مائده
امجدی
صد
مسئله داریم که تدبیر ندارد
صد ناله کشیدیم که تأثیر ندارد
دلبستــه ی دنیا و ندانیم که دنیا،
خوابی است گرانمایه که تعبیر ندارد
آن کس به بلندیش بنازید گمان کرد
راهی
که بلند است سرازیر ندارد
در دام، رهاییم و عجب بین که رهایی،
کاری به فروپاشی زنجیر ندارد
باید که فلک بُرده، مجازات نمایند
این قلب پریشان شده تقصیر ندارد
آری، غزل از ترس نفس می کشد و بس
رو، شکر خدا کن که دل شیر ندارد
پایان
این شعر
خیلی غنی و زیبا ست.
شعری فلسفی است.
در دام، رهاییم و عجب بین که رهایی،
کاری به فروپاشی زنجیر ندارد
خود این بیت شعر شاهکاری به تمام معنی است
نوآوری دیگرش کاربرد واژه تدبیر است
ایراد شعر شاید در بی لطفی در حق
فلک بُرده
(کنیز و غلام)
این شعر
خیلی غنی و زیبا ست.
شعری فلسفی است.
در دام، رهاییم و عجب بین که رهایی،
کاری به فروپاشی زنجیر ندارد
خود این بیت شعر شاهکاری به تمام معنی است
نوآوری دیگرش کاربرد واژه تدبیر است
ایراد شعر شاید در بی لطفی در حق
فلک بُرده
(کنیز و غلام)
باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر