تحلیلی
از شین میم شین
در
کوی عشق شوکت شاهی نمی خرند
اقرار
بندگی کن و اظهار چاکری
·
معنی تحت اللفظی:
·
در کوی عشق برای فر و شکوه شاهی تره حتی خرد نمی کنند.
·
به بندگی و وابستگی اعتراف کن و ابراز نوکری کن.
1
در
کوی عشق شوکت شاهی نمی خرند
اقرار
بندگی کن و اظهار چاکری
·
عشق یکی از مفاهیم حک حرمت شده است.
·
عشق یکی از مفاهیم از محتوا تهی گشته و با زباله ایده
ئولوژیکی پر شده است.
·
خواجه در این بیت، عشق را بهانه ای برای تبلیغ تئوری بندگی،
وابستگی و نوکری قرار می دهد.
·
و نه فقط در این بیت.
·
بلکه در سراسر دیوان خود.
2
در
کوی عشق شوکت شاهی نمی خرند
اقرار
بندگی کن و اظهار چاکری
·
معلوم نیست که بر پایه چه معیار عینی و واقعی، کوچه ای
از کوچه ها، «کوی عشق» نامیده می شود تا هر کس وارد آن شود، فی الفور سلب اختیار و
آزادی شود و به بنده و وابسته و چاکر و نوکر این و آن استحاله یابد.
·
اگر دنبال معشوق شیخ و خواجه شیراز بگردند، نه به
ماهروئی، بلکه به خان خونریزی و یا سلطان خردستیزی می رسند.
·
کوی عشق شیخ و خواجه شیراز نیز حول و حوش خیمه و خرگاه
خوانین و دربار سلاطین است.
3
در
کوی عشق شوکت شاهی نمی خرند
اقرار
بندگی کن و اظهار چاکری
·
خواجه نمی داند که چه بلائی بر سر هم میهنان بخت برگشته
خود در می آورد.
·
چون با این تعریف از مفهوم عشق، هم میهنان خواجه به هر
رذالت و ذلتی تن در می دهند تا معشوق کذائی را خام و نرم و راضی کنند.
·
بدین طریق، برقراری طبیعی ترین رابطه میان انسان ها به گذر
از هفت خوان رستم بدل می شود.
·
چه انرژی و نیروی جسمی و روحی و روانی عظیمی که برای
برقراری ساده ترین رابطه هدر نمی رود.
4
در
کوی عشق شوکت شاهی نمی خرند
اقرار
بندگی کن و اظهار چاکری
·
ترفند ایده ئولوژیکی خواجه رد خور ندارد:
·
چون او در حرف میان شاه و گدا در کوی عشق علامت تساوی می
گذارد تا توده های مولد و زحمتکش را عملا به ذلت گدائی و به فلاکت بندگی و وابستگی
و چاکری و نوکری به طبقه حاکمه وادارد.
در
شاهراه جاه و بزرگی خطر بسی است
آن
به کز این گریوه سبکبار بگذری
سلطان
و فکر لشکر و سودای تاج و گنج
درویش
و امن خاطر و کنج قلندری
·
معنی تحت اللفظی:
·
شاهراه جاه و مقام خطرناک است.
·
بهتر آن است که از این گردنه سبکبار عبور کنی.
·
سلطان غم لشکر و تاج و گنج دارد.
·
گدا اما فراغت خاطر و کنج بی غمی و لاابالیگری دارد.
1
در
شاهراه جاه و بزرگی خطر بسی است
آن
به کز این گریوه سبکبار بگذری
سلطان
و فکر لشکر و سودای تاج و گنج
درویش
و امن خاطر و کنج قلندری
·
خواجه در این دو بیت، دیالک تیک فراز و فرود را به شکل دوئالیسم
طبقه حاکمه و توده و یا به شکل دوئالیسم سلطان و درویش بسط و تعمیم می دهد و نقش
تعیین کننده را از آن فرود (توده، درویش) است.
·
بنظر خواجه بهتر آن است که آدم ها گدا و درویش باشند و
نه خان و سلطان و توانگر.
·
دلیل خواجه همان دلیل شیخ است:
·
خان و سلطان فکر لشکر و تاج و گنج دارند.
·
چنین کسانی در حسرت آرامش و راحت بسر می برند.
·
آرامش و راحت فقط نصیب گدایان و دراویش است که زیر پلی و
یا در خرابه ای در جوار موش و سگ و گربه خوابیده اند.
2
سلطان
و فکر لشکر و سودای تاج و گنج
درویش
و امن خاطر و کنج قلندری
·
خواجه دیالک تیک گنج و کنج را هم از شیخ شیراز به عاریه
گرفته است:
·
شیخ شیراز این دیالک تیک را دقیقتر تئوریزه کرده است:
·
گنج ناز و نعمت و کنج قناعت.
·
·
کسی که سراسر دیوانش به حمله بر ضد تزویر و ریا و دروغ و
عوامفریبی اختصاص یافته، خود در تزویر و ریا و عوامفریبی دست همه را از پشت بسته
است.
·
چون این خواجه همان کسی است که در وصیت نامه اش مواظبت
از پسرش را به سلیمان زمان آیة الله اعظمی تیمور لنگ می سپارد تا در ناز و نعمت
بسر برد و مجبور به گدائی و دریوزگی نشود.
·
اگر کنج قلندری ایدئال خواجه می بود، می بایستی بی خیال
این چیزها باشد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر