یدالله
سلطان پور
جامعه ی ما جامعه ای است که مردم به حداقل آزادی ها علاقه دارند
زنانی که امروز مدعی مبارزه هستند ان نگاه مبارزاتی که
مورد نظر من و شما ست را ندارند
جامعه ی ما جامعه ای است که مردم به حداقل آزادی ها علاقه دارند
زنانی که امروز مدعی مبارزه هستند ان نگاه مبارزاتی که
مورد نظر من و شما ست را ندارند
·
حریف اکنون از «مردم» ایران به نیمه
دیگر آن می رسد.
·
اما کدام روانشناسی اجتماعی پشت این
تصور و تصویر کمین کرده است؟
1
زنانی که امروز مدعی مبارزه هستند ان نگاه مبارزاتی که
مورد نظر من و شما ست را ندارند
زنانی که امروز مدعی مبارزه هستند ان نگاه مبارزاتی که
مورد نظر من و شما ست را ندارند
·
دلیل این تصور و تصویر حریف، ورود
زنان از هر قشر و طبقه اجتماعی به صحنه جامعه است.
·
زنان ایران تعلقات طبقاتی متفاوت و
حتی متضاد دارند.
·
به همین دلیل، همگون تصور کردن
زنان همانقدر نادرست است که همگون جا زدن روشنفکران، جوانان و غیره.
·
بخشی از زنان جامعه طرفدار سرسخت
ارتجاعی ترین و زن ستیزترین جناح طبقه حاکمه است و در همه عرصه جامعه آب به آسیاب آن
می ریزد.
·
درست به همان سان که در آلمان و
ایتالیای تحت سیطره فاشیسم هر کرد و کار کثیفی که از دست مردان برمی آمد، از دست
زنان هم برمی آمد.
·
در متروپول ها اکنون نیز قضیه از
همین قرار است.
·
هلری کلینتون دست کمی از بیل
کلینتون دارد.
·
تاچر دست کمی از بلر ندارد.
·
اولبرایت دست کمی از ریگان ندارد.
·
دلیلش این است که طبقه اجتماعی جنسیت
و سن و سال و نژاد و مذهب و غیره سرش نمی شود.
2
زنانی که امروز مدعی مبارزه هستند ان نگاه مبارزاتی که
مورد نظر من و شما ست را ندارند
زنانی که امروز مدعی مبارزه هستند ان نگاه مبارزاتی که
مورد نظر من و شما ست را ندارند
·
بخش دیگری از زنان را بخش طرفدار
جناح دیگر طبقه حاکمه تشکیل می دهد که خواهان «آزادی» های بورژوائی واپسین اند.
·
بررسی ایده ئولوژی این بخش از زنان
یکی از وظایف مهم سرسپردگان توده است.
·
این بخش از زنان چه بسا پر رنگ تر از
بخش طرفدار جناح سنتی طبقه حاکمه در فیس آباد حضور دارند و احتمالا به همین دلیل
توجه حریف را به خود جلب کرده اند.
·
این بخش به اصطلاح سبز و در واقع
سیاه زنان، خود بلحاظ ایده ئولوژیکی طیف مرتجعی را تشکیل می دهند.
·
بندرت می توان کسی از این دو بخش
زنان پیدا کرد که کمترین علاقه ای به پیشرفت اجتماعی و خرد و روشنگری داشته باشد.
·
حتی چپگرایان این بخش از زنان،
بشدت نیم بند و ناپیگیر و سطحی و تهوع انگیز اند.
3
زنانی که امروز مدعی مبارزه هستند ان نگاه مبارزاتی که
مورد نظر من و شما ست را ندارند
زنانی که امروز مدعی مبارزه هستند ان نگاه مبارزاتی که
مورد نظر من و شما ست را ندارند
·
آنچه حریف و سکنه فیس آباد نمی
تواند ببیند، زنان زحمتکش جامعه اند که بی سر و صدا و بی نام و نشان جامعه را بر
شانه های مجروح خویش پیش می برند.
·
بسان مردان همسنگر و همسرنوشت خویش.
·
حکم حریف در مورد دو بخش از زنان
که وابسته به دو جناح مختلف طبقه حاکمه اند، کم و بیش درست است.
·
این دو بخش زنان هر دو خردستیزند و
میانه ای با رهایش اجتماعی ندارند.
·
بررسی شیوه زیست این دو بخش زنان از
ارزش سوسیولوژیکی فوق العاده ای برخوردار است.
·
احتمال آن می رود که بخش به اصطلاح
لائیک زنان بمراتب ضد اجتماعی تر، ضد انقلابی تر و آنتی هومانیستی تر از بخش اول باشد.
·
چون باور به شعور وارونه (در فرم
مذهب) بمراتب منضبط سازتر و مسئول سازتر از بی باوری، بی شعوری و هپیلی هپوئیسم
است.
4
زنانی که امروز مدعی مبارزه هستند ان نگاه مبارزاتی که
مورد نظر من و شما ست را ندارند
زنانی که امروز مدعی مبارزه هستند ان نگاه مبارزاتی که
مورد نظر من و شما ست را ندارند
·
اکنون به سبب عدم حضور حزب طبقه
کارگر و فقدان امکان روشنگری علمی و انقلابی تمام اجتماعی، خطر آن می رود که توده
بطور کلی ـ چه زن و چه مرد ـ نسبت به ایده ئولوژی خویش بیگانه گردد و به دنبال
جناح های مختلف طبقه حاکمه بیفتد.
·
هدف و آماج روشنگری علمی و انقلابی
رساندن صدای خویش به گوش همین توده های مولد و زحمتکش است.
·
در این زمینه باید از هر امکان
بزرگ و کوچک بهره برگرفته شود.
·
توده باید به ایده ئولوژی انقلابی
و علمی خاص خود مسلح شود تا بتواند از زیر این لاشه ایده ئولوژیکی گندیده دیرین و سنگین
ارتجاع، تن برون آورد، بر خیزد، سیطره ننگین ارتجاع را براندازد و طرح نوینی دراندازد.
5
هدف شان این است که روسری را از سرشان بردارند
و در ورزشگاه در کنار دوست پسرهای شان والیبال نگاه کنند
هدف شان این است که روسری را از سرشان بردارند
و در ورزشگاه در کنار دوست پسرهای شان والیبال نگاه کنند
·
اکنون منظور حریف از زنان معلوم می
شود.
·
زنان زحمتکش ـ چه در خانواده ها، چه
در کارخانه ها و چه در کشتزارها ـ چه بسا فرصتی برای خاراندن سر ندارند، چه رسد به
رفتن به ورزشگاه و تماشای والیبال.
·
حریف حتما می داند که وقتی نوبت به
مسئله معنویات می رسد که مسئله حیاتی ـ مماتی مادیات حل شده باشند.
·
تز درک ماتریالیستی تاریخ که فقط
در چند مقوله فلسفی خلاصه نمی شود.
·
اول باید شکم سیر گردد و پوشاک و بهداشت
و سرپناهی تهیه شود تا بعد نوبت به والیبال و تئاتر و سینما و رقص و تخمه شکنی و
وراجی برسد.
·
برای زنان زحمتکش در خانواده های
مولد چه بسا حتی در اواخر هفته امکان آسایش و فراغت پدید نمی آید.
·
چون اغلب در اواخر هفته وظیفه
پذیرائی از میهمانان و پخت و پز به عهده شان
گذاشته می شود.
6
باید قبول کرد که جامعه ی ما جامعه ای غرب زده است
مردم ما عاشق امریکا هستند
باید قبول کرد که جامعه ی ما جامعه ای غرب زده است
مردم ما عاشق امریکا هستند
·
حریف اکنون از زنان شکمسیر علاف می
گذرد و به «مردم» باز می گردد که غرب زده
اند.
·
منظور حریف از «مردم» هم باید
جوانان وابسته به طبقات اجتماعی واپسین باشد که هنر اصلی شان خرید تخمه و تماشای
والیبال با حرمسرای مدرن و پست مدرن خویش است.
·
چون خلق زحمتکش هنوز فرصت و مکنت
لازم برای سفر به روستای بالادست را هم ندارند، چه رسد به امریکا و اروپا.
7
و من هر چقدر از بدی های سرمایه داری می گویم
همه می آیند به من دشنام می دهند
که چرا سیاست های امریکا را نقد می کنی
و من هر چقدر از بدی های سرمایه داری می گویم
همه می آیند به من دشنام می دهند
که چرا سیاست های امریکا را نقد می کنی
·
اولا نقد هر چیزی فی نفسه بیانگر
موضع منتقد نیست.
·
چون به عنوان مثال نظام سرمایه
داری را هم از موضع فئودالی می توان نقد کرد و هم از موضع پرولتری:
الف
·
خمینی و بن لادن و ملاعمر هم مخالف
نظام سرمایه داری بوده اند.
·
آلترناتیو آنها اما چیزی بمراتب
هولناک تر از سرمایه داری بوده است.
·
آلترناتیو آنها برگشت به عهد عتیق
موسوم به صدر اسلام بوده است.
·
نتیجه اش را هم می توان بوضوح دید.
ب
·
نظام سرمایه داری را اما می توان
از موضع پرولتری نیز نقد کرد.
·
آلترناتیو و بدیل منتقد در این
صورت جامعه سوسیالیستی خواهد بود.
·
فرمانفرمائی خلق و خرد اندیشنده خواهد
بود.
8
و من هر چقدر از بدی های سرمایه داری می گویم
همه می آیند به من دشنام می دهند
که چرا سیاست های امریکا را نقد می کنی
و من هر چقدر از بدی های سرمایه داری می گویم
همه می آیند به من دشنام می دهند
که چرا سیاست های امریکا را نقد می کنی
·
علاوه بر این، همانطور که قبلا
اشاره رفت، ایده ئولوژی پدیده ای طبقاتی است.
·
طرفداری کسی از فئودالیسم، فوندامنتالیسم،
کاپیتالیسم، امپریالیسم و فاشیسم فقط و در وهله اول، علت معرفتی ندارد.
·
بلکه علت طبقاتی دارد.
·
بچه فئودال و یا بچه بورژوا خصومت
با توده را با شیر مادر از آن خود می کند و فقط به هنگام کفن و دفن از آن رها می شود و نسبت به
توده بی طرف می گردد.
·
با « بد سرمایه داری گفتن» که بچه بورژوا
کمونیست نمی شود.
·
یه همین دلیل، حتی خیلی از طرفداران
مارکسیسم کذائی در جریانات چپ قلابی، بدترین دشمنان توده اند.
·
طبیعی است که چنین کسانی بیایند و
به مخالفین کعبه آمال خود دشنام دهند.
·
ساده لوحی هم بسان حریف به مهمان بورژوای
خود شکوه از آن کرده بود که در کارخانه های متروپول های امپریالیستی شیره جسم جان
زحمتکشان را می کشند.
·
او هم بسان حریف از واکنش بورژوای
وطنی دچار حیرت شده بود.
·
چون نتیجه گیری بورژوای وطنی این
بود که کارگران ایرانی را باید شدیدتر و بیشتر تحت استثمار قرار داد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر