گئورگ لوکاچ (1885 ـ 1971)
فیلسوف، منتقد ادبی مجارستانی
لوکاچ، ارنست بلوخ، کارل کرش و گرامشی را نوسازان فلسفه و
تئوری مارکسیسم در نیمه اول قرن بیستم می نامند.
آثار او:
تاریخ و شعور طبقاتی
روح و فرم
تئوری رمان
اگزیستانسیالیسم و مارکسیسم
تخریب خرد
اونتولوژی و مارکس
استه تیک
پروفسور دکتر اریش هان
( 1930 ـ 2014)
فیلسوف و جامعه شناس آلمانی
برگردان شین میم شین
پیشگفتار
·
50 سال پیش گئورگ لوکاچ
در کتابی تحت عنوان «تخریب خرد» و آثار دیگرش به
بررسی چند و چون خردستیزی (ایراسیونالیسم) در ایدئولوژی
ارتجاعی فاشیسم آلمان (به عنوان نمونه) پرداخت.
1
·
آشنائی عمیق با اصول نظری و عملی این آثار او و با ارزش
عملی فوق العاده ی آنها، در اوضاع سیاسی و فکری کنونی که گرایشات
ایراسیونالیستی یکه تاز میدان شده اند، ضرورت تام و تمام دارد.
2
·
شالوده فکری هر گونه مبارزه ای علیه پدیده های ایراسیونالیستی ـ از دیدگاه لوکاچ ـ عبارت است از تلاش برای کشف خرد در تاریخ و تبیین آن در قالب مفاهیم و مقوله ها.
3
·
لوکاچ در سال 1946 در ژنو در بحث با کارل
یاسپر بطور تیزبینانه ای گفت:
·
«آکادمیسم اشتباه آمیزی خواهد بود، اگر در موضع فلسفه نسبت به خرد یکی
از مسائل ذاتی فلسفه، مثلا تئوری شناخت، فنومنولوژی، اونتولوژی و غیره را در نظر بگیریم.
·
همه این اصول تنها گشتاورهائی از مجموعه فلسفه اند که
مبنای شان ـ همانطور که فلاسفه یونان، فیشته و
ماتریالیست ها هم دیده اند ـ در خود وجود باید
جسته شود.
·
هر طرح معرفتی ـ نظری مسئله و پاسخ بدان وابسته بدان است
که فیلسوف در باره رابطه وجود و خرد چگونه می
اندیشد!»
·
(لوکاچ، «تفکر انقلابی»، 1984،
ص 212)
4
·
طبیعی است که لوکاچ هم خرد را به عنوان توان فکری انسان برای درک جهان عینی با پیوندها و قانونمندی های آن، با خود جنبی
و تضادهای آن می داند.
5
·
بنا بر این، «خرد» یک مفهوم انتقادی است.
6
·
«خرد» بمثابه درک جهان در کلیت آن
و در سیر پیشرونده آن، به معنی فراتر رفتن فکری از حد
آنچه که هست، یعنی از حد بیواسطگی است.
7
·
بکمک دست افزارهای مفهومی
که نتیجه بازسازی فکری واقعیت اند و به مرحله بیواسطگی پایان می دهند و فرم های فکری ئی را که کاری
جز مطلق کردن برخورد سطحی به پدیده ها
ندارند، بی اعتبار می سازند، چه ها که نتوان کرد!
8
·
لوکاچ در کتابش تحت عنوان «تاریخ و
شعور طبقاتی» (که جزو آثار اولیه او محسوب می شود) به تحلیل یکایک موارد
فوق الذکر می پردازد.
9
·
واقعیت ـ به عنوان یک کل ـ در
وجود و توسعه خود، از نقطه نظر تفکر بورژوائی
«برای فهم انسانی به صورت یک ملغمه غیرعقلائی (ایراسیونالیته)
غیر قابل فهم جلوه می کند.»
10
·
ملغمه غیرعقلائی از این نقطه نظر، یعنی «چیزی که آن را نتوان به
وجود آورد»، «چیزی که آن را نتوان تغییر داد» و «چیزی که حقیقت آخرین، یعنی خاتم
الحقایق است!»
·
(لوکاچ، «تاریخ و شعور طبقاتی»،
2000، ص 125، 127، 133)
11
·
تعیین کننده، رابطه خرد
بمثابه مفهوم با واقعیت
عینی است.
·
تعیین کننده، نقش خرد،
بمثابه ارگانون توسعه تاریخی است.
12
·
او در این باره می نویسد:
·
«خرد برای دیالک تیک، عبارت نیست از چیزی خنثی و بی طرف که بر روی
رودخانه توسعه اجتماعی شناور باشد، بلکه عبارت
است از تعقل (و یا تجاهل) مشخص یک موقعیت اجتماعی
و یک راه رشد... »
·
(لوکاچ، «تخریب خرد»، 1954، ص
6)
13
·
او در جائی دیگر از خردی
که «ذاتی تاریخ بشری است» و از «خرد در خود جنبی
مجموعه تاریخ» صحبت می کند.
·
(لوکاچ، «تخریب خرد»، 1954، ص
100)
14
·
هگل در این زمینه سنگ تمام گذاشته است.
·
برخلاف فرض دوره روشنگری،
در تحولات تاریخی، بتدریج «خردی تحول ناپذیر خود را تحمیل می کند»، که آن را هگل «به خود آمدن، به خود ارتقا یافتن و خود آگاه شدن خرد در تاریخ، بوسیله تاریخ» نام داده است.
15
·
در تئوری مارکس، خرد هگل بطور رادیکال زمینی می شود:
·
مناسبات میان انسان ها، بمثابه شالوده ساختار و دینامیسم پیشرفت،
بمثابه اعضای زنده تحقق خرد در تاریخ جلوه گر می
شوند.
·
(لوکاچ، «تفکر انقلابی»، 1984،
ص 216)
16
·
باید اضافه کرد که لوکاچ
منظور خود را از عینیت قانونمندی توسعه اجتماعی و پیشرفت
در کتاب «اونتولوژی وجود اجتماعی»،
بطور تئوریکی اثبات کرده است.
·
(لوکاچ، «اونتولوژی وجود اجتماعی»، 1984، ص 593)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر