میم حجری
1
براي اينكه خودِ مردم زبان باز كنند،
اول بايد در آنها چيزي برانگيخته شده باشد
·
محمود دولت آبادی در این جمله ـ خواه
و ناخواه، آگاهانه و یا ناخود آگاه ـ دوئالیسم سوبژکت و اوبژکت را به شکل دوئالیسم
پیشوا و پیرو بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن سوبژکت (پیشوا) می داند.
·
توده های مولد و زحمتکش بدین طریق
خمیر واره تصور و تصویر می شوند تا پیشوائی آنها را به میل خود فرم دهد.
2
خوزه اورتگا گاسه (1883 ـ 1955) و مارتین هایدگر
فیلسوف، جامعه شناس، نویسنده اسپانیائی
نماینده تئوری نخبگان
آثار:
تشکیل و تلاشی ملت
ایده نسل
قیام توده ها
·
این همان تئوری فاشیستی موسوم به «تئوری
نخبگان» است که اورتگا گاسه رفیق شفیق مارتین هایدگر توسعه داده است.
·
مراجعه کنید به تئوری نخبگان در
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
·
در ایران این تئوری را احمد شاملو و
اراذل و اوباش دیگر هم نمایندگی کرده اند.
·
این همان تئوری است که بر شالوده آن
آوانتوریسم چپ و راست (جنبش فاشیستی فدائی و مجاهد و غیره) تئوریزه و تشکیل شده و فاجعه آفریده است.
3
·
دولت آبادی در جای دیگری از همین
کلیدر می نویسد:
این جماعت به دو چیز عادت دارند:
نکبت و قدرت.
نکبت را با قناعت تحمل می کنند و قدرت را با ترس و
پرستش.
حتی اگر کسی پیدا شود که یک روز بخواهد این مورچه ها را
از روزگار نکبتی شان نجات بدهد، اول باید قدرتمند شود.
و باید بتواند روی گردشان سوار شود وبا تازیانه آنها را
از میدان نکبتی شان براند.
کلیدر
·
در این فراز از کلیدر نیز دیالک
تیک شخصیت و تاریخ (پله خانوف) و یا دیالک
تیک شخصیت و توده اولا به شکل دوئالیسم شخصیت و توده در آورده می شود، ثانیا وارونه
می گردد.
·
یعنی نقش تعیین کننده نه از آن توده،
بلکه از آن شخصیت قلمداد می شود.
·
سوبژکت تاریخ ساز بزعم دولت آبادی و
«علمای» فاشیسم، شخصیت ها (پیشوایان، رهبران، روشنفکران، ژنرال ها، شاهان، فقها،
علما، فلاسفه و غیره) اند و نه توده های مولد و زحمتکش که بدون تلاش شبانه روزی شان،
شخصیت های تاریخ ساز کذائی حتی از تهیه کوزه آبی و تکه نانی محروم می مانند.
·
چه رسد به تشکیل لشکری و تسخیر
کشوری.
·
چه رسد به تأسیس شرکتی، کارخانه
ای، بانکی، کنسرنی.
·
چه رسد به بنای کاخی، کشیدن راهی، حفر قناتی و الی آخر.
·
چه رسد به تولید و توزیع مایحتاج
مادی و معنوی از هر نوع.
4
·
مسئله ای که ما را از دیرباز به
خود مشغول داشته، این است که چرا این ایده ئولوژی منحظ ضد خلقی مورد انتقاد علمی و
انقلابی قرار نگرفته است؟
5
براي اينكه خودِ مردم زبان باز كنند، اول بايد در آنها چيزي برانگيخته
شده باشد
تا آنها بخواهند بر زبان بياورندش
·
دولت آبادی در این جمله از
پیش شرط تکلم پرده برمی دارد:
·
اگر چیزی در کسی برانگیخته شود، آن
کس بلافاصله زبان باز می کند و متکلم می شود.
·
این ادعای دولت آبادی برای اینکه
قانون باشد، باید مصداق و اعتبار عام داشته باشد.
·
یعنی در مورد همه خلایق معتبر
باشد.
·
یعنی قاعدتا باید نه فقط در حق
توده های الکن و لال، بلکه در حق خود علامه هم اعتبار و مصداق داشته باشد.
·
اینکه خود دولت آبادی به اندازه
جملات کلیدر چند جلدی سخن می گوید، چه «چیزی در او برانگیخته شده» است؟
·
ضمنا کدام مرجع و نیروئی این
انگیزش را به عهده داشته است؟
6
براي اينكه خودِ مردم زبان باز كنند، اول بايد در آنها چيزي برانگيخته
شده باشد
تا آنها بخواهند بر زبان بياورندش، آن چيز، چيست؟
·
سؤال بدی نیست.
·
اگر پیش شرط تکلم، برانگیزش صرف چیزی
در کسی باشد، می توان سؤالاتی از این قماش هم مطرح کرد:
·
هیتلر یکریز عربده می کشید.
·
آخوند های با و بی عمامه یکریز
موعظه می کنند.
·
بر دهان این و آن می زنند.
·
دولت تعیین می کنند.
·
مرگ بر این و آن سر می دهند و در
ملأ عام سر می برند و گردن می زنند.
·
چه چیزی در این ددان و دیوان
برانگیخته شده است؟
·
ضمنا کدام قوه زمینی و آسمانی این
چیز را در این جانوران متکلم برانگیخته است؟
7
البته مهم ترين چيزها، زندگي خودِ ما مردم است
·
خواننده خواب آلود از خواندن مفهوم
«ما مردم» وحشت زده از خواب می پرد:
·
کسی که توده را مشتی «معتاد به نکبت
و قدرت» تصور و تصویر می کرد و مورچه می نامید، اکنون عوامفریبانه شکسته نفسی می
فرماید و خود را جزو معتادین به نکبت و قدرت قلمداد می کند.
·
مهم ترین چیز برای دولت آبادی و
مردم در هر صورت، زندگی است:
8
خودِ زندگاني اي كه ما همه در آن گرفتار
هستيم.
·
بنابرین، در مردم باید زندگی
برانگیخته شود تا زبان باز کنند و مثل بچه آدم حرف دل شان خودشان بزنند و برای خود
وکیل و قیم و سخنگو تعیین نکنند.
·
اکنون زندگی و یا حیات، احتمالا به
سلیقه فلاسفه ی «فلسفه حیات»، به مفهوم مرکزی محمود دولت آبادی بدل می شود:
·
حیات باید در مردم برانگیخته شود
تا از الکنیت دل برکنند و متکلم شوند.
·
اما این حیات نه چیزی روشن و مشخص،
بلکه معمای غیر قابل تعریف وحشت انگیزی است.
·
به همین دلیل محمود دولت آبادی به
خود می پیچد تا خود را حداقل از بن بست منطقی نجات دهد:
9
پس، توجه به همان چيزي كه ما را در خودش گرفتار كرده و ...
·
طرز تفکر و نحوه استدلال را باش:
·
چیزی می بایستی در توده برانگیخته
شود و آن چیز حیات بود و حیات مخمصه ای و یا دام و تله ای بود که توده و پیشوا در آن
گرفتار بوده اند.
·
بنابرین راه رهائی از این بن بست
حیات، توجه به حیات است.
·
عجب نسخه رهایشی:
·
ظاهرا توده مردم که مولد حیات مشخص
و عینی و واقعی اند، بزعم زعمای خودخشنود از حیات غافل بوده اند و باید توجه آنها را
به حیات جلب کرد.
·
اگر کسی مته به خشخاش نهد، راه رهایش
از منجلاب زندگی، خودکشی است.
10
ما راهِ رهايي از گرفتاري را در
جاي ديگر و در زمان و زبان هاي ديگر مي جوييم
و مي جويند و با چشم هاي بسته از
كنارِ خودِ مشكل مي گذرند.
·
جمله بندی را باش.
·
کسی که گیج و سردرگم باشد، دستش در
فرمولبندی جمله اش حتی رو می شود:
·
پیشوا و توده پیرو «راه رهائی را
در جا و زمان و زبان دیگر می جویند»، توده پیرو اما ضمنا راهش را از پیشوا جدا می
کند، «چشم هایش را می بندد و از کنار مشکل می گذرد.»
·
اگر کسی از این جفنگ چیزی بفهمد،
پیشوا را هم خبر کند.
·
معلوم نیست که کتب چنین کسانی را
برای چه سانسور می کنند.
11
توجه، خودِ توجه كردن و توجه
دادن، كار ما و مشكل ما است.
·
شما که به قول خودتان «راه رهائی
را در جا و زمان و زبان (؟) دیگر می جویید»،
چگونه باید و به چه باید توجه داشته باشید؟
·
چرا کار و مشکل شما نباید در همان «جست
و جوی راه رهائی در جا و زمان و زبان دیگر» باشد؟
12
كه
البته اين مشكل را با حرف و سخن هاي سَرسَري و تفنني و گشت و گذارهاي
تفريحي
تعطيلات نمي شود حل كرد.
·
چرا.
·
فقط باید مشکل را کشف کرد.
·
وقتی کسی جفنگ بنویسد و ادعا کند
که «کارو مشکلش توجه کردن و توجه دادن»
است و ضمنا «راه رهائی را در جا و زمان و زبان دیگر جستن است»، خودش گیج و سردرگم
است و قبل از همه باید تکلیف خودش را با خودش روشن کند.
·
نجات توده و جامعه و جهان پیشکش.
13
آنچه من در اين مدت از اين زندگي
و از اين مردم ياد گرفته ام
اين است كه راه به اصطلاح و امتزاج و يگانگي را
پيدا كرد و آن راه را دنبال كرد.
من
اينجا و دلبَر آنجا، كه نمي شود.
·
عجب مصیبتی!
·
از مردمی که «چشم هایش را می بندد
و از کنار مشکل می گذرد»، چگونه و به چه ترفندی می توان چیزی یاد گرفت؟
·
شاید به این دلیل هم باشد که یادگرفته
های محمود دولت آبادی، جفگ واره اند و حتی خود علامه نمی داند که چه می بافد و
تحویل خواننده بدبخت می دهد:
« راه
به اصطلاح و امتزاج و يگانگي را پيدا كرد و آن راه را دنبال كرد.»
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر