تحلیلی
از شین میم شین
قدم
باید اندر طریقت، نه دم
که
اصلی ندارد، دم بی قدم
طریقت به روش
اهل صفا و سلوک اطلاق می شود
تصوف و عرفان
·
معنی تحت اللفظی:
·
در طریقت تعیین کننده عمل است و نه حرف.
·
برای اینکه حرف بی عمل فاقد اصالت است.
1
قدم
باید اندر طریقت، نه دم
که
اصلی ندارد، دم بی قدم
·
اگر شیخ شیراز فط همین یک بیت را سروده بود، می شد بر
پایه آن بر درک دیالک تیکی ژرف او ایمان آورد.
·
بهتر از این و دقیقتر از این نمی توان تفکر دیالک تیکی را
نمایندگی کرد.
·
ما فقط دو اثر روی هم رفته 200 صفحه ای شیخ شیراز را
مطالعه کرده ایم و در این دو اثر نسبتا مختصر و موجز همه مکاتب فلسفی موجود در
فرهنگ بشری را کم و بیش یافته ایم.
·
حیرتی سرشته به ستایش نتیجه این کشف بوده است.
·
هنوز کسی نمی داند که در خاک شیراز چه گنجی خفته است.
·
گنج غول آسای فکر وفرهنگ.
2
قدم
باید اندر طریقت، نه دم
که
اصلی ندارد، دم بی قدم
·
شیخ شیراز در این بیت، دیالک
تیک پراتیک و تئوری را به شکل دیالک تیک قدم و دم
بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را به درستی، از آن پراتیک (قدم) می داند.
·
قدم و دم دو قطب لاینفک دیالک تیک واحدی اند، دو قطب
تضادمند و وحدتمند همزمان اند.
3
·
شیخ شیراز مثل همیشه برای تأکید بر نقش تعیین کننده پراتیک
(قدم، عمل، تجربه، آزمون، ازمایش) به تحقیر تئوری (دم، نظر، اندیشه، عبادت، ورد و
دعا، تسبیح و سجاده و نماز) می پردازد.
·
بنظر شیخ شیراز عبادت محض بدون عمل جامعه دگرگونساز فاقد
اصالت است.
·
تئوری به تنهائی هیچکاره است.
·
تئوری بدون نفوذ در توده و بدون تبدیل گشتن از این طریق به
قوه مادی و بدون جامه عمل جامعه دگرگونساز پوشیدن توسط توده، به دردی نمی خورد.
·
این سخن مارکس به هگلیانیست های جوان بوده است.
·
این ضمنا تکرار سخن شیخ شیراز بوده است.
·
مراجعه کنید به هگلیانیسم، نئوهگلیانیسم در تارنمای
دایرة المعارف روشنگری
4
قدم
باید اندر طریقت، نه دم
که
اصلی ندارد، دم بی قدم
·
عرفا اما برخلاف ادعای سعدی، اهل دم صرف نیستند، قدم
آنها تشکیل معابد و خانقاه ها و تدوین نظریات فلسفی نوین و تبلیغ و اشاعه آنها ست.
·
در دیالک تیک قدم و دم،
همانطور که سعدی بدرستی و بطرز نبوغ آمیزی نشان می دهد، نقش تعیین کننده و اصلی از
آن قدم است و دم بی قدم، به قول سعدی، توخالی و بی محتوا ست.
·
این حکم تاریخساز را ششصد سال بعد، مارکس بی خبر از سعدی، از نو کشف خواهد کرد.
5
قدم
باید اندر طریقت، نه دم
که
اصلی ندارد، دم بی قدم
·
در دیالک تیک پراتیک و تئوری،
نقش تعیین کننده از آن پراتیک است.
·
تئوری اما هیچ واره و هیچ کاره نیست.
·
تئوری پیشمرحله صرفنظرناپذیر و ضرور پراتیک است.
·
اندیشه پیشمرحله عمل است.
·
عمل اندیشه جامه عمل پوشیده است.
·
عمل اندیشه مادیت یافته است.
·
خانه قبل از ساخته شدن با آب و اهک و آهن و سیمان و سنگ
در کله عمله و بنا به صورت مدل فکری تشکیل می یابد.
·
خانه واقعی و عینی نتیجه ی مادیت یابی خانه فکری و ذهنی است.
·
دیالک تیک واقعی ـ فکری
·
دیالک تیک رئال ـ ایدئال
6
·
تئوری هم خادم ضرور و همیشه همراه پراتیک است و هم چشم و
چراغ آن است.
·
تئوری از پراتیک نشئت و نیرو می گیرد و به پراتیک سمت و
سو می بخشد.
·
پراتیک بدون تئوری آب در هاون کوبیدن است و تئوری بدون
پراتیک چراغ وامانده بی مصرف است.
7
·
در دیالک تیک پراتیک و تئوری،
در دیالک تیک قدم و دم هرگز نباید به تئوری (دم)
کم بها داد و نقش مهم و صرفنظر ناپذیر آن را نادیده گرفت.
·
لنین این حقیقت امر حیاتی را بهتر از هر کسی می داند:
·
بدون تئوری انقلابی، انقلاب اجتماعی امکان
ناپذیر است.
·
شعور انسانی نه تنها جهان را منعکس می کند،
بلکه آن را می سازد.
8
·
روندهای اجتماعی نمی توانند بدون سوبژکت (انسان) تحقق
یابند و سوبژکت (انسان) نمی تواند بدون تئوری به درک ضرورت و جبر عینی نایل آید و
اراده تاریخا مشروط خود را جامه عمل بپوشاند.
·
انسان به مثابه سوبژکت (فاعل) تاریخ و جامعه و جهان باید
قبل از ساختن چیزی مدل قبلی آن را در ذهن خود بسازد.
·
بدون تئوری نه ساختن مدل مورد نظر ممکن است و نه یافتن
راه پیاده کردن آن.
9
·
انسان باید تاریخ خود را با دانش و مواد و مصالحی که از
نسل های پیشین به ارث می برد، بر طبق قوانین عینی بسازد.
·
سعدی اصولا طرفدار سرسخت جزم «مشیت
الهی» است.
·
او، اصولا برای سوبژکت (انسان) نقشی قائل نیست و نباید
برای پراتیک انسانی (قدم) نقشی قائل شود.
·
سعدی اما حافظ نیست.
·
سعدی، سرتاپا پراگماتیست
است.
·
به نظر سعدی، هدف وسیله را توجیه می کند، هر کار سودمند
مباح است.
·
تنها چیزی که برای سعدی مقدس و بی چون و چرا ست، نظام
اجتماعی بنده داری ـ فئودالی و سلطنت خودکامه است.
·
سعدی می تواند مقدس ترین مقدسات خود را فدای این امر کند
و می کند.
10
·
سعدی اکنون حتی جزم «مشیت الهی»
را زیر پا می نهد، تا بطلان نظریات اهل طریق را اثبات کند.
·
کسی که مدام به تبلیغ جهانگریزی، بی اعتنائی به دنیا و
دل بستن به عقبی می پردازد، اکنون گوشه نشینی را مذمت می کند، از «خدمت به خلق» دم
می زند، به تبلیغ سلطان و درویش همزمان بودن کمر می بندد.
·
این همان کسی است که روزی هرکس را مقدر می داند و خلق را
از دلهره روزی فارغ می خواهد.
11
·
شاید همین تناقضات منطقی دست و پاگیر و لاینحل در فلسفه
سعدی است که حافظ را به پشت پا زدن بر عقل و منطق
و فلسفه وامی دارد و از او رندی لومپن و لات و لاابالی و مست و بی خیال و نیهلیست
و ندانمگرا و ایراسیونالیست می سازد.
·
زندگی در جهنم تناقضات منطقی لاینحل در حوصله حافظ نیست.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر