیادی تر از آن است که بتوان تصور کرد.
ضمنا این اختلاف نظر سیاوش فقط محدود به هیئت کذائی نمی شود.
سیاوش به احتمال قوی عملا تنها مانده است.
سیاوش حتی احدی را در سنگر خویش نمی یابد.
فرق، تفاوت و تضاد سیاوش با بقیه اما کجا ست؟
الف
سیاوش دیالک تیکی اندیش است، ولی بقیه مدعیان چه در دار و دسته هیئت کذائی و چه در دار و دسته های دیگر، یا اصلا توان تفکر ندارند و ول معطلند و یا در بهترین حالت، مکانیکی اندیش و متافیزیکی اندیش هستند.
برای درک این مسئله که حاوی درسی است، باید دیالک تیک پیوست و گسست را در این مورد مربوط به احیای حزب توده به خاطر آورد:
ب
دیالک تیک پیوست و گسست را کلاسیک های مارکسیسم ـ لنینیسم برای توضیح دقیق و عمیق روند توسعه (تکامل) در هستی بطور کلی کشف، فرمولبندی و تدوین کرده اند.
هر توسعه و حتی هر تحول کیفی، با تغییرات کمی آغاز می شود.
مثلا گذار آب از حالت مایع به حالت بخار با افزایش تدریجی دمای آب شروع می شود.
هر توسعه و حتی هر تحول کیفی، با تغییرات کمی آغاز می شود.
مثلا گذار آب از حالت مایع به حالت بخار با افزایش تدریجی دمای آب شروع می شود.
ت
تغییرات کمی اما هرگز تا بی نهایت ادامه نمی یابند و نمی توانند ادامه یابند.
چون هر چیزی فقط و فقط در حد عینی معینی آن چیز است.
مثلا آب مایع فقط و فقط در فاصله دمائی بین صفر و صد درجه سانتیگراد در فشار جو، آب مایع است.
پ
با رسیدن تغییرات کمی در هر چیز به حد عینی، آن چیز تحول کیفی می یابد.
مثلا آب با رسیدن به حد عینی (صفر درجه و یا صد درجه سانتیگراد در فشار جو) به یخ و یا به بخار بدل می شود.
یعنی کیفیتش عوض می شود.
ث
اگر تغییرات کمی پیوسته اند، با رسیدن آنها به حد عینی گسستی وارد صحنه می شود و ورق برمی گردد.
مثلا آب را پس از رسیدن به صد درجه سانتیگراد در فشار جو، اگر حرارت هم بدهند، دیگر تغییر کمی نمی پذیرد، بلکه تبخیر می شود و به بخار و یا گاز بدل می شود.
گذار از کیفیت مایع به کیفیت بخار و یا یخ در چارچوب دیالک تیک پیوست و گست صورت می گیرد.
۳
و
لذا این افشاگری ها، عاجلانه ترین وظیفه ی حزبی هیئت سیاسی است
و نه مثلا
انتشار جزوه ای درباره ی بیوگرافی و شخصیت آن ها که در سلول های مرگ به سر
می برند
تا جهانیان را به پشتیبانی شان فرا بخوانید.
سیاوش فقط با هیئت کذائی دچار اختلاف نظر و موضع نبوده، بلکه با همه دار و دسته های مدعی نمایندگی حزب توده در افتاده است.
درست به دلیل رعایت همین قانون دیالک تیکی:
چون نجات و تحول کیفی حزب توده، فقط در چارچوب همین دیالک تیک پیوست و گسست امکان پذیر بوده و است.
این اما به چه معنی است؟
الف
این بدان معنی است که پیوست حزب توده نوین با تاریخ آن، حفظ می شود و ضمنا در روند انتقاد عینی و علمی و انقلابی از خود، گسستی وارد آن می گردد تا تحول کیفی حزب توده امکان پذیر گردد.
چه هیئت سیاسی کذائی و چه دار و دسته های دیگر اما با دیالک تیک (چه دیالک تیک ایدئالیستی و چه دیالک تیک ماتریالیستی) بیگانه اند.
ب
به همین دلیل هر کدام از این دار و دسته های ناتوان از تفکر مفهومی و بی خبر از خرد (فلسفه علمی و یا مارکسیسم ـ لنینیسم) قطبی از دیالک تیک پیوست و گسست را مطلق می کنند:
ت
دار و دسته هیئت کذائی بطرز ناپیگیر و ساده لوحانه ای قطب گسست را مطلق می کند.
رهبری معدوم حزب توده ـ بدون تحلیل علمی و عینی ـ بطور سرسری و مکانیکی لعن و نفرین و نفی می شود.
اشکال و ایراد و بطلان نفی مکانیکی بلافاصله آشکار می گردد.
با حذف مکانیکی هیئت سیاسی سابق، هیئت کذائی خودش می ماند و بس.
پ
بنابرین معیار فئودالی دیرآشنائی برای تمیز خیر از شر وارد عمل حضرات می شود:
اعضای هیئت سیاسی سابق که زیر شکنجه کشته شده اند، تطهیر، تبرئه و تقدیس می شوند.
مثلا عکس مانی پولاتیوی از حیدر مهرگان در کنار عکس مانی پولاتیوی از ارانی علم می شود.
البته بی اعتنا به اینکه شناخت درستی از هیچکدام از آندو در بین نیست.
ث
اعضای نادم هیئت سیاسی سابق بدون تحلیل علمی و عینی خط مشی مطلقا خیالی و غلط حزب توده تکفیر و محکوم می شوند و مسکوت گذاشته می شوند.
البته نفی و اثبات مکانیکی چیزها و شخصیت ها بی نتیجه نمی ماند.
چون با ارانی و حیدر مهرگان که بلحاظ سواد نظری باری نداشته اند، نمی توان حزب توده را احیا کرد.
بنابرین تخفیف دیگری داده می شود و احسان طبری به مثابه فیلسوف فرزانه مورد تجلیل قرار می گیرد و کتب او با کاغذهای گرانبها انتشار می یابند.
در حالیکه تدوین کننده خط مشی خیالی حزب توده قبل از هرکس خود طبری بوده است.
البته نفی و اثبات مکانیکی چیزها و شخصیت ها بی نتیجه نمی ماند.
چون با ارانی و حیدر مهرگان که بلحاظ سواد نظری باری نداشته اند، نمی توان حزب توده را احیا کرد.
بنابرین تخفیف دیگری داده می شود و احسان طبری به مثابه فیلسوف فرزانه مورد تجلیل قرار می گیرد و کتب او با کاغذهای گرانبها انتشار می یابند.
در حالیکه تدوین کننده خط مشی خیالی حزب توده قبل از هرکس خود طبری بوده است.
۴
مدعیان دیگر احیای حزب توده در دیالک تیک پیوست و گسست بر خلاف هیئت کذائی، پیوست را مطلق می کنند.
یعنی عملا به خط مشی سابق رهبری نادم و معدوم ادامه می دهند.
خمینی و خامنه علیرغم امحای عملی و ریشه ای حزب توده ستوده می شوند.
حتی جمهوری اجامر را که کماکان هر دگراندیش انقلابی را دشمن منافع خود تلقی می کند،تبرئه و تأیید می کنند.
اکنون این سؤال پیش می آید که پس چرا بیش از دو دار و دسته تشکیل می شود؟
چون دیالک تیک پیوست و گسست بیش از دو قطب که ندارد.
۵
دلیل تشکیل دکان ها و دکه های متنوع مبتنی بر پیوست، اختلاف نظر حضرات در رابطه با مهره های هیئت و طبقه حاکمه است:
الف
دکه اول که ظاهرا بهتر از بقیه بوده، طرفدار محمود احمدی نژاد است و جبهه متحد خیالی را باید با دار و دسته او تشکیل دهد و عاقبت به خیر شود.
ب
برای دکه دوم پرنسیپی وجود ندارد.
این دکه طرفدار امام است و هر دجالی برای او امام زمانی است.
روزی طرفدار میر حسین و کروب بوده، روز دیگر طرفدار کوسه و امروز طرفدار دکتر دکاتر علامه روحانی است.
ت
دکه سوم گل و گشادتر از بقیه است.
مشخصه اصلی اش مبارزه با همه قوا بر ضد هیئت کذائی است.
ترکیب تصادفی و شلم شوربائی با گرایشات متنوع است.
۶
سیاوش هرگز به تأیید هیچکدام از این دکاکین و دکه ها تن در نمی داد و نمی توانست هم سیاوش باشد و تن در دهد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر