۱۳۹۳ آذر ۷, جمعه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (15)


جمعبندی از
مسعود بهبودی

1
درک آثار هنری به زمان نیاز دارد.
مثلا درک فیلمی می تواند پس از سال ها
با تجربه معینی میسرشود.
مثال:
حریفی فیلم غریبه و مه را دیده بود و نفهمیده بود.
وقتی ساواک بازداشتش می کند.
با ورود به حیاط شکنجه گاه
ناگهان به محتوای فیلم یاد شده پی می برد.
آثار هنری و تصاویر و غیره آنها فی الفور درک نمی شوند.
به زمان نیاز دارند.
آثار هنری به همین دلیل
ـ به قول مارکس ـ
حتی پس از هزار سال لذت بخش می مانند و حامل ایده و اندیشه اند.

2
بزودی این دستگاه برای پاک کردن لوث وجود آخوندها
در ایران مورد مورد بهره برداری می شود
حریف
در هر مدعی
ـ بویژه در فیس آباد ـ
هیولائی در کسوت
آخوندی
ـ چه بسا مهیب تر و مخوف تر ـ
پنهان است.
از همین شعار حریف
هیاهوی همان هیولا
به گوش می رسد.
این همان منطق سرشته به بربریت و خریت آخوندی است:
« تنها ره رهائی
قتل و غارت دگراندیشان است
بدین طریق اما حریف به همان روز اجامر و اوباش می افتد.
در این صورت قاتل قسی القلبی
جای قاتل قسی القلب دیگری را می گیرد
و در نکبت طویله جامعه به همان لولای نکبت سابق می گردد.

3
فریب ظاهر چیزها را فقط ظاهربینان ساده لوح می خورند.
فرخ روی پارسا بیش از همه این زنان محجب و چه بسا متحجر،
فاناتیک و متحجر و آنتی کمونیست بود.
فرح پهلوی حی و حاضر است
و در تلویزیون های اروپا
به همان سان آبروی ایران و ایرانی را می برد
که مریم و سیمین و نسرین و شیرین و شهین و شهلا
شاید همین زنان محجب
سطح توسعه فکری شان بالاتر از زنان مینی ژوپ پوش سابق باشد.
هنر ایرانی جماعت در قناعت
به تغییرات سطحی و ظاهری است.

4
زبان اینها نه زبان مردم، بلکه زبان طبقه حاکمه است.
طبقه حاکمه ای که وسایل تولید مایحتاج مادی جامعه را
غصب کرده و مفاهیم مردم را از نو تعریف و عملا تحریف کرده است.
دیالک تیک مادی و فکری همین است:
مردم بی آنکه متوجه شوند
با مفاهیم دشمن خویش «می اندیشند»، سخن می گویند و سخن می شنوند.
سلطه ایده ئولوژیکی همیشه با سلطه اقتصادی توأم است.
امتحانش آسان است:
سلب مالکیت خصوصی از سلب مالکیت کنندگان،
همزمان به معنی بازتعریف مفاهیم مردم خواهد بود.
آنگاه درست اندیشی و درست گوئی رواج خواهد یافت.
بازگشت انقلابی و حقیقی به ریشه همین است
و نه رجعت به صدر اسلام و یا صدر کوروش

5
واژه «خواهش تن»، واژه ای بی محتوا ست.
واژه باید حاوی مفهومی باشد
مفهومی که قرینه واقعی و عینی دارد.
مثلا واژه درخت حاوی مفهوم درخت است که
در عالم واقع به مثابه سرو و صنوبر و سپیدار و غیره وجود دارد.
فروغ هم همین ایده را در فرم دیگری نمایندگی کرده است.
ولی احتمالا تصور درستی نیست.
چون فونکسیون تن خواستن نیست.
خواهش فونکسیون دل و یا ضمیر آدمی است.
خواهش یا عقلی است و یاغریزی، احساسی، عاطفی.
خواهش پدیده ای پسیکولوژیکی است.
خواهش در هر صورت مادی نیست.
جسمانی نیست.
ولی گاهی چنین استنباط می شود.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر