۱۳۹۳ آبان ۸, پنجشنبه

مقوله «صوفی» در آثار خواجه شیراز (38)


تحلیلی از شین میم شین

ذره خاکم و در کوی تو ام، جای خوش است
ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم

·        معنی تحت اللفظی:
·        ذره خاک هستم و سکونت در کوچه تو را خوشایند می یابم
·        هراسم فقط از آن است که بادی بوزد و از کوی تو دورم سازد.

·        خواجه در این بیت، دیالک تیک عاشق ـ رقیب ـ  معشوق را به شکل دیالک تیک ذره خاک ـ باد ـ کوی یار بسط و تعمیم می دهد.
·        این همان تئوری عشق سعدی و بعد خواجه است:
·        عاشق در بهترین حالت ذره خاک است و عالی ترین آرزویش سکونت در کوچه معشوق و لگدمال شدن بواسطه معشوق است.
·        البته و صد البته اگر رقیب مزاحم و بی رحم مجاز دارد.
·        نقش رقیب در این بیت به عهده باد است که می تواند ذره خاک را از کوی دوست بروبد و ذره را از سعادت لگدمال شدن بواسطه دوست محروم سازد.
·        همین رابطه عاشق و معشوق را مولوی نیز تئوریزه می کند:
·        مولوی دیالک تیک عارف و خدا را به شکل دیالک تیک ذره و خورشید بسط و تعمیم می دهد.

پیر میخانه سحر جام جهان بینم داد
و اندر آن آینه از حسن تو کرد آگاهم

·        معنی تحت اللفظی:
·        پیر میفروش سحرگاهان جام جهان بینی به دستم داد و با حسن تو را در آینه جام آشنایم کرد.

1
 پیر میخانه سحر جام جهان بینم داد
و اندر آن آینه از حسن تو کرد آگاهم

·        خواجه در این بیت و نه فقط در این بیت، جام می را به جام جهان بین جم تشبیه می کند.
·        جام جهان جم بین جامی بوده که در آن همه حوادث جهان قابل رؤیت بوده اند:
·        نظری بدان همان و آگاهی از جهان همان.
·        واژه فلسفی «جهان بینی» نیز ریشه در همین جام جهان بین جم دارد.
·        خواجه با نظر در جام می به حسن دوست پی می برد.

·        این اما به چه معنی است؟

2
پیر میخانه سحر جام جهان بینم داد
و اندر آن آینه از حسن تو کرد آگاهم

·        این بدان معنی است که پیش شرط آگاهی به حسن دوست، نه بررسی عینی و رئالیستی چند و چون دوست، بلکه مستی و بیهوشی است.

·        این تئوری شناخت خواجه است:
·        وسیله شناخت چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی نه خرد اندیشنده و روشنگر، بلکه خردستیزی (ایراسیونالیسم) است:
·        تخریب خرد هر چه ریشه ای تر باشد، آگاهی خر به همان اندازه عمیقتر و غنی خواهد بود.

·        همین موضع معرفتی ـ نظری خواجه را دیری است که نمایندگان فلسفه بورژوائی واپسین در لفافه های متفاوت نمایندگی، تبلیغ و حتی تدریس می کنند.
·        جایگاه مرکزی مفهوم «می و مستی» (می، شراب، باده، آتش میخانه، جام، قدح، ساقی، پیر مغان، خرابات، پیر می فروش، رند خراباتی و غیره)  در شعر خواجه معنا و محتوائی جز تجلیل و تقدیس خردستیزی (ایراسیونالیسم) ندارد.

·        این  مفاهیم باید مستقلا مورد تأمل و تحلیل قرار گیرند.  

·        مراجعه کنید به خردستیزی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری  

صوفی صومعه ی عالم قدسم، لیکن
حالیا دیر مغان است حوالتگاهم

با من راه نشین خیز و سوی میکده آی
تا در آن حلقه ببینی که چه صاحبجاهم
راه نشین به گدای سر راه، به بی خانمان اطلاق می شود.

·        معنی تحت اللفظی:
·        با من گدا به میخانه بیا و ببین که در محفل مستان چه جاه و مقامی دارم.    

·        خواجه در این بیت، دیالک تیک توده و طبقه حاکمه را به شکل دوئالیسم گدا و توانگر بسط و تعمیم می دهد و برای گدا در محفل بیهوشان جاه و مقام الکی و کشکی سر هم بندی می کند.

·        بدین طریق و با این ترفند، مناسبات اجتماعی حاکم در عالم رئال (در عالم واقعی و هشیاری)  دست نخورده می مانند، ولی در عالم ایررئال (بیهوشی، بی خردی) وارونه می شوند:
·        گدای بی همه چیز مادی و معنوی در جامعه، با این ترفند ایده ئولوژیکی در خرابات به درجه سلاطین و خوانین ارتقا می یابد.

·        این یکی دیگر از تئوری های ایراسیونالیستی خواجه است که در غزل های دیگر او تحت عنوان «درویشان» استه تیزه و «اثبات»  می شود:

ای که انکار کنی عالم درویشان را
تو ندانی، که چه سودا و سر است ایشان را

گنج آزادگی و کنج قناعت ملکی است
که به شمشیر میسر نشود سلطان را

·        خواجه در این دو بیت برای حفظ وضع موجود دست به عوامفریبی عمیق می زند و در مقابل سلاطین و خوانین (عالی ترین نمایندگان طبقه حاکمه)،  گدایان را قرار می دهد و در مقابل گنج رئال (واقعی ـ عینی) سلاطین و خوانین، گنج ایررئال (ضد عقلی) آزادگی گدایان را علم می کند.

·        خواجه خودش بهتر از هر کس می داند که گدا تنها چیزی که ندارد، ذره ای آزادگی است.
·        گدا جزو جماعت لومپن است و از شخصیت و خرد و عزت انسانی بکلی تهی و بی خبر است.


دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال
بی تکلف بشنو، دولت درویشان است

خسروان، قبله حاجات جهانند، ولی
سببش، بندگی حضرت درویشان است

ای توانگر، نفروش این همه نخوت، که تو را
سر و زر در کنف همت درویشان است

من غلام نظر آصف عهدم، کاو را
صورت خواجگی و سیرت درویشان است

·        عوامفریبی به همین می گویند:
·        ضمن چپاندن هندوانه الکی زیر بغل دراویش و بی خانمانان، وضع موجود تحکیم می شود.
·        یعنی همان می ماند که بوده است.
·        اما دراویش خفته درزیر پل ها و یا مزبله ها حسابی تجلیل می شوند و باد در غبغب می اندازند.

خوشم آمد که سحر خسرو خاور می ‌گفت:
«با همه پادشهی بنده تورانشاهم»

·        معنی تحت اللفظی:
·        از خورشید که خسرو خاور است، خیلی خوشم آمد که سحرگاهان می گفت:
·        «علیرغم پادشاه مشرق بودن، بنده تورانشاه هستم.»  

·        نتیجه نهائی هارت و پورت چپ نمایانه زیر یوغ طبقه حاکمه کشیدن حتی خورشید خاور می شود.

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر