«شوربختی» عاشقانه
هاتف رحمانی
سرچشمه:
نوید نو
تحلیلی
از یدالله سلطان پور
تبدیل توده ای به یک ایده بی بنیاد مادی وکشیدن هاله ای
از
توهم ایده الیستی بر آن به دلیل مخالفت با بنیان مادی توده ای
یعنی حزب توده ایران نشانه عدم شجاعت مدنی است.
·
فرمولبندی حریف در این حکم (جمله) بلحاظ
نظری (تئوریکی) درست نیست.
·
احتمالا منظور حریف این است که
دیوار کشیدن میان توده ای و حزب توده نشانه طرز تفکر دوئالیستی و یا متافیزیکی (ضد
دیالک تیکی) است و لذا ارزش و اعتبار علمی، منطقی و تجربی ندارد.
·
اگر استنباط ما از آن درست باشد و
منظور حریف واقعا همین باشد، فقط می توان به او حق داد:
1
هما نصر زنجانی
·
چون توده ای در دیالک تیک عضو و حزب،
معنی و حقانیت فرمال کسب می کند.
·
فرمال را نباید با فرمالیته عوضی
گرفت.
·
فرمال در دیالک تیک فرم و محتوا،
در دیالک تیک صوری و ماهوی هست و می تواند باشد.
·
فرمال به معنی کشکی و الکی نیست.
·
فرمال آنچنان مهم است که طبقه
حاکمه دختر جوانی را به جرم توده ای بودن اعدام می کند، ولی هوشنگ ابتهاج را آزاد می
سازد.
2
·
حق با حریف است:
·
ارگان هم در دیالک تیک ارگان و
ارگانیسم، عضو هم در دیالک تیک عضو و اندام، جزء هم در دیالک تیک جزء و کل معنی
کسب می کند.
·
ولی باید به چند نکته توجه داشت:
3
·
اولا به این نکته که ارگان باید حایز
کیفیت ارگان وارگی باشد، عضو باید حاوی کیفیت عضویت و جزء باید حاوی لیاقت جزئیت باشد.
·
هر زباله ای را که به هر دلیلی وارد
سیستمی شود، نمی توان عنصر آن سیستم قلمداد کرد.
·
عنصر هر سیستم به مثابه جزئی از کل
مورد نظر، باید پیوند سیستماتیک با سیستم داشته باشد.
·
یعنی در دیالک تیک عنصر ـ ساختار ـ
سیستم تأثیر بردار و تأثیرگذار باشد.
·
تماشاچی را به قلمرو دیالک تیک راه
نمی دهند.
4
·
خیلی از ساده لوحان و عوامفریبان
بر این باور باطلند که هر کس شرایط اساسنامه ای فرمال را داشته باشد، بطور
اوتوماتیک عضو حزب می شود و هر کس نداشته باشد، ول معطل است.
·
حضرات وقتی آچمز می شوند که
هوشنگ ابتهاج بگوید که عضو (اساسنامه ای و فرمال) حزب توده نبوده است.
·
درد فرمالیسم یکی دو تا که نیست.
·
حالا چه باید کرد؟
5
·
این همان هوشنگ ابتهاج است که نور
الدین کیانوری در پرسش و پاسخ های خود او را شاعر توده ای نامیده است.
·
این همان هوشنگ ابتهاج است که پس
از کودتای امپریالیستی 28 مرداد، سبیلش را می تراشد تا شناخته نشود و کارگرانی که
در اوتوبوس شرکت واحد پشت سرش نشسته اند، در گوشی به یکدیگر می گویند:
·
«آقای هوشنگ ابتهاج شاعر!»
6
·
حالا بالاخره هوشنگ ابتهاج توده ای
است و یا نه؟
·
اگر کیانوری و یارانش برای
فرمالیسم حریف تره خرد می کردند، هوشنگ ابتهاج را شاعر توده ای نمی نامیدند.
·
در دیالک تیک فرم و محتوا نقش
تعیین کننده از آن محتوا ست.
·
بی آنکه فرم تا حد هیچ تنزل داده
شود.
7
·
نکته دیگر این است که مرجع ضمیر
کذائی هم باید لیاقت و صلاحیت و بلوغ نظری و شخصیتی و عملی لازم را برای مرجعیت
داشته باشد.
·
خیلی از مدعیان مرجعیت فاقد شعور و
شرم و شخصیت اند.
·
هنر و فونکسیون آنها ریختن بی
مهابای آبروی حزب توده است.
·
تخریب حزب توده فقط بوسیله طبقه
حاکمه صورت نگرفته و صورت نمی گیرد.
·
خود مدعیان قلابی حزب توده کار
ناتمام طبقه حاکمه را از همان فردای سرکوب خونین هنرمندانه به اتمام رسانده اند.
·
توده ای دیری است که کیمیا ست.
·
به قول حریفی جستجوی توده ای زنده کاری
عبث و بی هوده است.
8
تبدیل توده ای به یک ایده بی بنیاد مادی وکشیدن هاله ای
از
توهم ایده الیستی بر آن به دلیل مخالفت با بنیان مادی توده ای
یعنی حزب توده ایران نشانه عدم شجاعت مدنی است
·
مخالفت با مرجع ضمیر از هر نوع و
تحت هر عنوان چه ربط تعیین کننده ای به جسارت و جبن مدنی دارد؟
·
·
همین نظر حریف از سرتاپا ایدئالیستی
است:
·
حریف و نه تنها حریف، تحلیل ماتریالیستی
ـ تاریخی پدیده ها را یا اصلا نیاموخته اند و یا بکلی کنار نهاده اند.
·
این همان تز معروف به «درک ماتریالیستی
تاریخ» است که انگلس و لنین به عنوان بزرگ ترین کشف مارکس عزیز می دارند و حریفی آن
را با کشف آتش همتراز می داند.
9
·
جسارت و جبن مدنی پدیده ای شخصیتی
و پسیکولوژیکی است و در هر صورت ثانوی است.
·
یعنی ریشه اجتماعی، طبقاتی و ایده
ئولوژیکی دارد.
·
وقتی مارکس می گوید:
·
تئوری پس از نفوذ در انسان به قوه
مادی بدل می شود، منظورش همین هم است:
·
کسی که قادر به تمیز هر از بر نباشد
و هنری جز تولید و بازتولید مکانیکی لاطائلات نداشته باشد، یعنی فاقد شعور و شرم و
شخصیت باشد، چگونه می تواند حسارت مدنی داشته باشد؟
·
مفهوم «جسارت مدنی» (سیویل کوراژه)
را که احسان طبری در برخی از مقالات خود در روابط دیگری بدرستی بکار برده، ربطی
تعیین کننده به طرز تفکر و طرز رفتار سوبژکت های تهوع انگیز مورد نظر حریف ندارد.
·
پیش شرط جسارت مدنی بنظر ما شعور علمی و انقلابی و
شرم و شخصیت است.
·
شعور و شرم و شخصیت نیز به پایگاه طبقاتی
و بویژه به خاستگاه طبقاتی افراد وابسته است.
·
از لات و لومپن و لاشخور نمی توان
انتظار جسارت مدنی داشت.
·
برای اینکه فاقد شعور و شرم و
شخصیت است.
10
·
از همین حکم حریف می توان به سطحی
نگری و ساده لوحی او و به جهان بینی ایدئالیستی خود او پی برد.
·
تخریب حزب توده در هر فرمی که
تاکنون صورت گرفته نه امری تصادفی بوده و نه ربط تعیین کننده ای به جسارت و جبن
مدنی داشته است.
·
این مسئله باید با اتکاء بر فاکت
های عینی بررسی شود.
·
آنچه عیان است، قلابیت مدعیان بوده
است.
·
این پدیده و روند تخریب خاص حزب
توده هم نبوده است.
·
ولی در هر صورت با فقر فلسفی (خریت)
رابطه ای جدی داشته است:
11
·
بنظر فلاسفه مارکسیست ـ لنینیست، شکست سوسیالیسم نیز نتیجه همین فقر فلسفی احزاب
به اصطلاح کمونیست بوده است.
·
حزب کمونیست شوروی در طرفة العینی
به حزبی استالینیستی بدل شده است که فقط نظر به ماضی دارد.
·
دیگر احزاب به اصطلاح کمونیست ـ چه
احزاب کلاسیک و چه احزاب نماینده «کمونیسم» اروپائی ـ با سرعتی برق آسا به احزاب سوسیال
ـ دموکرات و عملا به احزاب بورژوائی ـ انحصاری استحاله یافته اند.
·
باور کردنش دشوار است، ولی واقعیت
دارد.
·
این چرخش ها طبقاتی اند و ربطی به
جسارت و جبن مدنی ندارند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر