جمعبندی از
مسعود
بهبودی
1
درک
آثار هنری به زمان نیاز دارد.
مثلا
درک فیلمی می تواند پس از سال ها
با
تجربه معینی میسرشود.
مثال:
حریفی
فیلم غریبه و مه را دیده بود و نفهمیده بود.
وقتی
ساواک بازداشتش می کند.
با
ورود به حیاط شکنجه گاه
ناگهان
به محتوای فیلم یاد شده پی می برد.
آثار
هنری و تصاویر و غیره آنها فی الفور درک نمی شوند.
به
زمان نیاز دارند.
آثار
هنری به همین دلیل
ـ
به قول مارکس ـ
حتی
پس از هزار سال لذت بخش می مانند و حامل ایده و اندیشه اند.
2
بزودی
این دستگاه برای پاک کردن لوث وجود آخوندها
در
ایران مورد مورد بهره برداری می شود
حریف
در هر
مدعی
ـ
بویژه در فیس آباد ـ
هیولائی
در کسوت
آخوندی
ـ
چه بسا مهیب تر و مخوف تر ـ
پنهان
است.
از
همین شعار حریف
هیاهوی
همان هیولا
به
گوش می رسد.
این
همان منطق سرشته به بربریت و خریت آخوندی است:
«
تنها ره رهائی
قتل
و غارت دگراندیشان است.»
بدین
طریق اما حریف به همان روز اجامر و اوباش می افتد.
در
این صورت قاتل قسی القلبی
جای
قاتل قسی القلب دیگری را می گیرد
و
در نکبت طویله جامعه به همان لولای نکبت سابق می گردد.
3
فریب
ظاهر چیزها را فقط ظاهربینان ساده لوح می خورند.
فرخ
روی پارسا بیش از همه این زنان محجب و چه بسا متحجر،
فاناتیک
و متحجر و آنتی کمونیست بود.
فرح
پهلوی حی و حاضر است
و
در تلویزیون های اروپا
به
همان سان آبروی ایران و ایرانی را می برد
که
مریم و سیمین و نسرین و شیرین و شهین و شهلا
شاید
همین زنان محجب
سطح
توسعه فکری شان بالاتر از زنان مینی ژوپ پوش سابق باشد.
هنر
ایرانی جماعت در قناعت
به
تغییرات سطحی و ظاهری است.
4
زبان
اینها نه زبان مردم، بلکه زبان طبقه حاکمه است.
طبقه
حاکمه ای که وسایل تولید مایحتاج مادی جامعه را
غصب
کرده و مفاهیم مردم را از نو تعریف و عملا تحریف کرده است.
دیالک
تیک مادی و فکری همین است:
مردم
بی آنکه متوجه شوند
با
مفاهیم دشمن خویش «می
اندیشند»، سخن می گویند و سخن می شنوند.
سلطه
ایده ئولوژیکی همیشه با سلطه اقتصادی توأم است.
امتحانش
آسان است:
سلب
مالکیت خصوصی از سلب مالکیت کنندگان،
همزمان
به معنی بازتعریف مفاهیم مردم خواهد بود.
آنگاه
درست اندیشی و درست گوئی رواج خواهد یافت.
بازگشت
انقلابی و حقیقی به ریشه همین است
و
نه رجعت به صدر اسلام و یا صدر کوروش
5
واژه
«خواهش تن»، واژه ای بی محتوا ست.
واژه
باید حاوی مفهومی باشد
مفهومی
که قرینه واقعی و عینی دارد.
مثلا
واژه درخت حاوی مفهوم درخت است که
در
عالم واقع به مثابه سرو و صنوبر و سپیدار و غیره وجود دارد.
فروغ
هم همین ایده را در فرم دیگری نمایندگی کرده است.
ولی
احتمالا تصور درستی نیست.
چون
فونکسیون تن خواستن نیست.
خواهش
فونکسیون دل و یا ضمیر آدمی است.
خواهش
یا عقلی است و یاغریزی، احساسی، عاطفی.
خواهش
پدیده ای پسیکولوژیکی است.
خواهش
در هر صورت مادی نیست.
جسمانی
نیست.
ولی
گاهی چنین استنباط می شود.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر