۱۳۹۳ آبان ۲۵, یکشنبه

سیری در تندیسی (2)


Arteide
سرچشمه:
صفحه فیسبوک
میشله جم 
مسعود بهبودی 

نیلوفر

دون کیشوت

میم

ما برداشت بکلی دیگری داشتیم.
این تندیس خارق العاده ما را
به یاد فکر دیگری می اندازد.

هلن

به یاد ذوالجناح؟

ذوالجناح
اثر محمود فرشچیان 
 
ذوالجناح یعنی صاحب دو بال و پر
نام اسب حسین بن علی در روز عاشورا بوده است.
   عمان سامانی در گنجینة الاسرار 
ذوالجناح را به عنوان عقل فعال  محسوب داشته و به براق تشبیه کرده است.
براق اسب پرنده پیامبر اسلام بوده است.
با همین اسب پرنده اخیرا زن عیرانی میلیونری به معراج رفته و زنده برگشته است.

پا نهاد از روی همت در رکاب
کرد با اسب از سر شفقت، خطاب

کای سبکپر، ذوالجناح تیزتک
گرد نعلت سرمه ی چشم ملک

ای سماوی جلوه ی  قدسی خرام
ای ز مبدأ تا معادت نیمنگاه

ای به رفتار از تفکر، تیزتر
وز براق عقل، چابکخیزتر

رو به کوی دوست، منهاج من است
دیده واکن، وقت معراج من است
(منهاج یعنی راه روشن)  

بد به شب معراج آن گیتی فروز
ای عجب، معراج من باشد به روز

تو براق آسمان پیمای من
روز عاشورا شب اسرای من 
(اسرا یعنی اسیران، برده ها)   

بس حقوقا کز مَنت بر ذمت است
ای سم ات نازم، زمان همت است
پایان

میشله

سریال برادران شیردل


میم

این اثر هنری
 ما را به یاد مفهوم زیر از سیاوش کسرائی می اندازد:
« پری از جان بباید، تا فرو ننشیند از پرواز»

این سواره و اسب هم تجسم «پری از جان» اند.

این مفهوم در بند زیر از 
شعر «آرش کمانگیر»
از قول آرش کمانگیر 
آمده است:

«دلم را در میان دست می گیرم
و می افشارمش در چنگ،
دل این جام پر از کین پر از خون را
دل این بی تاب خشم آهنگ،

که تا نوشم به نام فتح تان در بزم
که تا کوبم به جام قلب تان در رزم

که جام کینه از سنگ است
به بزم ما و رزم ما سبو و سنگ را جنگ است

در این پیکار
در این کار
دل خلقی است در مشتم
امید مردمی خاموش همپشتم

کمان کهکشان در دست
کمانداری کمانگیرم
شهاب تیز رو، تیرم
ستیغ سر بلند کوه، مأوایم
به چشم آفتاب تازه رس، جایم

مرا تیر است، آتشپر
مرا باد است، فرمانبر

و لیکن چاره را امروز، زور و پهلوانی نیست
رهایی با تن پولاد و نیروی جوانی نیست

در این میدان
بر این پیکان هستی سوز سامان ساز
پری از جان بباید، تا فرو ننشیند از پرواز!»

پایان  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر