احسان طبری (1295 ـ 1368)
تحلیلی از شین میم شین
· روشنگری در سرزمین عه هورا و عاشورا اعصابی از
الماس می طلبد.
۱
· همه کسانی که شب و روز شعار ضد علمی و خرافی «تفاوت در اندیشه ـ وحدت در عمل» را در فرم های
مختلف و متنوع، طوطی وش بر زبان می رانند، فرق هم نمی کند که سلطنت طلب باشند و یا
سر تنت طلب، به محض شنیدن ذره ای از حقیقت عینی، نقاب دموکراتیکی تقلبی را از چهره
برمی دارند، در هیئت هیتلر و هایدگر و پینوچه و بن لادن و خمینی و دد و دیوی وحشت
انگیز حمله ور می شوند تا پوزه بندی بر هر پوزه ی هر دگراندیشی بر نهند.
۲
· آنگاه می فهمی که پشت لبخند ملیح مظلومان عه
هورائی و عاشورائی چه هیولای هراس انگیزی کمین کرده است.
· هیولائی مهیب که کمترین اهانتش فحش خواهر و مادر
است.
· اگر رو داری کنی، حتی اسناد لازم برای اثبات
وابستگی ات به امپریالیسم و اجامر جمهوری
جهنم اسلامی را رو می کنند.
· بی کمترین شرم.
· بی کمترین فهم و فراست و فکر و فرهنگ.
· آنگاه بهت زده از خود می پرسی:
· «چه فرق و تفاوتی میان اجامر فاشیستی،
فوندامنتالیستی و سلطنت طلب و سرتنت طلب وجود دارد؟»
۳
چه اشباحی است در گردش
بر اين کهسار آبی رنگ؟
گمانم از زمانی دير می
پويند و می جويند.
چه می جويند؟
از بهر چه می پويند، اين اشباح؟
گمانم سايه هايی از نياکان اند در اين دشت:
از اين وادی، سپاه مازيار رزمجو بگذشت
از آن ره سندباد آمد، از اين ره رفت مرداويج
همين جا، گور مزدک بود
و آنجا، مکمن بابک
· معنی تحت
اللفظی:
· پرسش:
· این اشباح سرگردان بر فراز این کوهسار آبی رنگ
چیستند و کیستند؟
· پاسخ:
· این اشباح به گمانم از دیرباز سرگردان این
کوهساران اند و دنبال چیزی می گردند.
· پرسش:
· این اشباح دنبال چه می گردند و به چه نیت در گردش
و پویش مدام اند؟
· پاسخ:
· گمان می کنم که این اشباح سایه های نیاکان ما
هستند که در این دشت زیسته اند.
· چون از این خطه، سپاه مازیار رزمجو گذشته است.
· سندباد از آن سو آمده و مرداویج از این سو رفته
است.
· مزار مزدک و کمینگاه بابک نیز در همین دشت بوده
است.
۴
چه اشباحی است در گردش
بر اين کهسار آبی رنگ؟
گمانم از زمانی دير می پويند و می جويند.
· آدمی با شنیدن این بند شعر احسان طبری، بی اختیار
یاد آثار ویلیام شکسپیر می افتد.
· در آثار او نیز اشباح سوبژکت واره
(سوبژکتیویزاسیون) می شوند و به عنوان کاراکترهای چه بسا تعیین کننده تصور و تصویر
می شوند.
· تسلیحات توضیحی شکسپیر احتمالا متناسب با سطح
توسعه علمی و فلسفی زمان او بوده است.
· ما شکسپیر را هنوز نمی شناسیم و از جهان بینی او
بی خبریم.
· شاید او واقعا هم به عالم اشباح و ارواح و اجنه و
ملائکه و غیره ایمان داشته است.
۵
چه اشباحی است در گردش
بر اين کهسار آبی رنگ؟
گمانم از زمانی دير می
پويند و می جويند.
· احسان طبری اما بی کمترین تردید به عالم اشباح
باور ندارد و این عناصر توضیحی را به عنوان فرم با محتوای مادی و فکری و خیالی بکلی
دیگری پر می کند.
· نیت احسان طبری، نصیحت است.
· طبری از جنبه هائی به سعدی شباهت دارد و نصیحت
یکی از این جنبه ها ست.
· احسان طبری هم آموزگار اخلاق است.
۶
چه اشباحی است در گردش
بر اين کهسار آبی رنگ؟
گمانم از زمانی دير می پويند و می جويند.
· کسب و کار دیگر احسان طبری، برقراری پیوند گسیخته
میان ماضی و مضارع است.
· برقراری مجدد پیوند میان نسل ها ست.
· احسان طبری، بلحاظ ماهیت کردوکار در این زمینه
شباهت شگرفی به حکیم طوس دارد.
· حکیم سرخ طوس نیز همه عناصر مثبت اوبژکتیو و
سوبژکتیو، فکری، فرهنگی، اخلاقی و رفتاری ماضی را احیا می کند و به گوش هوش
معاصران و حتی نسل های مابعد می رساند.
· احسان طبری بسان حکیم سرخ طوس هومانیستی سلحشور
و رزم آور است.
۷
چه اشباحی است در گردش
بر اين کهسار آبی رنگ؟
گمانم از زمانی دير می پويند و می جويند.
· می توان گفت که احسان طبری، خواه آگاهانه و خواه
بطرزی ناخودآگاه، میراث فکری فردوسی را و بخش مثبت میراث فکری سعدی را از آن خود
کرده است.
· در گنجینه تئوریکی (نظری)، اتیکی (اخلاقی) و استه
تیکی احسان طبری هم به رد پای عمیق حکیم سرخ طوس برمی خوریم و هم به رد پاهائی از
شیخ شیراز.
۸
چه می جويند؟
از بهر چه می پويند، اين اشباح؟
گمانم سايه هايی از نياکان اند در اين دشت:
از اين وادی، سپاه مازيار رزمجو بگذشت
از آن ره سندباد آمد، از اين ره رفت مرداويج
همين جا، گور مزدک بود
و آنجا، مکمن بابک
· طبری در پاسخ به پرسش نسل بی خبر جدید راجع به
اشباح سرگردان بر فراز کهسار، از ماهیت آنان پرده برمی دارد:
· بزعم احسان طبری، اشباح سایه های نیاکان اند.
۹
· مفهوم سایه یکی از مقولات اصلی در گنجینه فکری
فروغ فرخ زاد است.
· مقوله سایه در شعر فروغ فرخ زاد باید مستقلا مورد
تأمل قرار گیرد.
· خود فروغ رابطه ای ارگانیک با سایه خویش دارد.
· رابطه ای عمیق و صرفنظرناپذیر.
· هراس فروغ همیشه از این است که این رابطه بگسلد.
· فروغ برای حفظ و توسعه و تحکیم این رابطه با
خورشید و حتی با خدا درگیر می شود.
· احتمال آن می رود که فروغ بی همتا جای خالی
«دوست» را با سایه خویش پر می کند.
۱۰
چه می جويند؟
از بهر چه می پويند، اين اشباح؟
گمانم سايه هايی از نياکان اند در اين دشت:
از اين وادی، سپاه مازيار رزمجو بگذشت
از آن ره سندباد آمد، از اين ره رفت مرداويج
همين جا، گور مزدک بود
و آنجا، مکمن بابک
· احسان طبری در این بند شعر اما بر خلاف فروغ،
سایه ها را با قهرمانان تاریخی خلق پر می کند.
· می توان گفت که احسان طبری با ساز و برگ استه
تیکی ـ هنری خویش، سایه ها را مادیت و نهایتا حتی ابدیت می بخشد.
· مازیار و سندباد و مرداویج و مزدک و بابک، به
ترفند هنر و استه تیک، قوالب خالی اشباح و سایه ها را پر می کنند و بدین طریق
ابدیت کسب می کنند.
· این کرد و کار احسان طبری را می توان فرمی از
غلبه بر عفریت مرگ تصور کرد.
۱۱
· جناح راست روشنفکریت ایران نیز به نوبه خود به
همین کار دست می زند.
· در آثار فکری و هنری این بخش از روشنفکریت وطنی،
آنتی پودهای مازیار و سندباد و مرداویج و مزدک و بابک مادیت و ابدیت کسب می کنند و
ایدئالیزه می شوند.
· اسامی مستعار بسیاری از شکنجه گران و یا بازجویان
ساواک افشین و غیره بوده است.
· ما امروزه در جناح راست روشنفکریت وطنی، با
فوندامنتالیسم دیگری در جوار فوندامنتالیسم های مذهبی آشنا می شویم.
· فوندامنتالیسمی که صدر اسلام را با صدر کوروش و
امثالهم جایگزین می سازد و ایدئالیزه می کند.
· یکی از نمایندگان همین فوندامنتالیسم شاید اسماعیل
خوئی باشد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر