۱۳۹۳ دی ۲۷, شنبه

جهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (15)


  سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
 (اصفهان ـ وین)
لیسانس حقوق و علوم سیاسی
کارمند وزارت بهداری
شین میم شین

به سرخی آتش به طعم دود
ادامه

واکنش سوم
گوزن های گریزنده قلب نجیب خود را آماج می کنند

·        معنی تحت اللفظی:
·        در کویر (جهنم جامعه)،  شرایط مخوفی حاکم است که غرور را به خودکشی وامی دارد، کینه در دل ها می پرورد و «گوزن های گریزنده دلسیر از سیاحت کشتارگاه عشق» را که «مشتاق (نیل به) دشت بی حصار آزادی» اند، ولی چاره ای جز عبور از معبر قرق ندارند، مجبور می کند که  «قلب نجیب خود را آماج کنند.»

1
·        تصور و تصویر سیاوش از فدائیان فئودالی به اصطلاح «خلق» از این این قرار است.   

2
·        سیاوش فدائیان فئودالی به اصطلاح «خلق» را به زیباترین، معصوم ترین، نجیب ترین و حساس ترین موجودات (گوزن ها) تشبیه می کند. 

3

·        مفاهیم دیرآشنای ـ چه بسا آلوده ـ «عاشق» و «معشوق» و  «عشق» ـ در فلسفه سیاوش ـ از نو معنی می شوند.

4
·        اکنون «آزادی» به درجه معشوق و آزادیخواه به درجه عاشق ارتقا می یابد و عشق به مثابه آزادیخواهی از نو معنی و بازتعریف می شود.

الف
·        ما اکنون با تئوری عشق جدیدی سر و کار پیدا می کنیم که در شعر کلاسیک ایران حتی اثری از آن وجود نداشته است:
·        معشوق در شعر کلاسیک ایران یا ظل الله است و یا الله.

ب
·        عاشق در شعر کلاسیک ایران موجودی ذلیل و حقیر و تفاله و نوکرصفت و بی شخصیت و آشغال است که خیمه بر در معشوق کذائی که دشمن بی چون و چرای طبقاتی او ست، می زند و غبار کویش را بسان سرمه به چشمش می مالد.

ت
·        عشق در شعر کلاسیک ایران رشته پیوند بنده به بنده دار، رعیت به ارباب، عوام به خواص، گدا به توانگر بوده است.

5
·        نیما و شاگردش ـ سیاوش ـ را می توان آنتی تز بی چون و چرای سعدی و حافظ تلقی کرد.

6
·        این تصور و تصویر سیاوش از فدائیان فئودالی به اصطلاح «خلق»  اما توهمی بیش نیست.

7
·        دلیل تشکیل این توهم در ذهن تیزاندیش سیاوش هم سؤال بزرگی است و هم سرآغاز فاجعه فجیعی.

بازتاب کویر در ضمیر شاعر:
غم می کشد دلم
غم می برد دلم
بر چشم های من
غم می کند زمین و زمان تیره و تباه!
  
·        اکنون مفهوم دیرآشنای غم نیز به طرزی نو تعریف می شود.

1
·        غم دیگر غم حقیر فردی برخاسته از نیازهای غریزی و غیره نیست.

2
·        غم اکنون در دیالک تیکی از فرد و جامعه مطرح می شود.

3
·        غم شاعر از آن رو ست که در کویر (جهنم جامعه)، غرور به دست خویش چشم خویش می کند، کینه بر زمین های باطل حتی شخم و شیار می زند و گوزن های مشتاق آزادی، قلب نجیب خود را به تیر صیادان آماج می کنند.

4
·        سیاوش در سنت کلاسیک های مارکسیسم ـ لنینیسم در دیالک تیک فرد و جامعه، نقش تعیین کننده را از آن جامعه می داند.

5
·        در غم سیاوش حوایج و مسائل فردی ثانوی اند و حوایج و مسائل اجتماعی مقدم و تعیین کننده.

بند ششم

آیا دوباره دستی
از برترین بلندی جنگل
از دره های تنگ
ـ صندوقخانه های پنهان این بهار ـ
از سینه های سوخته صخره های سنگ
گلخارهای خونین خواهد چید؟

·        این بند شعر سیاوش هم از توهم شاعر نسبت به فدائیان پرده برمی دارد و هم از غم  عظیم شاعر و از نگرانی بحق او خبر می دهد:
·        مد و مطلق شدن شیوه معینی از مبارزه و برباد رفتن بیهوده سرخ ترین گل های خلق.
·        اینجا از چیدن لاینقطع گلخارهای خونین ـ چریک های شهید خلق ـ از قله ها و صخره ها و دره ها سخن در میان است.
·        سیاوش در هر صورت و به هر دلیلی فدائیان را نه نیروی بیگانه، بلکه نیروی خودی تصور می کند.
·        توهمی که حزب توده هنوز هم بدان چسبیده است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر